دانلود فایل صوتی/ بزرگترین معضل روابط زناشویی (+18) قسمت اول)دکتر شراره صدری و دکتر سیدکاظم فروتن

دانلود فایل صوتی بزرگترین معضل روابط زناشویی (+18) قسمت اول)دکتر شراره صدری و دکتر سیدکاظم فروتن


در این فایل صوتی از برنامه "پایگاه تندرستی" رادیو اینترنتی ایرانصدا به مهمترین مساله زناشویی تحت عنوان "بررسی ناتوانی رناشویی در مردان و زنان" پرداخته شده است.
 دکتر شراره صدری، جراح و متخصص زنان،زایمان و نازایی و دکتر سیدکاظم فروتن، متخصص جراحی کلیه و مجاری ادراری - تناسلی، اورولوژیست به طور کامل و مفصل بحث ناتوانی زناشویی را به تفکیک بررسی کرده اند.


انواع ناتوانی های در مردان معمولا شامل کمبود یک بیضه، کوچکی بیضه، تنبلی بیضه، زود رسیدن به حد انزال، دیر رسیدن به حد انزال، انزال پیوسته، دیر نعوظ کردن، زود خوابیدن نعوظ و نعوظ سست است.

 اما شایع ترین اختلالات در بانوان شامل: دیسپارونی (آمیزش دردناک)، واژینیسموس (انقباض دردناک و غیرارادی ماهیچه های واژن به هنگام دخول)، نرسیدن به اوج لذت (ارگاسم)است.
 
شما را که به سلامتی خود و عزیزانتان می اندیشید به شنیدن این فایل صوتی دعوت می کنیم.


منبع: رادیو اینترنتی ایرانصدا


 
ادامه مطلب

دانلود فایل صوتی اضطراب در کودکان

دانلود فایل صوتی اضطراب در کودکان - دکتر فریبا عربگل - فوق تخصص روانشناسی کودکان


دکتر فریبا عربگل - فوق تخصص روانشناسی کودکان و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در برنامه سلامت باشید شبکه 3 سیما به موضوع اضطراب در کودکان پرداخته است و به سوالات ذیل پاسخ داده است
از شما دعوت می کنیم تا این فایل صوتی را بشنوید:
     اضطراب چیست و چرا ایجاد می شود ؟
     اضطراب از چه سنی بچه ها را درگیر می کند ؟
     آیا علائم اضطراب در سنین مختلف با هم فرق می کنند ؟
     من در زمان بارداری ام دچار یکسری مشکلات شدم که استرس های خیلی شدیدی به من وارد می شد . تقریبا سه ماه اول من هر روز گریه می کردم . الان شش ماه است که بچه بدنیا آمده است و مشکلات من تمام شده است اما نوزاد من تمام روز را گریه می کند و اصلا آرام نمی گیرد . دکترها می گویند که این از نظر روحی دچار استرس است . یک ربع به یک ربع از خواب بیدار می شود و من را می خواهد و اگر من نباشم نمی خوابد . هیچ وقت از من جدا نمی شود . من چکار باید بکنم که بچه ام آرام بشود ؟
     به جزء ترس از جدایی در کودکان ، آیا اضطراب علل دیگری هم دارد ؟
     من یک پسر شش ساله دارم .دکتر گفته که او دچار اضطراب شدید است . ترس زیادی دارد . الان من بچه ی دیگری بدنیا آورده ام .از آن موقع پسرم دچار تکرر ادرار شده است . نوار و قلب و اکو هم کرده ام ولی مشکلی وچود ندارد دارو هم به او دادند . او شدیدا مضطرب و ترسو است . مدام مواظب است که برای این نوزاد مشکلی پیش نیاید . آیا باید این داروها را ادامه بدهم ؟
    در مورد مصرف دارو در بیماری اضطراب کودکان توضیحاتی بدهید .
    من یک پسر دو سال و نیمه دارم که خیلی خجالتی است .بعضی مواقع ناخن هایش را می کند و گوشتش را هم خون می اندازد .غذا هم خیلی بد می خورد . بعضی مواقع شبها از خواب می پرد و پیش من می خوابم . اگر با کسی که ناآشنا باشد از من جدا نمی شود . راهنمایی بفرمایید .
     پسر چهارده ساله ای دارم که خیلی زود عصبانی می شود و در زمان عصبانیت هرچه جلوی دستش باشد پرت می کند . بیماری آسم هم دارد و عصبانیت او به حدی زیاد است که وقتی با خواهر یا برادر دعوا می کند خودش را می زند . چطور باید با او برخورد بکنیم ؟
    پسر من کلاس پنجم است . درس را در منزل می خواند ولی در مدرسه نمی تواند خوب جواب بدهد . در خانه درس را خیلی می خواند و تلاش می کند و آن جوابی که در خانه می دهد در مدرسه نمی دهد . راهنمایی بفرمایید .
توصیه ی نهایی شما برای کنترل و درمان نهایی اضطراب چیست ؟

منبع:شبکه 3 سیما


ادامه مطلب

دانلود فایل صوتی مهارت تصمیم گیری در نوجوان، نقش خانواده و خطوط قرمز

دانلود فایل صوتی مهارت تصمیم گیری در نوجوان، نقش خانواده و خطوط قرمز- دکتر پرویز رزاقی(2)
 
در این فایل صوتی از بزنامه مشاوره روان‌شناسی همراه با "دکتر پرویز رزاقی " دکترای روان‌شناسی بالینی و استاد دانشگاه "از دخالت‌دادن نوجوان در امر تصمیم‌گیری در خانواده" سخن گفته خواهد شد..
 
«استقلال جویی و شناخت بیشتر اجتماعی باعث تغییرات مهمی در نگرش نوجوان نسبت به خود و والدین و نظام اجتماعی می‌شود و به تدریج آمادگی آن را پیدا می‌کند که شخصاً به مقتضیات پیچیده تحصیلی و شغلی در دنیای معاصر پاسخ گوید.» بنابراین او به تدریج آماده پذیرش مسئولیت در آینده خواهد شد.
 
هم‌زمان با رشد نوجوانان باید به آنها اختیار و آزادی کافی داده شود تا استقبال و خودباوری را تجربه کنند؛ «احساسات و نیازهای خود را بشناسند، درباره راه بردن امور زندگی خود تصمیم بگیرند و مسئولیت نتایج تصمیم های خود را بپذیرند.» ؛ اما خانواده باید به این نکته توجه داشته باشند که نوجوانان یاد بگیرند، هنوز به راهنمایی‌ها و حمایت خانواده خود نیاز دارند.
 
وقتی والدین آگاهانه و مسئولانه و صمیمانه با مساله استقلال‌یافتن تدریجی نوجوانان خود برخورد کنند مشکل قابل ذکری در روابط آنان پیش نخواهد آمد و خود نوجوانان و جوانان نیز احساس می‌کنند که به راهنمایی و مراقبت و تعیین قواعد معقول زندگی و حمایت شدن از جانب والدین خود نیاز دارند.
 دکتر پرویز رزاقی در این فایل صوتی به سوالات ذیل پاسخ می دهد:
از چه سنی می توان فرزندان را در امر تصمیم گیری دخالت داد؟
نوجوان تا چه زمانی باید از سوی خانواده نظارت شود؟
خانواده چه میزان در یادگیری مهارت تصمیم گیری برای نوجوان نقش دارد؟
ویژگیهای دوران نوجوانی چه تاثیری بر مهارت تصمیم گیری دارد

منبع:ایرانصدا


ادامه مطلب

دانلود فایل صوتی مهارت تصمیم گیری در نوجوان و تاثیرات ارزشمند آن

دانلود فایل صوتی مهارت تصمیم گیری در نوجوان و تاثیرات ارزشمند آن - دکتر پرویز رزاقی(1)

 
در این فایل صوتی از سری مباحث مطرح شده در برنامه مشاوره روان‌شناسی، "دکتر پرویز رزاقی " دکترای روان‌شناسی بالینی و استاد دانشگاه "از دخالت‌دادن نوجوان در امر تصمیم‌گیری در خانواده" سخن خواهد گفت.
 تصمیم گیری یعنی چه؟ و انواع آن؟
خانواده در آموزش مهارت تصمیم گیری به فرد چه تاثیری دارد؟
و نتایج تصمیم گیری صحیح چه تاثیری در سلامت روان فرد دارد؟
پاسخ به این سوالات خود را با شنیدن این فایل صوتی به دست بیاورید.
روش‌های زیر در جهت تقویت نوجوان در تصمیم‌گیری موثر است:
*نشان‌دادن اعتماد
* بالا بردن حرمت نفس
* توجه به تلاش و پیشرفت
* توجه به جنبه‌های مثبت
 روشهای دادن مسئولیت به نوجوان:
* توجه به همکاری نوجوان در منزل
* نظرخواهی از نوجوان
* تشویق‌کردن نوجوان برای مشارکت در تصمیم‌گیری‌ها
* قبول اشتباهات
* تبدیل جنبه‌های منفی به جنبه‌های مثبت
* احترام به قضاوت نوجوان
* داشتن انتظارات مثبت
 

منبع: ایرانصدا


ادامه مطلب

دانلود فایل صوتی گریه و تاثیر آن بر سلامت روان

دانلود فایل صوتی گریه و تاثیر آن بر سلامت روان - دکتر مریم فرضی - روانشناس


چرا گاهی روی گونه هایتان خیس می شود؟ گاهی بی اختیار! گاهی یک عامل محرک! گاهی حتی آرام و یا بلند...

گریه یکی از دم دست ترین کارهایی بوده که بشر از دیر باز تا کنون در مواجهه با غم ، استرس ، درد یا حتی شادی برای رسیدن به آرامش آن را انجام می داده است . اما به راستی راز نهفته در این قطرات معجزه آسا چیست و رسیدن به آرامش پس از گریه واقعی است یا تلقینی قوی ؟
 
در این فایل صوتی دکتر مریم فرضی روانشناس و استاد دانشگاه به موضوع  گریه و تاثیر آن بر سلامت روان و روح آدمی می پردازد..
 
تحقیقات نشان داده است که مفید بودن گریه برای بدن ، کاملاً به وضعیت و موقعیت فرد بستگی دارد . در جدیدترین تحقیق انجام شده ، محققان به این نتیجه رسیده اند که گریه کردن همیشه هم اثر روانی مطلوب و آرام بخش روی بدن افراد ندارد. روان شناسان دانشگاه فلوریدا ، طی مطالعاتی که اخیراً روی بیش از 3 هزار دواطلب انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که سودمند بودن گریه برای فرد کاملا به زمان ، مکان و علت گریه فرد بستگی دارد . برای مثال وبرای درک بهتر موضوع بهتر است که به نتیجه اثربخشی گریه و ارتباط مستقیم آن با فرد گریه کننده توجه کنید . تعداد زیادی از داوطلبان این مطالعه اعتقاد داشتند که گریه باعث آرامش و تخلیه ی روانی آنها می شود و هنگام گریه کردن و پس از آن احساس خوبی دارند چرا که وقتی آنها در وضع خاصی شروع به گریه می کردند از طرف جامعه و اطرافیان بیشتر مورد حمایت و توجه قرار گرفتند ، گروه دیگر عکس این نظر را داشتند ، اول اینکه گریه را نشانه ی ضعف خود می دانستند و از انجامش پشیمان بودند و دوم اینکه برخی از آنها با تصور اینکه با گریه کردن احساسات شان را دور ریخته اند ، خود را سرزنش می کردند . ضمناً افراد مضطرب و آنهایی هم که ذهنی آشفته داشتند ، تجربه احساس خوشایند گریه را کمتر گزارش کردند ، یعنی گریه برای آنها هم چندان اثربخش نبود و این گزارش ها رابطه ی مستقیم و وابستگی شدید اثربخشی گریه و فرد را نشان می دهند . همچنین ، محققان اعلام کرده اند افرادی که در زندگی با فقدان احساسات رو به رو هستند و کلا خود و خانواده شان خیلی احساسی با مسایل برخورد نمی کنند هم واقعا احساس خوبی با گریه کردن به آنها دست نمی دهد . نتیجه این تحقیق ، موکد این موضوع است که کمبود احساسات در افراد باعث می شود که توانایی مغزشان در به دست آوردن آرامش با کارهایی مثل گریه کاهش پیدا کند .
تمایل بشر به گریه کردن ریشه روانی دارد و این سوال که چگونه امری ساده مثل گریه کردن می تواند تاثیری شگرف بر روح و روان برخی از افراد داشته باشد ، سوالی بوده که رسیدن به جوابش از گذشته تاکنون ذهن بسیاری از روان شناسان و محققان را مشغول خود کرده است .
طی تحقیقی که محققان دانشگاه فلوریدا انجام داده اند به این نتیجه رسیدند که شاید اثر بخشی گریه به خاطر نقش آن در تنظیم و کنترل نقش کشیدن و در نهایت غلبه بر احساسات منفی باشد .
وقتی که فردی غرق در استرس و نگرانی باشد ، ضربان قلبش به طرز چشم گیری بالا می رود و بدنش شروع به عرق کردن می کند . حالا اگر فرد در همین حالت شروع به گریه کردن کند ، تخلیه روانی به وسیله ی گریه کردن ، باعث کاهش و تنظیم سرعت تنفس و در نتیجه ضربان قلبش می شود که همه این علایم در نهایت به رسیدن او به آرامش می انجامد . به طور کلی در مواجهه با ترس و اتفاق های ناگوار ، بدن شروع به فرمان گرفتن از مغز برای رسیدن به آرامش می کند و معمولاً اثر آرام بخشی گریه ، موثرتر و طولانی تر از روش های دیگر است .
 

 منبع: ایرانصد

 


ادامه مطلب

دانلود فایل صوتی گذر از پل نوجوانی، اختلالات و راه حل ها - دکتر مریم فرضی- روانشناس

دانلود فایل صوتی گذر از پل نوجوانی، اختلالات و راه حل ها - دکتر مریم فرضی- روانشناس


تقدیم به آنانی که وارد مرحله نوجوانی شده‌اند و احتمالاً تغییر در شخصیت‌شان به وجود آمده است! لطفا نگران نباشید.
هر مرحله از زندگی آدمی سرشار از فراز و فرودهایی است که گاه به نظر ما جالب نیست.
دوران نوجوانی یکی از مراحلی است که شاید خیلی از ما انسان‌ها تمایلی به برگشت آن نداشته باشیم، اما با رهنمودهای والدین و همیاری آنان به سلامت از پل نوجوانی گذر می‌کنیم.
 
در این فایل صوتی دکتر مریم فرضی، مدرس دانشگاه و روانشناس به بررسی اختلالات دوران نوجوانی می‌پردازد .
شما را به شنیدن این فایل صوتی دعوت می کنیم:
 
شخصیت چیست ؟
اختلالات شخصیتی در دوران بلوغ چیست ؟
 

منبع:ایرانصدا


ادامه مطلب

پارانویا

پارانویا

اصطلاحی ست که توسط متخصصان سلامت روان برای توصیف سوءظن یا عدم اعتماد بکار برده شده است. سوءظن ساده، پارانویا نیست. انواع پارانویا می تواند به سه دسته تقسیم شود:

1- اختلال شخصیت پارانوئید (سوئظن – سرد و گوشه گیر – حساسیت)

2- اختلال هذیانی پارانوئید

3- اسکیزوفرنی پارانوئید (روان پریشی)

قسمت اول: اختلال شخصیت پارانوئید

فرهاد در یک اداره ی بزرگ مشغول به کارست. هنگامیکه دیگر همکاران، ترفیع دریافت می کنند، او احساس می کند رئیس، برنامه ای برای او دارد و هیچگاه ارزشی برایش قائل نیست. او اطمینان دارد که همکارانش مهارت های او را دست کم می گیرند. هنگامیکه دیگران مشغول صرف چای هستند به آنان خیره می شود، چراکه فکر میکند آنان وقتشان را صرف صحبت کردن درباره ی او می کنند. اگر ببیند گروهی از افراد در حال خندیدن هستند تصور می کند او را مسخره می کنند و بیشتر وقتش را به فکرکردن درباره ی بدرفتاری هایی که به او کرده اند صرف می کند.این عمل او را رنج می دهد، رئیس به او می گوید که یا باید خودش را اصلاح کند و یا در سمت پایین تری ایفای نقش نماید.

این موضوع سوءظن فرهاد را به طور کامل تقویت کرده است. او در مدت کمتر از هفت سال، شش بار شغلش را عوض کرده است. فرهاد اختلال شخصیت پارانوئید دارد.

شماری از مردم، بدون دلیل، سوءظن دارند؛ تا جایی که افکار پارانوئید، کاروزندگی خانوادگی آنان را مختل کرده است. به این قبیل افراد گفته می شود که شخصیت پارانوئید دارند که ویژگی آنان چنین است:

1- سوءظن (عدم اعتماد دائم)

2- حساسیت

3- سرد و گوشه گیر

سوء ظن

بی شک نشانه های پارانوئید عدم اعتماد است. افراد دارای اختلال شخصیت پارانوئید به طور دائم در یک حالت آماده باش به خود می گیرند چرا که دنیا را به عنوان یک مکان تهدید آمیز تلقی می کنند. آنان به طور کامل مراقب بوده و ممکن است در جست و جوی نشانه های تهدید آمیز برآیند.

افرادی که از پارانوئید رنج می برند، نمی توانند از ترس ها رهایی یابند. آنان به طور دائم در انتظار فریب و نیرنگ از طرف دیگران هستند و در وفاداری و صداقت آنان شک دارند.

حساسیت

آنان به این دلیل که حالت گوش به زنگ فوق العاده ای دارند به چیزهایی خیلی پیش پا افتاده توجه می کنند و ممکن است در جایی که هیچ گونه تقصیری ندارند، احساس گناه کنند؛ در نتیجه تمایل دارند تدافعی و مخالفت جویانه عمل کنند. هنگامیکه مرتکب خطایی می شوند، نمی توانند انتقاد را بپذیرند، حتی کمترین انتقاد را. با وجود این، بسیار زیاد از دیگران انتقاد می کنند. ممکن است دیگران بگویند که این افراد از کاه، کوه می سازند.

سرد و گوشه گیر

این افراد علاوه براینکه ناسازگار و جدی هستند، از نظر عاطفی نیز اغلب جدا از دیگران می باشند. آنان به نظر سرد می آیند و در واقع، در برابر دیگران از ابراز صمیمیت پرهیز می کنند، آنان به خاطر عقلانیت و واقع گرایی، به خودشان می بالند. به احتمال زیاد در جامعه عملکرد ناشایسته ای از خود نشان می دهند و ممکن است در جست و جوی یک جایگاه اجتماعی برآیند.
http://thinktheory.blogfa.com

تاثير نماز بر اختلال شخصيت پارانوئيد

تاثير نماز بر اختلال شخصيت پارانوئيد

يا أيها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم …
سوره مباركه حجرات ـ آيه 12
شايد بد نباشد “ شخصيت پارانوئيد “ را به “ شخصيت ظنين ” ترجمه نمائيم . چرا كه مبتلايان به اين اختلال ، دچار سوء ظن عميق و عدم اعتماد نسبت به بسياري از اطرافيان خودمي باشند . اين اختلال كه به طور شايعي در مردان بيش از زنها ديده مي شود معمولا در اوايل جواني آغاز مي گردد و در جامعه ما با عناوين مختلفي مثل بدبين ، متعصب يا دل سياه ! و .. شناخته مي شود.

مبتلايان به اين عارضه كارهاي اطرافيانشان را براي خود به شدت تحقير كننده يا تهديد آميز مي دانند و پيوسته نگران نوعي آسيب ديدن يا سوء استفاده از جانب ديگران هستند . اين افراد با اين كه به كرات ، وفاداري و قابل اعتماد بودن دوستان و خويشاوندان خود را مورد ارزيابي و پرسش قرار مي دهند ، اما با اين وجود باز هم به دوستي و همراهي آنان شك دارند.

مسئله شايع در مورد مبتلايان به اين بيماري ، شك و سوء ظن دائمي و بدون دليلي است كه در مورد وفاداري همسران خود به خرج مي دهند و پيوسته در جستجوي شواهدي از خيانت همسران خود بر مي آيند . بدين ترتيب رفتار آنها پيوسته در اطرافيانشان ترس و تعارض ايجاد مي كند و به طور كلي اين بيماران در زمينه كار و زندگي با ديگران دچار مشكلات هميشگي هستند و مسائل شغلي و زناشوئي فراواني برايشان ايجاد مي شود . چرا كه آنها در بسياري از مسائل ساده و خوش خيم زندگي ، نشانه هايي از تحقير يا اهانت مي يابند . مثلا “ تصور مي كنند كه فلان همسايه به قصد آزارشان ظرف زباله را دم در گذاشته است !؟!

در مورد درمان اين بيماري دانش پزشكي چندان توفيقي نداشته است و چه بسا كه اين بيماري در تمام طول عمر فرد برطرف نشود ، اما آيين اسلام كثير الظن بودن را نوعي گناه به حساب مي آورد و در واقع مهر تاييد بر بيمار بودن اين افراد مي زند . پس مي توان انتظار داشت هر دستور اسلامي از جمله نماز ، كه گناه را از انسان دور مي كند ، در زدودن بيماري گناه آلود نيز موثر واقع شود .(2)

همانطور كه اشاره كرديم شروع اين اختلال در آغاز جواني مي باشد ، يعني زمانيكه چند سالي از وجوب فريضه نماز گذشته است و انسان نمازگزار سالهاست كه در نماز خود

“ الحمدلله رب العالمين ” گفته است و خداي را به بزرگي و احاطه كامل بر جهان و جهانيان ستوده است و بدين ترتيب اين باور را در وجود خويش ملكه ساخته است كه “” جهان را صاحبي است خدا نام ، كه برگي بي اذن و اجازت او بر زمين نمي افتد “ و با زمزمه مدام

” اياك نعبد و اياك نستعين ” بدين باور قلبي رسيده است كه همه كار خود ، همه زندگي خود و همه هستي خودش را فقط به خدايي اينچنين قدرتمند بسپرد و از هيچ اتفاق ناگواري ، نگران نباشد و نينديشد .

تكرار اين باور عميق ايماني ، بارها و بارها در طي شبانه روز ، نمازگزار را بدانجا مي رساند ، كه حتي اگر در اطرافيان خود رفتاري را تهديدكننده يا تحقير آميز بيابد و يا به ظني در رابطه با همسر يا بستگان خود برسد ، با تكيه بر همان نماز و ايمان ، از سوء ظن گناه آلود بپرهيزد و حساب را با پروردگار منتقم و حضرت كرام الكاتبين اندازد .

به قول حافظ شيرازي گوي شيراز :

كار خود گر به خدا بازگذاري حافظ اي بسا عيش كه با بخت خدا داده كني

هر چند كه به نظر مي رسد در بعد پيشگيري ، با توجه به آن كه سن شيوع و شروع اين اختلال در آغاز جواني و سالها پس از وجوب نماز است ، بروز اين اختلال در نمازگزاران بسي غير قابل معمول تر از افراد تارك الصلوه باشد .

اختلال شخصیت پارانوئید

اختلال شخصیت پارانوئید

کارمند جوانی را تصور کنید که قرار است ترفیع بگیرد. او میداند که کارش را خوب انجام داده و احتمالا سزاوار امتیاز مناسبی است. ولی احساس اضطراب میکند و فکر میکند که شاید یکی از همکارانش میکوشد جلوی پیشرفتهای او را بگیرد. وقتی دوستان وی از ترس او آگاه میشوند، او را پارانوئید میخوانند و میگویند او احتمالا چنین وضعی را خیال میکند.

اغلب ما نگرانیهای مشابهی داریم که از موقعیتهای به خصوصی سرچشمه میگیرند. این نگرانیها زودگذر و به راحتی رفع میشوند. اما نگرانی برخی افراد به راحتی و به این آسانی از بین نمیرود. در واقع آنها بیشتر زندگی خود را صرف وارسی محیط برای یافتن نشانه هایی میکنند که احساسهای پارانوئیدی آنها را تایید کند.

برخلاف کارمندی که لحظه های «پارانوئید» اندکی دارد، افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید همواره نسبت به انگیزههای دیگران بدگمانند، آنها در حالی که قادر به انجام دادن وظایف خود هستند و روانپریش نیستند، همواره گرفتار بی اعتمادی عمیق اند.

برجسته ترین ویژگیهای اختلال شخصیت پارانوئید عبارتند از: بی اعتمادی و بدگمانی فراگیر و دیرین نسبت به دیگران، حساسیت زیاد نسبت به بی اعتنایی و گرایش به وارسی کردن محیط برای یافتن و برداشت گزینشی نشانه هایی که افکار و نگرشهای زیانمند را تایید میکنند. این افراد اهل جرو بحث، خشک و عصبیاند، مسئولیت احساسات خود را نپذیرفته و آن را به دیگران نسبت میدهند. به نظر میرسد که آنها آماده حمله کردن هستند. آنها به اغراق کردن تمایل دارند، به اینکه از کاه کوه بسازند و انگیزههای پنهان و معانی خاصی در رفتار غیرمغرضانه دیگران بیابند. تقریبا همه آنها نگران نوعی آسیب دیدن و سوء استفاده از جانب دیگران هستند. مبتلایان به این اختلال به کرات وفاداری و قابل اعتماد بودن دوستان و بستگان و همسر خود را مورد پرسش قرار میدهند. دارای هوش خوب و حافظه عالی و جزئی نگر و دقیق هستند.

چنین افرادی غالبا حسادت بیمارگونه دارند و بدون دلیل وفاداری همسر و شریک جنسی خود را مورد تردید قرار میدهند.

میزان شیوع و همه گیر شناسیمیزان شیوع این اختلال در بیماران روانپزشکی دو تا ده درصد و در جمعیت عمومی ۵/۰ تا ۵/۲ درصد است. افراد مبتلا به این اختلال ندرتاْ خود به دنبال معالجه میروند. آنها زمانی که توسط همسر یا کارفرما برای درمان معرفی میشوند، قادر به جمع وجور کردن خود هستند.

از آنجایی که این اختلال در بستگان بیماران اسکیزوفرنیک بیشتر از گروه کنترل مشاهده میگردد، تصور میشود رابطهای میان آن دو وجود داشته باشد. در واقع افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید و اختلال اسکیزوفرنیک ساختار ژنتیکی مشابهی دارند. این اختلال در مردها بیشتر از زنها دیده میشود و در میان گروههای اقلیت، مهاجران و ناشنوایان شایعتر از جمعیت کلی است.

▪ معیارهای تشخیص

افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید دارای تنش عضلانی اند، ناتوانی برای احساس آرامش و نیاز به کاوش محیط برای پیدا کردن سرنخ در آنها دیده میشود. جدی و عبوساند. در گفتار، منطقی و معطوف به هدف هستند و محتوای فکر آنها حاکی از فرافکنی و تعصب است. ممکن است خطاهای حسی نیز داشته باشند. این افراد برای دیگران افرادی فاقد هیجان و احساس هستند. آنها به منطقی و عینی بودن خود افتخار میکنند. برای قدرت و مقام اهمیت خاصی قائلند و نسبت به افراد ضعیف وملایم طبع و علیل و ناقص ابراز ناخرسندی و نفرت میکنند. در موقعیتهای اجتماعی ممکن است افرادی کارا و مرتب به نظر برسند، اما در دیگران ایجاد ترس و تعارض میکنند.

اگر فردی چهار معیار از هفت معیار زیر را داشته باشد، مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید است؛ لیکن این معیارها نباید ناشی از اختلال روانی دیگر مانند اسکیزوفرنی یا اختلال خلقی باشد. همچنین نباید ناشی از تاثیر مستقیم یک اختلال طبی عمومی و مصرف مواد باشد.

این هفت معیار عبارتند از:

۱) بدون دلیل کافی ظن میبرد که دیگران از او سوء استفاده میکنند یا فریبش میدهند.

۲) بدون دلیل کافی وفاداری و قابلیت اعتماد دوستان و بستگان خود را مورد سوال قرار میدهد.

۳) در اعتماد به دیگران مردد است، زیرا میترسد از اطلاعات او بر علیه خودش استفاده شود.

۴) در اشارات و اتفاقات خوشخیم، معانی تحقیرآمیز و تهدیدکننده میبیند.

۵) مدام کینه میورزد، یعنی تحقیر و بیاعتنائی و اهانت را نمیبخشد.

۶) فرد تصور میکند دیگران در حال حمله به رفتار و شخصیت وی هستند؛ در واقع شخصیت وی را زیر سوال میبرند. این در حالی است که دیگران این مساله را درک نمیکنند و چه بسا که ممکن است چنین قصدی نیز نداشته باشند. وی ممکن است براساس این تصورغلط خود، حمله متقابل سریع داشته باشد و پاسخ پرخاشگرانه و خشمگینانه از خود نشان دهد.

۷) سوءظن مکرر و بدون پایه و اساس نسبت به وفاداری همسر یا شریک جنسیاش دارد.

● سبب شناسی اختلال شخصیت پارانوئید

در سبب شناسی این اختلال دو علت کلی مطرح است: علل فیزیولوژیکی و علل روانی.

در علل فیزیولوژیکی سه علت اساسی ژنتیک، هورمونها و پیکهای عصبی مطرح میشوند. مهمترین پیکهای عصبی، دوپامین و سروتونین هستند که باعث کاهش نشخوارهای ذهنی میشوند و شاید این فرضیه مطرح باشد که چون افراد پارانوئید نشخوارهای ذهنی زیادی دارند، پس شاید این دو پیک عصبی در اعصاب آنها کمتر از حالت طبیعی باشد.

در سبب شناسی روانی، دو دیدگاه روانکاوی و تربیتی مطرح است.

به اعتقاد فروید، پارانوئید نتیجه مکانیسمهای روان انسان در برابر خواستههای هم جنسخواهانه است. در واقع افراد هم جنسگرا برای مبارزه با این میل خود به همجنسشان، موضع مخالف و مقابل احساس خود را نسبت به همجنس انتخاب میکنند. یعنی جمله "من او را دوست دارم" تبدیل به جمله "من از او متنفرم"، میشود. سپس براساس مکانیزم دفاعی فرافکنی، به جمله "او از من متنفر است"، تبدیل میگردد و نهایتا به این جمله میرسد که "او مرا آزار میدهد"، و اینجاست که تفکر پارانوئیدی شکل میگیرد. البته این نظریه امروزه رد شده است و پایه و اساس علمی ندارد.

در نظریه تربیتی، علت به وجود آمدن این اختلال، تربیت بیش کنترل شده و تحقیرکننده والدین و گاهی همراه با سوء استفاده تنبیه میباشد.

دو علت عمده تنبیه شدن زیاد این کودکان توسط والدین عبارتند از:

۱) به علت فاش کردن اسرار خانواده، والدین کودکان را تنبیه میکنند. این مساله باعث میشود که کودکان پس از آن، از بازگو کردن مطالب خود اجتناب کنند و خود نیز به افرادی پرخاشگر و عصبی و بیش کنترل کننده تبدیل شوند.

۲) دلیل دوم تنبیه شدن این کودکان از جانب والدین، وابستگی آنها به والدین است. در واقع والدین این کودکان میخواهند که استقلال را در فرزندانشان ایجاد کنند و مانع وابستگی کودک به خود شوند. لیکن روش نامناسب تنبیه و طرد کردن را انتخاب میکنند که باعث میشود کودکان آنها افرادی سرد و دوری گزین شوند.

این والدین، کودکان خود را "بزرگسالان کوچک" میدانند که باید همه چیز را بدانند و رعایت کنند. این کودکان ممکن است برای اعتماد کردن و کمک گرفتن ازدیگران و حتی گریه کردن، از جانب والدین خود تنبیه شوند. بسیاری از مواقع برای کارهای نکرده عذرخواهی میکنند و به قول معروف تمام کاسه کوزهها بر سر آنها میشکند. این کودکان «بیش تعمیم دهی» را، که یک خطای ذهنی است، از والدین و خانواده خود میآموزند. یعنی مثلا اگر روزی شخصی به آنها خیانت و بیاحترامی و ... کرده است، اعتماد خود را نسبت به افراد دیگر نیز از دست میدهند و شروع به تعمیم دادن میکنند.

یکی دیگر از نظریهها در مورد این افراد این است که «اعتماد بنیادین»، که باید در سال اول زندگی در انسانها شکل بگیرد، در این افراد شکل نگرفته و تبدیل به بیاعتمادی شده است. علت اصلی این مساله ناتوانی مادر در مراقبت صحیح و همراه با محبت در دوران نوزادی و طفولیت است. در واقع زمانی که مادر نسبت به نیازهای کودک خود به اندازه کافی حساس و همیشه در دسترس نباشد، بذر بیاعتمادی در خاک حاصلخیز روان کودک کاشته میشود و زمینه را برای اختلال شخصیت پارانوئید فراهم میکند.

از طرفی این کودکان برای داشتن استقلال، تقویت و تشویق میشوند و این مساله باعث باقی ماندن این خصوصیات در آنها میشود و شاید یک دلیل اینکه آنها در بزرگسالی افرادی با صلاحیت و شایسته میشوند، همین عامل باشد. این افراد در برابر الکل و موادی که مانند کوکائین و آمفتامین، به آنها احساس کنترل و قدرت میدهد، آسیب پذیرند.

● اختلالات همراه با اختلال شخصیت پارانوئید

این اختلال میتواند همراه با اختلالات روانشناختی دیگری همچون افسردگی، وسواس، سوءمصرف مواد و همچنین سایر اختلالات شخصیت همچون اختلال شخصیت خود شیفته، اختلال شخصیت دوری گزین، اختلال شخصیت مرزی و اختلال شخصیت اسکیزوئید و اسکیزوتایپال وجود داشته باشد.

▪ تشخیص افتراقی

اختلال شخصیت پارانوئید را باید از اختلال هذیانی، اسکیزوفرنی پارانوئید، اختلال شخصیت اجتنابی (دوری گزین)، اختلال شخصیت وسواسی، اختلال شخصیت نمایشی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت مرزی تفکیک کرد.

از آنجایی که در "اختلال شخصیت پارانوئید" هذیانهای با ثبات وجود ندارد، از "اختلال هذیانی" قابل تفکیک است و چون توهمات و اختلال تفکر نیز وجود ندارد، از "اختلال اسکیزوفرنی پارانوئید" نیز متمایز میشود.

"بیماران مرزی" توانایی برقراری روابط تنگ و پرآشوب را دارند، در حالیکه بیماران شخصیت پارانوئید این توانایی را ندارند و البته فاقد سابقه طولانی رفتار ضد اجتماعی هستند، در نتیجه از اختلال شخصیت ضد اجتماعی نیز قابل تفکیک میباشند.

برخی از مبتلایان به "اختلال شخصیت نمایشی" ممکن است ویژگیهای افراد مبتلا به "اختلال شخصیت پارانوئید" را نشان دهند؛ لیکن علت بروز این ویژگیها در "اختلال شخصیت نمایشی" سوءظن نیست، بلکه برای جلب توجه و ظاهر فریبی است. افراد مبتلا به "اختلال شخصیت اجتنابی" به علت ترس از عدم پذیرش در جمع، از دیگران اجتناب و دوری گزینی میکنند، نه به علت سوءظن و عدم اعتماد نسبت به سایرین.

در "اختلال شخصیت وسواسی" نیز فرد بسیار کمال گرا و منطقی و اخلاقی میباشد و کار را بر تفریح و ارتباطات اجتماعی ترجیح میدهد. این مساله علت تنهایی و کنارهگیری ازجمع در مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی به شمار میرود، نه سوءظن و عدم اعتماد و شک نسبت به دیگران.

▪ سیر و پیش آگهی اختلال

مطالعات کافی و سیستماتیک درازمدتی در مورد "اختلال شخصیت پارانوئید" به عمل نیامده است. در برخی از بیماران، "اختلال شخصیت پارانوئید" در تمام طول عمر وجود دارد. در مواردی نیز پیشرو اسکیزوفرنی است و در بعضی دیگر با پیشرفت سن یا کاهش استرس، صفات پارانوئید تبدیل به واکنش معکوس شده و توجه متناسب به اصول اخلاقی و اهمیت و رفاه دیگران جایگزین آن میگردد. به طور کلی این بیماران در زمینه کار و زندگی با دیگران مشکلات همیشگی دارند و مسائل شغلی و زناشوئی فراوان پیش میآید و درکل پیش آگهی مساعدی ندارند.

● درمان اختلال شخصیت پارانوئید

برای درمان این اختلال، هم میتوان از داروها بهره برد و هم از روان درمانی. البته روان درمانی، درمان مناسبتری برای این اختلال میباشد.

درمانگر باید با بیمار رو راست باشد و با بیمار زیاد، گرم نگیرد و صمیمی نشود. زیرا ممکن است مورد سوء ظن بیمار قرار گیرد. چرا که برای اینگونه بیماران روابط نزدیک بین فردی آغازگر افکار پارانوئیدی است و باعث این فکر در آنها میشود که مردم میخواهند به وی آسیب و ضرر برسانند. در نتیجه از دیگران فاصله میگیرند و شروع به مخفی کاری و توطئه چینی و حمله متقابل میکنند. در واقع نسبت به دیگران حالت دفاعی (گارد) میگیرند.

گروه درمانی برای این بیماران به منظور بالا بردن مهارتهای اجتماعی و کاهش سوءظن از طریق "ایفای نقش" (Role Playing) میتواند مفید باشد. لیکن در بسیاری از مواقع این بیماران در گروه درمانی، خوب جا نمیافتند. آنها تحمل فشار رفتاردرمانی را برای پرورش مهارتهای اجتماعی ندارند.

تعبیر و تفسیر درمانگر از گذشته بیمار و احساسات وی، کار را بدتر میکند و باعث عدم اعتماد بیشتر بیمار میشود. در عوض میتوان او را تشویق به اعتماد کردن به دیگران کرد و حس همکاری او را افزایش داد. درمانگر میتواند به او روش صحیح نشان دادن خشم و پرخاشگری را آموزش دهد و از بحث و مجادله بپرهیزد. درمانگر میتواند از طریق توضیح به بیمار که چگونه افکار و رفتار وی باعث مختل شدن ارتباطش با دیگران میشود، به تعدیل رفتار و افکار بیمار بپردازد.

در درمان دارویی میتوان از ضد اضطرابها مثل دیازپام یا داروهای نورولپتیک و ضد جنون مانند هالوپریدول و پیموزاید برای کاستن از تفکر پارانوئید استفاده کرد.

● راهکارهای عملی برای این اختلال

۱) برگزاری دورههای آموزش فرزند پروری برای پیشگیری از اعمال روشهای رفتاری و فرزند پروری که منجر به اختلال شخصیت پارانوئید میگردد، مانند تنبیه و کنترل بیش از حد فرزندان و عدم حساسیت کافی مادر به نیازهای فرزند در دوران اولیه زندگی کودک.

۲) تاسیس مراکز مشاوره و خدمات روانشناختی در جهت تشخیص و ارزیابی روانشناختی و درمان کارمندان ادارات و موسسات مبتلا یا در معرض خطر ابتلا به اختلالات شخصیت و سایر اختلالات روانی.

۳) برگزاری دورههای آموزش مهارتهای زندگی و جلسات گروه درمانی به منظور تعدیل افکار مبتنی بر بی اعتمادی و بدگمانی نسبت به انگیزههای دیگران و کسب مهارتهای اجتماعی بیشتر.

بدین منظور لزوم غربال کردن کارکنان ادارات و موسسات از نظر مشکلات روانشناختی به وسیله روشهای سنجش و ارزیابی اختلالات شخصیت وجود دارد.

۴) شناسایی دانش آموزانی که یکی از اعضای نزدیک خانواده آنها مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید میباشد و ارائه راهکار به این دانش آموزان و خانواده آنها در جهت تشخیص و اقدام برای درمان فرد مبتلا به اختلال شخصیت.

۵) از آنجائی که یکی از گروههای در معرض خطر برای "اختلال شخصیت پارانوئید"، افراد ناشنوا یا کم شنوا هستند، بنابراین تمهیداتی جهت تعدیل افکار پارانوئیدی در صورت وجود برای این گروه از افراد مورد نیاز است. بنابراین لزوم همکاری مدارس و مراکز ناشنوایان و همچنین متخصصین شنوایی سنجی و گوش و حلق و بینی وجود دارد. به طوری که میتوان از این گروه متخصص در جهت شناسایی بیشتر افراد مبتلا استفاده کرد. در واقع ارجاع سنجش و ارزیابی ابتدایی انجام شده از جانب این متخصصین به مراکز روانشناسی و روانپزشکی مورد نیاز است.

۶) یکی دیگر از گروههای در معرض خطر برای اختلال شخصیت پارانوئید، بستگان بیماران اسکیزوفرنیک میباشد که جا دارد تمرکز اولیه جهت شناسایی، تشخیص و درمان این افراد صورت گیرد. به این منظور میتوان از مراکز روانپزشکی و روانشناسی چه به صورت مطب خصوصی، چه درمانگاه یا بیمارستان و یاری افراد متخصص موجود در این مراکز جهت شناسایی بستگان پارانوئید بیماران مراجعه کننده به این مراکز استفاده کرد.

۷) از آنجائیکه افراد مبتلا به "اختلال شخصیت پارانوئید" افرادی جدی و کارآمد در موقعیتهای شغلی و اجتماعیاند و برای قدرت و مقام اهمیت خاصی قائلند و نسبت به افراد ضعیف، ملایم طبع و علیل و ناقص ابراز ناخرسندی و نفرت میکنند و در دیگران ایجاد ترس و تعارض مینمایند، در نتیجه مدیران بالادست این افراد برای ارتقاء مقام آنها باید رعایت دقت را نمایند، چرا که ارتقاء مقام و مسئولیت اینگونه افراد، ممکن است در درازمدت منجر به خسارات نیروی انسانی بیشتری گردد. به این منظور آگاه سازی مدیران ادارات و موسسات از این نوع اختلال شخصیت، امری الزامی است.
http://moshaverehramsar.blogfa.com

پارانوئيد

پارانوئيد

مشخصه بيماران مبتلا به اختلال شخصيت پارانوئيد، شكاكيت و بي اعتمادي ديرپا به همه افراد است. مسئوليت اين احساسات از نظر آنها نه به عهده خودشان، بلكه به دوش ديگران است. اين بيماران اغلب متخاصم، تحريك پذير و خشمگين اند. افراد متعصب و جزم انديش، كساني كه مداركي دال بر تخلف ديگران از قانون جمع مي كنند، افرادي كه به همسر خود سوءظن مرضي دارند و اشخاص بدعنقي كه اهل دعوا و مرافعه اند، اغلب دچار اختلال شخصيت پارانوئيد هستند. افراد مبتلا به اين اختلال تقريباً هميشه منتظرند كه ديگران به طريقي آنها را استثمار كنند يا به آنها ضرر برسانند. آنها در بسياري از اوقات بي هيچ توجيهي در وفاداري يا صداقت دوستان و همكاران خود ترديد مي كنند. آنان اغلب حسادت مرضي دارند و در وفاداري همسر يا شريك جنسي خود بي دليل شك مي كنند.
بيماران مبتلا به اين اختلال، حالت عاطفي محدودي دارند و به نظر مي رسد فاقد هرگونه احساس و هيجاني باشند. آنها از اينكه مستدل و عيني مي انديشند، به خود مي بالند حال آنكه چنين نيست. اينها آدمهاي گرمي نيستند و قدرت و منزلت افراد آنها را تحت تأثير قرار مي دهد و به آن دقيقاً توجه دارند و اگر كسي را ضعيف بيابند يا ببينند كه اختلال يا نقصي در وضع و حالش وجود دارد، به وي با ديده تحقير مي نگرند. افراد مبتلا به اختلال شخصيت پارانوئيد ممكن است در موقعيت هاي اجتماعي، آدمهايي فعال و كارا به نظر برسند، حال آنكه اغلب ديگران را فقط مي ترسانند يا افراد را به جان هم مي اندازند. همانند ساير اختلالات شخصيت، بايد نقش عوامل وراثتي، زيستي (ناقلين عصبي يا نوروترنسميترها)، عوامل رواني و محيطي را درنظر گرفت. از ديدگاه روان تحليل گري و نقش مكانيسم هاي دفاعي، افراد دچار اختلال شخصيت پارانوئيد، از برون فكني (Projection) استفاده مي كنند. يعني تكانه ها و افكاري را كه خود دارند و برايشان غيرقابل قبول است به ديگران نسبت مي دهند.

روشهای درمان بیماری

روان درماني
درمان انتخابي، روان درماني است. بيماران پارانوئيد معمولاً در گروه درماني خوب عمل نمي كنند، با اين حال روان درماني گروهي براي ارتقاي مهارت هاي اجتماعي و كاهش شكاكيت آنها از طريق ايفاي نقش مي تواند مفيد باشد. بسياري از اين بيماران رفتار درماني را هم كه براي پرورش مهارت هاي اجتماعي به كار مي رود، ممكن است مزاحم و مداخله گر بيابند و تحمل نكنند.

دارو درماني
دارو درماني براي مقابله با سراسيمگي (Agitation) و اضطراب اين بيماران مفيد است. در اكثر موارد داروي ضداضطرابي مثل ديازپام (Valium) كافي است اما گاه نيز ممكن است لازم باشد از داروي آنتي سايكوتيك مثل هالوپريدول (haldol) به مقدار كم و به مدتي كوتاه استفاده شود تا سراسيمگي شديد يا افكار نيمه هذياني آنها قابل تدبير باشد. پيموزايد(orap) را كه داروي آنتي سايكوتيك است، در برخي از بيماران براي كاهش افكار بدگماني آنها به كار برده اند كه موفق هم بوده است.
http://stu.sharif.edu

اختلال شخصیت پارانوئید و درمان

اختلال شخصیت پارانوئید و درمان

پارانوئید" نوعی اختلال شخصیت است که طی آن فرد دچار بدبینی شده و به هر چه در اطراف او می گذرد، شک دارد.
واژه "شخصیت" به طور کلی رفتار فرد را که قابل مشاهده است، توصیف می کند، مثلاً می گوییم فلانی خوش قلب است، صمیمی است، جاه طلب است و... . در اصل، تجارب درون ذهن افراد به صورت شخصیت آنها بروز می کند. با این حال، گاهی اوقات افراد به اختلال شخصیت دچار می شوند که این اختلال شخصیت ممکن است اختلالهای مزمن روانی باشد و افراد مبتلا، رفتارهایی از خود نشان دهند که حضور آنها را در اجتماع سخت و دشوار می کند و در برخی موارد موجب ناخشنودی فرد و مختل شدن زندگی او می شود. پارانوئید، یکی از انواع اختلالهای شخصیتی است که برای بیمار و اطرافیانش دردسرهای فراوان به بار می آورد.

چه عواملی باعث بروز "پارانوئید" می شود؟
دقیقاً مشخص نیست که چرا بعضی افراد دچار اختلال شخصیت "پارانوئید" یا "بدگمانی" می شوند، اما به اعتقاد روان پزشکان و روان شناسان، عوامل مختلفی در این مسأله دخیل هستند؛ از جمله، عوامل وراثتی که این اختلال در بستگان افراد مبتلا به اسکیزوفرنی شایع تر است؛ البته متخصصان تغییر بعضی هورمونها یا ناقلهای شیمیایی بدن، آسیب و صدمه مغزی، عوامل اجتماعی روان شناختی مثل رابطه ضعیف بین کودک و والدین را در این مسأله مؤثر می دانند.

علایم بیماری پارانوئید:
یکی از مشخصات بیماران مبتلا به این اختلال، شکاک بودن و بی اعتمادی دایم به همه افراد است. البته، آنها احساس بدگمانی را نمی پذیرند؛ بلکه دیگران را مسؤول بدگمانی خود می دانند. این افراد معمولاً متخاصم، تحریک پذیر و خشمگین هستند. آنها متعصبند و به همسر خود سوء ظن دارند (سوء ظن بیمارگونه). شخصیتهای پارانوئید اهل دعوا و مرافعه هستند و دایم دیگران را متخلف معرفی می کنند. آمار موجود حاکی از آن است که از هر هزار نفر، بین 5 تا 25 نفر دچار "پارانوئید" هستند و این اختلال در مردان شایعتر است.
البته، برای تشخیص پارانوئید یا بدگمانی، یک معیار بین المللی وجود دارد که طبق این معیار هر کس بی اعتمادی و شکاکیت نافذ و فراگیر نسبت به دیگران داشته باشد، به طوری که انگیزه های افراد را شرارت آمیز بداند، و این حالت از بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه های مختلف به چشم بخورد، دچار پارانوئید یا شخصیت بدگمان است. به علاوه، هفت علامت وجود دارد که هر کس چهار مورد آن را در خود بیابد، مبتلا به پارانوئید است.

علایم زیر می توانند پارانوئید را در بیمار تأیید کنند:
1- بیمار بدون دلیل کافی گمان می کند او را استثمار کرده اند و به او ضرر می رسانند یا سرش کلاه می گذارند.

2- بدون دلیل کافی، وفاداری یا قابل اعتماد بودن دوستان و اطرافیان خود را زیر سؤال می برد، به صورتی که این شک دائم ذهن او را مشغول می کند.

3- به هیچ کس اطمینان ندارد و می ترسد از اطلاعاتی که او به آنها داده، علیه خودش استفاده کنند.

4- در بین اظهارنظرهای اطرافیان که بی غرض و بدون خطر است و حتی اتفاقهای مثبت و خوب، مفاهیم تهدیدکننده یا تحقیرکننده پیدا می کند.

5- همیشه از همه چیز و همه کس دلخور و ناخشنود است و اگر کسی به او توهین یا بی احترامی کرده باشد، هرگز او را نمی بخشد و فراموش نمی کند.

6- با کوچکترین اتفاق و صحبتی، احساس می کند به شخصیت و اعتبارش لطمه وارد شده و بلافاصله واکنشی خصمانه و خشمگینانه نشان می دهد و یا به مقابله می پردازد (در حالی که دیگران چنین برداشتی ندارند).

7- مکرراً و بدون هیچ دلیلی، به وفاداری همسرش شک می کند.
غیر از این موارد، افراد پارانوئید ویژگیهای دیگری دارند که بدین قرار است: افراد بدبین معمولاً گرم و صمیمی نیستند. قدرت و منزلت افراد، آنها را تحت تأثیر قرار می دهد و به آن دقیقاً توجه دارند. اگر کسی را ضعیف بیابند یا حس کنند که در وضع و حال طرف مقابل اختلال یا نقصی وجود دارد، به او با دیده تحقیر می نگرند.
این افراد ممکن است در موقعیتهای اجتماعی آدمهای فعال و کارا به نظر برسند، در حالی که اغلب آنها فقط دیگران را می ترسانند یا افراد را به جان هم می اندازند. به علاوه، مشکلات شغلی و زناشویی هم در این بیماران خیلی شایع است.

درمان پارانوئید:
درمان انتخابی در افراد پارانوئید "روان درمانی" است و این افراد باید تحت نظر روان پزشک قرار بگیرند و درمان شوند، چون امکان ندارد خودبخود درمان شوند.

در مواردی نیز علاوه بر "روان درمانی"، برای مقابله با حالت اضطراب این بیماران باید از دارو هم استفاده شود که این دارو درمانی هم باید زیر نظر پزشک شروع شود و در موقع مناسب قطع گردد. معمولاً این افراد خودشان سراغ درمان نمی آیند و چنانچه توسط همسر، نزدیکان و یا دوستان نزد روان پزشک بروند، مشکل خود را پنهان می کنند و از اینکه برای درمان آنها از روان پزشک کمک گرفته اند، ناراحتند.

راههای پیشگیری از پارانوئید:
بهترین راهکاری که برای پیشگیری توصیه می شود این است که از کودکی محیط پرورش کودک خوب، سالم، دوستانه و بامحبت باشد و روابط موجود در خانواده سیری طبیعی داشته باشد. در بین افراد خانواده، "مادر" اولین ناجی است که نیازهای عاطفی کودک را برآورده می کند. او در واقع تغذیه کننده روح و روان کودک می باشد که اگر به درستی وارد عمل نشود و بی اعتمادی را به فرزندش منتقل کند، او را در سراسر زندگی با مشکلات عدیده روبرو ساخته است.
ارتباط صمیمانه والدین، رفتار محبت آمیز با فرزندان، آموزش دوست داشتن همکلاسیها و همسن و سالان به بچه ها در مهد کودک و مدرسه و... باعث خواهد شد که کودک کینه توز بار نیامده و همه را دوست داشته باشد. این کودک در بزرگسالی نیز می تواند یک همسر مهربان و یک پدر یا مادر خوب باشد و اختلال شخصیت "بدگمانی" یا پارانوئید را تجربه نکند.

عده ای دچار اختلال شخصیت بدگمان نیستند و به پارانوئید مبتلا نمی باشند، اما دائماً به همه چیز بد بینند و به قول معروف، نیمه خالی لیوان را می بینند. این افراد نیز از کودکی در خانواده آموخته اند بدبین باشند و نسبت به همه چیز دیدگاهی منفی داشته باشند. این افراد تنها افکار بدبینانه دارند و در زندگی همیشه با مشکلات مختلف روبرو می شوند، به همین علت خلقی افسرده پیدا می کنند.

این افراد چاره ای ندارند جز اینکه دیدگاه خود را تغییر دهند و با آموختن مهارتهای خوب زندگی، رویه خود را تغییر دهند؛ زیرا در نهایت فقط خودشان هستند که ضرر می کنند.

http://zendegiirani.persianblog.ir/

اختلال شخصیت پارانوئید

اختلال شخصیت پارانوئید

بیماران مبتلا به اختلال شخصیت پارنوئید گرایش به نسبت دادن انگیزه‌های بدخواهانه به دیگران دارند. آنها معمولاً بدبین، تحریک‌پذیر، عصبانی و شکاک هستند. به دیگران اعتماد نمی‌کنند و معمولاً متعصب، جوینده بی‌عدالتی‌ها، همسرانی به‌طور بیمارگون حسود یا انسان‌هائی غیرعادی و اهل دعوا هستند.
تاریخچه
در رابطه با تاریخچه اصطلاح پارانوئید، باید به قبل از بقراط در یونان اشاره کرد که یونانی‌ها از آن به معنای دیوانگی استفاده می‌کردند. در قرن هیجدهم، این اصطلاح برای اختلالاتی که علایم بارز آنها هذیان و توهم بود، متداول شد. تا قرن نوزدهم، این اصطلاح را برای انواع و اقسام بیماری‌ها به‌کار می‌بردند. اما در سال 1893، امیل کراپلین، پارانوئیا را از پارافرنیا که یک اصطلاح متداول در اروپاست و معادل اصطلاح واکنش پارانوئید و یا حالت پارانوئید در آمریکا می‌باشد، تمیز داده و تفکیک نمود. کراپلین، همچنین بیماری پارانوئید را از اسکیزوفرنی پارانوئید متمایز ساخت. حالات بیماری پارانوئید تا حد بسیار زیادی شبیه حالات بیمار مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید است، اما از جهاتی با آن تفاوت دارد.

هر انسانی در برهه‌ای از زمان به تفکر پارانوئیایی گرفتار می‌آید. احتمالا دست‌کم می‌توانید موردی را به یاد آورید که مورد تبعیض قرار گرفته‌اید یا در مورد شما صحبت می‌شود یا بدون دلیل کافی به انگیزه‌های شخصی دیگران مظنون و بدبین باشید. تفکر پارانوئیایی را می‌توانیم نوعی سبک‌ شناختی تلقی کنیم. پارانوئیا، بیماری بسیار کمیاب و نادری است و علامت بارز آن پیدایش تدریجی یک نظام فکری هذیانی با طیف گسترده و توسعه‌یافته‌ای است که بر اساس تعبیر اشتباه از وقایع و حقایق زندگی استوار می‌باشد. هدف از این نظام پارانوئیدی برقراری تعادل در زندگی عاطفی بیمار است؛ لذا تغییر آن بسیار دشوار می‌باشد. افراد در استفاده از این نحوه تفکر و اینکه تا چه اندازه اجازه دهند واقعیت، آنچه را آنها ادراک می‌کنند تحت تاثیر قرار دهد، متفاوت هستند. بنابراین می‌توان تفکر پارانوئیایی را به عنوان پیوستاری در نظر گرفت که می‌تواند از نوع روزمره تا فکر هذیانی شدید که همه زندگی شخص را تحت‌الشعاع قرار دهد، وسعت داشته باشد. گاهی اوقات افرادی که چنین تفکری نداشته‌اند، ناگهان به آن گرفتار می‌آیند. عواملی مثل نقص کبد، کمبود ویتامین B12، از دست دادن شنوایی، غده‌های مغزی، سیفلیس و گستره‌ای از داروها ممکن است تفکر پارانوئیایی را با سایر علایم ایجاد کنند. امروزه در حدود 65 ناراحتی متفاوت، ویژگی‌های پارانوئیایی را به وجود می‌آورد.
در طبقه‌بندی اختلالات پارانوئید، تاکنون سه نوع عمده از بیماری یا حالات پارانوئید را ذکر کرده‌اند که عبارتند از: پارانوئیا، پارانوئیای پیری و پارانوئیای مشترک اخیرا نیز در تقسیم‌بندی DSMیک نوع از پارانوئید با عنوان اختلال پارانوئیای حاد ذکر شده است.
پارانوئیای پیری
این اختلال در دوران کهنسالی شروع می‌شود و نظام شکل‌یافته و محکمی از اختلالات تفکر و باورهای هذیانی در او دیده می‌شود. این هذیان‌ها شبیه هذیان‌های بیمار اسکیزوفرنیک است. علاوه بر شروع در دوران کهنسالی، می‌توان اشاره کرد که حتی تفکر پارانوئیایی در افراد مسن شایع‌تر است. غالبا تفکر پارانوئیایی به علت انزوای اجتماعی یا احتمالا به واسطه ضعیف شدن فزاینده قدرت بینایی و شنوایی ایجاد می‌شود که این امر به نوبه خود برای شخص ممکن است ارزیابی صحت و سقم ادراک رخدادهای واقعی را مشکل سازد. گاهی اوقات ضربه‌های خفیف یا خونریزی‌های مغزی در افراد پیر می‌تواند به علائم پارانوئیایی بیانجامد. علت احتمالی دیگر این بیماری، تباهی یا پلاسیدگی بافت‌های مغز است. هر یک از این حالات ممکن است باعث آنچنان رفتار به شدت غیرانطباقی شود که لازم آید فرد بستری گردد.

معمولا هذیان‌های پارانوئیایی در چند طبقه جای می‌گیرند؛ احساس مورد اذیت و آزار قرار گرفتن از سوی دیگران، حسادت و سوءظن بی‌دلیل نسبت به خیانت جنسی معشوق یا همسر، این احساس که شخص دیگری عاشق کسی شده بی‌آنکه گواهی بر این ادعا باشد و هذیان‌های بیماری به هنگامی که بیماری خاصی در کار نیست.

پارانوئیای مشترک

این نوع، جالب‌ترین نوع پارانوئیا بوده و گاهی اوقات جنون دو نفره نیز نامیده می‌شود و عبارت است از، سیستم هذیانی آزار و تعقیب که در نتیجه زندگی و رابطه نزدیک دو شخص به وجود می‌آید. در چنین مواردی یکی از مراجعین شخصی است مسلط و دارای هذیان‌های تثبیت‌شده و دیگری فردی است تلقین‌پذیر که وقتی با هم هستند، عقاید هذیانی را می‌پذیرند. وقتی این دو نفر از هم جدا می‌شوند معمولا فرد تلقین‌پذیر این عقیده را رها می‌کند. دو خواهر، زن و شوهر یا مادر و فرزند از شایع‌ترین زوج‌های درگیر این اختلال هستند. در مواردی نیز افراد درگیر بیش از دو نفر می‌باشند.

پارانوئید حاد

حالات پارانوئیدی حاد، معمولا کمتر از 6 ماه به طول می‌انجامد و غالبا در افرادی که تجارب شدید سخت و یا تغییرات ناگهانی در محیط زندگی‌شان داشته‌اند(مانند مهاجران، زندانی‌ها، اسرای جنگی، سربازان و کسانی که به‌طور ناگهانی از خانواده خود جدا شده‌اند) دیده می‌شود. شروع آن ناگهانی و بدون سابقه قبلی است و به‌ندرت مزمن می‌گردد. لازم به ذکر است که بیمار پارانوئید با وجود داشتن هذیان‌های عجیب، در شئون دیگر زندگی منطقی و نرمال عمل می‌کنند.

بر اساس آمارهای مختلف در کشورهای متعدد دنیا، میانگین سنی افرادی که تحت عنوان حالات پارانوئید در بیمارستان‌ها بستری می‌شوند، پنجاه سال است. البته شیوع این اختلال در زنان بیشتر از مردان است. بر اساس آمارهای منتشر شده مربوط به سال 1998آمریکا، چنین برمی‌آید که در حدود یک درصد بیماران بستری در بیمارستان‌ها دچار اختلالات پارانوئید هستند. بیماران مبتلا به این اختلال بسیار خودمدار و خودشیفته هستند. آنها خشم و عناد درون خود را انکار می‌کنند و برای تخلیه این عواطف، از مکانیسم‌های برون‌فکنی استفاده می‌کنند. آنها نسبت به دیگران حساس، درون‌گرا و بی‌اعتماد هستند. بعضی از مبتلایان نیز بسیار سلطه‌جویانه و در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی دیدگاه‌های بسیار افراطی دارند. آنها در عمق وجود خود، احساس حقارت و خودکم‌بینی می‌کنند و اغلب این افراد در زندگی زناشویی و شغلی خود آنچنان که باید موفق نیستند.

در رابطه با بررسی علل این اختلال، پژوهشگران از نظر بررسی‌های جسمانی و ژنتیکی مطلب چندان روشنی را ارائه نداده‌اند. ولیکن در زمینه عوامل روانی، فروید اولین نظریات راهگشا را ارائه داده است. بر اساس نظریه فروید هذیان‌های پارانوئید، نتیجه سرکوبی و برون‌فکنی تمایلات همجنس‌گرایی است که تحقیقات بعدی روان‌شناسان و روان‌پزشکان، این مطلب را تایید کرده است.

در رابطه با درمان این اختلال، دانش کمی موجود است. ممکن است داروهای ضد روان‌پریشی در برخی موقعیت‌های بحرانی مفید باشند. به نظر مؤثرترین راه مقابله با هذیان‌ها این است که به درمانجو نشان دهیم تا چه حد هذیان‌هایش می‌توانند مزاحم دستیابی او به اهدافش شوند، نه اینکه سعی کنیم با آنها برخورد نماییم. گاهی اوقات می‌توان به درمانجو یاد داد موقعیت‌هایی را که باعث هذیان می‌شوند یا آنها را افزایش می‌دهند را بشناسد و از آن اجتناب نماید.

در پایان، لازم به ذکر است که به علت شباهت‌های زیاد باید میان اختلال پارانوئید با اختلال‌های مشابه از جمله اسکیزوفرنی پارانوئید،اختلال شخصیت پارانوئید و اختلال سایکوز مشترک تشخیص و تفاوت قائل شد؛ که به‌طور خلاصه نمایه‌ای از این سه اختلال را بیان می‌کنیم.

اختلال اسکیزوفرنی پارانوئید

در این اختلال، وجود هذیان‌های نظام‌یافته یا توهمات شنیداری گسترده شاخص است. بیمار اسکیزوفرنیک پارانوئید، به هذیان‌های گزند و آسیب یا عظمت مبتلا است که فوق‌العاده نظام‌یافته و پیچیده است. در اختلالات حیطه اسکیزوفرنی آنچه که مطرح است، اختلال‌های اساسی فرد مبتلا در تماس با واقعیت است. به عبارتی فرد از واقعیت بریده شده و دوم اینکه این اختلالات معمولا با چند فرایند روان‌شناختی از جمله فکر، ادراک، هیجان و غیره همراهند و ارتباط و رفتار روانی – حرکتی را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

اختلال شخصیت پارانوئید

افراد مبتلا به این اختلال، شدیدا به دیگران مشکوک‌اند و همیشه در برابر خطر یا آسیب احتمالی حالت دفاعی دارند. آنها حتی در صورت عدم وجود شواهد قانع‌کننده نسبت به اشتباهشان، همچنان بر باور خود استوار می‌باشند. زندگی آنها منزوی و مقید است. ولی آنچه را که باید در این اختلال مد نظر قرار داد عبارت است از اینکه؛ الگوی ناسازگارانه و بادوام تجربه درونی و رفتار به زمان نوجوانی و جوانی فرد برمی‌گردد.

اختلال سایکوز مشترک

این اختلال نادر، به‌طور معمول میان دو نفر و گاهی بیش از دو نفر رخ می‌دهد. شخص غالب و شخص فعل‌پذیر، که در جریان آن سیستم هذیانی به‌طور پیشرونده توسط شخصی که جوان‌تر و فعل‌پذیرتر است، مورد پذیرش واقع می‌شود. در این اختلال با جدا ساختن این دو نفر از یکدیگر بهبودی فرد فعل‌پذیر حاصل نمی‌گردد.


تشخیص، علایم و نشانه‌ها

این بیماران تمایلی به اعتماد کردن به دیگران ندارند. آنها معانی پنهان را می‌بینند، تمایل به کینه‌ورزی دارند و در حمله متقابل تأمل نمی‌کنند. رفتاری رسمی دارند و می‌توانند تنش عضلانی قابل توجهی همراه با ناتوانی در آرامش را از خود نشان دهند. ممکن است محیط را به دقت بررسی کنند. معمولاً جدی و خشک هستند. فرافکنی را اعمال می‌کنند و می‌توانند کاملاً متعصب باشند. آنان افکار انتسابی نشان می‌دهند، به‌طوری که دیگران را تهدیدکننده یا تحقیرکننده می‌بینند. نسبت به وفاداری یا اعتماد دیگران تردید می‌کنند و ممکن است کاملاً محدود و فاقد صمیمیت باشند. بعضی مواقع به منطقی و عینی بودن خود مغرور هستند. آنها معمولاً بیش از اندازه به مقام و قدرت خدمت می‌کنند و افراد ضعیف، بیمار یا ناقص را به دیده تحقیر می‌نگرند. ممکن است به‌نظر کاری و جدی بیایند، اما معمولاً در دیگران باعث ایجاد ترس یا تعارض می‌شوند. برخی از آنان با گروه‌های افراطی ارتباط دارند.

معیارهای تشخیصی DSM-IV-TR برای اختلال شخصیت پارانوئید:
الف ـ شکاکیت و بدبینی فرادگیر نسبت به دیگران که انگیزه‌های آنان بدخواهانه تعبیر می‌شود، در اوایل بزرگسالی آغاز می‌شود و در زمینه‌های مختلف بروز می‌کند؛ به‌طوری که ۴ مورد (یا بیشتر) از موارد زیر را داشته باشد:
۱. بدون پایه و اساس کافی، ظنین است که دیگران او را قریب و آزار می‌دهند و از او سوءاستفاده می‌کنند.
۲. با تردیدهای بی‌مورد در مورد وفاداری و قابل اعتماد بودن دوستان یا همکاران اشتغال ذهنی دارد.
۳. به‌علت ترس ناموجه از اینکه اطلاعات، بدخواهانه بر ضدش به‌کار خواهد رفت، تمایلی به اعتماد کردن به دیگران ندارد.
۴. از گفتارها یا وقایع بی‌خطر، معانی پنهان تهدیدکننده یا تحقیرآمیز برداشت می‌کند.
۵. به‌طور دائم کینه می‌ورزد، یعنی تحقیر، بی‌اعتنائی و اهانت را نمی‌بخشد.
۶. نسبت به شخصیت یا رفتار خود حملاتی که برای دیگران آشکار نیست برداشت می‌کند و بدون تأمل، واکنش خشمگینانه یا حمله متقابل از خود بروز می‌دهد.
۷. شک‌های مکرر و بی‌اساس در مورد وفاداری همسر یا شریک جنسی خود دارد.
ب ـ صرفاً در طی دوره اسکیزوفرنی، اختلال خلقی با ویژگی‌های پسیکوتیک یا اختلال پسیکوتیک دیگری روی نمی‌دهد و به‌علت اثر فیزیولوژیک مستقیم یک بیماری طبی عمومی نیست.
http://yeganeh394.blogfa.com

اختلال شخصیت پارانوئید یا شخصیت کج خیال و بدبین Paranoid Personality

اختلال شخصیت پارانوئید یا شخصیت کج خیال و بدبین Paranoid Personality

به کسانی گفته می شود که بیش از اندازه محتاط و مشکوک هستند. این افراد شایعاً در حال کشف کردن خیانت و تجاوز و بدعهدی دشمنان دوست نما هستند.( البته بقول خودشان ). ولی اگر بی اساسی تهمت هایشان را به آنها ثابت کنیم بلافاصله خود ما هم جزء دشمنان محسوب خواهیم شد.

بعضی از این افراد حتی همسر 60 سالهء خودشان راهم به داشتن ارتباط با باغبان و پستچی و خدمتکار متهم می کنند. وقتی با ناباوری دیگران روبرو می شوند مسئله را پیش خودشان نگه می دارند و با دیگران در میان نمی گذارند. در حالی که رفتار و واکنشهای شان کاملاً تغییر می کند و تلخی و کنایه گوئی تحمل ناپذیری را سبب می شود.

شایعاً می بینیم که حتی اتفاقات پیش پا افتاده ای چون جریمه یا پیچیدن کسی در هنگام رانندگی جلوی آنها یا اعتراض کوچک همسایه به عنوان علامت کاملاً موجهی بر دشمنی و خیانت و غیره تعبیر می شود. این نوع شخصیت در افرادی که دیگران را به بهانه های مختلف به دادگاه می کشانند ، آنها که تبعیضات نژادی قائل می شوند یا بین کسانی که انتقام های وحشتناک می گیرند بسیار دیده می شود.

ویژگی های اخلاقی این نوع شخصیت از این قرارند:

1 - یکی از خصائص انسانی که ما به کرات دیگران را به آن تشویق می کنیم بخشش و گذشت است.

(Forget ، Forgive ) که در این افراد مطلقاً بخشودن و فراموش کردن وجود ندارد

Misinterpretation of others intention -2
ش
تعبیرهای غلط به پندار، گفتار ، و رفتار دیگران چسباندن .

مثال : دستگاه تهویه منزل خراب شده آقایی برای تعمیر آمده، در مقابل سوال میزان هزینه ، جواب داده " برای معاینه و تشخیص پنجاه دلار و تا معاینه نکنم نمی تونم بگم خرجش چقدر می شود." این یک گفتگوی ساده و منطقی است ولی در مورد این افراد مسئله به این سادگی حل نخواهد شد زیرا حتی اگر این شخص پول هم نگیرد و دستگاه تهویه را درست کند بلافاصله یک دلیل احساسی به او نسبت داده می شود ، اگر بگوید فلان قطعه سوخته باید تهیه کنم و باید روز دیگری بیاورم و وصل کنم ،جای شک جدیدی را باز خواهد کرد ....

3 - گرفتاری در رابطه با محل کار : اغلب با کارفرما گرفتاری دارند. از آنجایی که ایجاد ارتباط انسانی در این افراد دچار گرفتاری است با همکارانشان صمیمی نیستند و نهایتاً هر چند کیفیت کار آنها خوب باشد نتیجه چشم گیری نخواهد داشت. اگر کارفرما هستند به علت فقدان محبت و دلسوزی و تعبیرهای ناگوار از رفتار زیر دستان با آنها هم مشکلاتی خواهند داشت.

4 - از نظر عاطفی این افراد اغلب در تنهایی عاطفی به سر می برند. همیشه دیواری از ملاحظه بین این افراد و دیگران وجود دارد ، با والدین، فرزندان، با همسر و دوستانشان. با هیچ کس از صمیم قلب ارتباط عشقی و عاطفی پیدا نمی کنند. راز خودشان را با دیگری در میان نمی گذارند.

5 - بدلیل تهمت های ناروا به همسر و فرزندانشان یا برچسب های خیانت و نادرستی به نزدیکان ،شایعاً درگیری های خانوادگی دارند.

6 - شایعاً در گیر شکایات دادگاهی هستند ، چه این که از دیگران شکایت کرده باشند یا به خاطر انتقام جویی های ناروا از آنها شکایت شده باشد.

از نظر آماری 0.5 تا 2.5 درصد کل افراد در امریکا به این بیماری مبتلا هستند به عکس بیماری های شخصیتی گروه اول که در خانم ها شایعتر است، این بیماری در حدود 70% موارد در آقایان اتفاق می افتد.

30 - 10 درصد بیماران بستری در بیمارستان های روانی و 10- 2 درصد مراجعین به درمانگاههای روانی دولتی به این بیماری مبتلایند. سن شروع بیماری آغاز بزرگسالی است ( حدود 18سالگی) .

پس به طور خلاصه این ها انتظار دارند که مورد تجاوز و تهدید قرار بگیرند ، وفاداری و صداقت نزدیکانشان را مورد سوال قرار می دهند ، رازشان را به کسی بازگو نمی کنند . در گفتگوهای معمولی و بی نظر توهین های پنهانی می بینند. خلاف دیگران را فراموش نمی کنند و نمی بخشند. در مقابل مسائل قابل اغماض خشم بسیار نشان می دهند و تهدید به تلافی می کنند.

درمان این افراد اگر حاضر به معالجه باشند اغلب زمانی است که گرفتار افسردگی یا اضطراب شده باشند و شایعاً پیش از آن که بتوانیم درمانشان کنیم به علت شک و تردید درمان را رها خواهند کرد .

در موارد خاصی بستگان بیمار او را به درمان تشویق می کنند . در برخی موارد قادر به مجبور کردن بیمار خواهند بود و در برخی موارد نهایتأ از درمانهای دارویی بدون اطلاع بیمار استفاده می کنند ، که در مورد کسانی که تحت سرپرستی قانونی دیگری هستند یا سن آن ها از 18 سال به پایین باشد موجه و قابل انجام است در حالی که گروه کثیری از این افراد خود کفا و قانوناً بالغ شناخته شده اند و هر گونه درمان بدون رضایت آنها غیر قانونی است.

قدم اول درمان ایجاد ارتباط صادقانه و حمایت گرانه از طرف یک تراپیست است. زمانی که فرد مبتلا به درمانگر خودش اعتماد کرد و توانایی درمیان گذاردن رازش را پیدا کرد می بینیم که چقدر این موجود به ظاهر خودکفا از ناامنی، آسیب پذیری، ضعف و احساس حقارت رنج می کشد. روان درمانی شخصی در نهایت با گروه درمانی همراه خواهد شد و در صورت نیاز حاضر به مصرف دارو هم خواهند بود.

http://hashemlou.blogfa.com/

اختلال شخصیت پارانویید

اختلال شخصیت پارانویید

مقدمه:

در DSM-IV-TR اختلالات شخصیت به سه دسته تقسیم می شوند. اختلال شخصیت پارانویید، به همراه دو اختلال دیگر یعنی اسکیزویید و اسکیزوتایپی در دسته A قرار می گیرند. افراد مبتلا به این اختلالات، اغلب غریب و نامتعارف به نظر می رسند.

مشخصه بیماران مبتلا به اختلال شخصیت پارانویید، بدگمانی، شکاکیت و بی اعتمادی دیرپا به همه افراد است. مسئولیت این احساسات بدبینانه از نظر آنها نه به عهده خودشان که بر دوش دیگران است.این بیماران اغلب متخاصم، تحریک پذیر و خشمگین اند.

افراد متعصب و جزم اندیش، کسانی که مدارکی دال بر تخلف دیگران از قانون جمع می کنند، افرادی که به همسر خود سوء ظن مرضی دارند و اشخاص بدعنقی که اهل دعوا و مرافعه اند، اغلب دچار اختلال شخصیت پارانویید هستند.

همه گیر شناسی:

میزان شیوع اختلال شخصیت پارانویید 5/0 تا 5/2 درصد از جمعیت عمومی است. این گونه بیماران تقریبا هیچ وقت خودشان به جست و جوی درمان بر نمی آیند. در بستگان بیمارمبتلا به اسکیزوفرنی، میزان بروز اختلال شخصیت پارانویید بیشتر از افراد گروه شاهد است.

این اختلال در مردان شایع تر از زنان است و به نظر نمی رسد الگوی خانوادگی داشته باشد. اعتقاد بر این است که در گروه های اقلیت، مهاجران و ناشنوایان بیشتر از جمعیت عمومی است.

تشخیص:

بیماران دچار اختلال شخصیت پارانویید ممکن است در حین معاینه و مصاحبه، رسمی به نظر برسند و از این که آنها را مجبور کرده اندکه از روانپزشک کمک بگیرند، ناراحت باشند. تنش عضلانی، ناتوانی از آسوده بودن و منبسط کردن عضلات خود، و نیاز به کاویدن محیط برای یافتن سرنخ هایی در آن، ممکن است در این بیماران دیده شود.

حالت عاطفی بیمار اغلب جدی است. ممکن است در بحث ها و جدل هایشان، برخی از پیش فرض های غلط وجود داشته باشد، اما تکلمشان منطقی و هدفمند است. در محتوای فکر آنها، شواهدی از فرافکنی، پیش داوری، و گاه افکار انتساب به خود دیده می شود.

ملاک های تشخیصی DSM-IV-TR :

الف) بی اعتمادی و شکاکیت نافذ و فراگیر نسبت به دیگران، به طوری که انگیزه های افراد را شرارت آمیز تلقی کند. این حالت باید از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه های مختلف به چشم بخورد، که علامتش وجود حداقل چهار تا از موارد زیر است:

1- سوءظن ناموجه مبني بر اينکه ديگران مي خواهند او را استثمار کنند، به وی آسيب برسانند، يا فريبش دهند.

2- اشتغال ذهني مداوم با ترديدهاي ناموجه دربارۀ وفادار بودن يا قابل اعتماد بودن ديگران.

3- عدم تمايل به درميان گذاشتن اسرارش با ديگران از ترس اينکه آنها اين اطلاعات را عليه او مورد استفاده قرار دهند.

4- گرايش به برداشت کردن معاني تحقيرآميز يا تهديد کنندۀ پنهان از اظهارات بی غرضانه يا رويدادهاي بي زيان.

5- همیشه دلخور و ناخشنود است. یعنی توهین، صدمه یا بی احترامی دیگری به خودش را هیچ وقت نمی بخشد.

6- با کوچک ترین چیزی احساس می کند به شخصیت یا اعتبارش لطمه وارد شده است، حال آن که دیگران چنین معنایی را در آن چیزها به طور آشکار نیابند و گرايش به پاسخ دادن با حملات متقابل خشم آلود.

7- سوءظن هاي ناموجه مکرر نسبت به وفادار بودن همسر يا شريک جنسي.

ب) منحصراً در جريان اسکيزوفرني، اختلال خلقي با خصوصيات پسيکوتيک يا يک اختلال پسيکوتيک ديگر روي نمي دهد و ناشي از تأثير مستقيم يک اختلال طبي عمومي نيست.

توجه: اگر ملاک هاي قبل از شروع اسکيزوفرني وجود داشته باشد عبارت پيش مرضي را باید افزود. مثلاً اختلال شخصيت پارانوئيد (پيش مرضي ).

ویژگی های بالینی:

خصیصه بنیادین اختلال شخصیت پارانویید، شکاکیت و بی اعتمادی به دیگران است که تظاهر آن به صورت تمایلی نافذ و ناموجه برای تفسیر اعمال دیگران به اعمالی که گویا به قصد تحقیر یا تهدید بیمار انجام شده است.

افراد مبتلا به این اختلال تقریبا همیشه منتظر آن اند که دیگران به طریقی آنها را استثمار کنند یا به آنها ضرر برسانند. آنان در بسیاری از اوقات بی هیچ توجیهی در وفاداری یا صداقت همسر یا دوستان و همکاران خود تردید می کنند. ضمن این که اغلب حسادت مرضی دارند.

این گونه بیماران در واقع احساسات خود را برونسازی می کنندو دفاع مورد استفاده آنها فرافکنی است، یعنی تکانه ها و افکاریرا که خود دارند و برایشان غیر قابل قبول است، به دیگران نسبت می دهند.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانویید ممکن است در موقعیت های اجتماعی، آدم هایی فعال و کارا به نظر برسند، حال آن که اغلب دیگران فقط می ترسانند یا افراد را به جان هم می اندازند.

تشخیص افتراقی:

اختلال شخصیت پارانویید از اختلال هذیانی اغلب بر این اساس قابل افتراق است که هذیان تثبیت شده ای در اختلال شخصیت پارانویید وجود ندارد.

از اسکیزوفرنی پارانویید هم قابل افتراق است، چون در اختلالات شخصیت، توهم و اختلال در شکل تفکر وجود ندارد.

از اختلال شخصیت مرزی نیز قابل افتراق است، چون بیماران پارانویید به ندرت می توانند مثل بیماران مرزی، روابطی بیش از حد مداخله جویانه و آشفته با دیگران برقرار نمایند.

سابقه دراز مدت رفتار ضد اجتماعی هم که در شخصیت ضد اجتماعی دیده می شود، در بیماران پارانویید وجود ندارد.

افراد مبتلا به شخصیت اسکیزویید نیز افرادی منزوی و نجوش اند، ولی افکار بدبینانه ندارند.

سیر و پیش آگهی:

هیچ گونه مطالعه درازمدت مکفی و منسجمی در مورد اختلال شخصیت پارانویید صورت نگرفته است. اختلال شخصیت پارانویید در برخی از بیماران، مادام العمر و در برخی دیگر مقدمه اسکیزوفرنی است.

برخی دیگر نیز با پخته تر شدنشان یا با کاهش فشارهای روانیشان، صفات بدگمانانه خود را وارونه سازی می کنند و به این ترتیب به افرادی بدل می شوند که توجهی در خور به اخلاقیات و نوعدوستی از خود نشان می دهند.

اما بیماران دچار اختلال شخصیت پارانویید در مجموع تا آخر عمر در کار و زندگی با دیگران مشکلاتی خواهند داشت. مشکلات شغلی و زناشویی هم در این بیماران شایع است.

درمان:

روان درمانی:

درمان انتخابی، روان درمانی است. درمانگر در تمام برخوردهایی که با این گونه بیماران دارد، باید کاملا صریح و رو راست باشد. اگر به دلیل تناقض یا اشتباهی - مثلا به خاطر دیر رسیدن به جلسه روان درمانی - قصوری متوجه درمانگر شد، بهتر است صادقانه عذرخواهی کند. نه این که در دفاع از خود به توجیه بپردازد.

درمانگر باید همواره به خاطر داشته باشد که اعتماد و تحمل روابط صمیمانه برای بیماران مبتلا به این اختلال مشکل است. از این رو، در روان درمانی فردی، درمانگر باید رفتاری حرفه ای در پیش بگیرد و زیاد با بیمار گرم نگیرد. در غیر این صورت، بی اعتمادی او را به نحو چشم گیری افزایش خواهد داد.

بیماران پارانویید معمولا در گروه درمانی، خوب عمل نمی کنند. با این حال، روان درمانی گروهی برای ارتقای مهار تهای اجتماعی و کاهش شکاکیت آنها از طریق ایفای نقش می تواند مفید باشد. بسیاری از این بیماران، رفتار درمانی را هم - که برای پرورش مهارت های اجتماعی به کار می رود - ممکن است مزاحم و مداخله گر بیابند و تحمل نکنند.

گاه رفتار بیماران پارانوییدی به قدری خطرناک و تهدید کننده است که لازم می شود درمانگر آن را مهار یا محدودیت هایی برایش وضع کند. با تهمت زدن های بیمار باید واقع بینانه، اما آرام و به نحوی غیر تحقیر آمیز برخورد کرد. بیماران پارانویید اگر ببینند کسی که می خواهد به آنها کمک کند، ضعیف و درمانده است، وحشت زده می شوند. لذا درمانگر هیچ وقت نباید کاری کند که بیمار خیال کند او می خواهد بر وی مسلط شود، مگر آن که هر دو طرف بر سر به آن توافق رسیده باشند و قادر به انجام آن باشند.

دارو درمانی:

برای مقابله با سرآسیمگی ( Agitation ) و اضطراب این بیماران، دارو درمانی مفید است. در اکثر موارد داروی ضد اضطرابی مثل دیازپام کافی است. اما گاه نیز ممکن است لازم باشد از داروی ضد روان پریشی مثل هالوپریدول به مقدار کم و به مدتی کوتاه استفاده شود تا سرآسیگی شدید یا افکار نیمه هذیانی آنها قابل تدبیر باشد. پیموزاید را که داروی ضد روان پریشی است، در برخی از بیماران برای کاهش افکار بدبینانه آنها با موفقیت به کار برده اند.

منبع: کاپلان .ه. سادوک . ب. (2007)، خلاصه روانپزشکی، جلد دوم، ترجمه: رضاعی.ف. (1387) نشر فردا

تفاوت‌هاي‌ ساختار‌ روحي و رواني‌ زنان‌ و مردان‌

تفاوت‌هاي‌ ساختار‌ روحي و رواني‌ زنان‌ و مردان‌
تفاوت‌هاي‌ زنان‌ و مردان‌
با وجود اين‌ كه‌ بين‌ زن‌ و مرد وجوه‌ مشتركي‌ وجود دارد، اما تفاوت‌هايي‌ از نظرساختاري‌ و رواني‌ نيز دارند كه‌ اگر اين‌ تفاوت‌ها را بشناسيم‌ و درك‌ كنيم‌ به‌ يك‌ نوع‌ تفاهم‌و زندگي‌ شاداب‌ و پرنشاط‌ خواهيم‌ رسيد، و از زندگي‌ خود لذت‌ خواهيم‌ برد و از سلامتي‌ رواني‌ برخوردار خواهيم‌ شد.

تفاوت‌هاي‌ ساختار‌ روحي و رواني‌ زنان‌ و مردان‌
1ـ آقايان‌ سكوت‌ را دوست‌ دارند، به‌ خصوص‌ هنگام‌ خستگي‌ و گرفتاري‌ ، و زنان‌ گفتگو و مذاكره‌ را دوست‌ دارند. لذا مرد بايد هنر مذاكره‌ و گفتگو را ياد بگيرد و زن‌ نيز به‌ سكوت‌ و سكون‌ مرد بها بدهد. به‌ خصوص‌ هنگام‌ ورود مرد به‌ خانه‌، منظور آقايان‌ از گفتگو جنبه‌ اخذ اطلاعات‌ است‌، اما خانم‌ها منظورشان‌ از مذاكره‌ اين‌ است‌ كه‌ آنرا لذت‌ بخش‌ و آرامش‌بخش‌ و موجب‌ تخليه‌ رواني‌ خود مي‌دانند، لذا توصيه‌ مي‌شود كه‌ حداقل‌ روزانه‌ مردها 20 دقيقه‌ با همسران‌ خود صحبت‌ كنند، آن‌هم‌ دوستانه‌ و در مكان‌ و زمان‌ مناسب‌.
2ـ آقايان‌ معمولاً كلي‌نگر و زنان‌ جزئي‌ نگر هستند :
زنان‌ به‌ جزئيات‌ زندگي‌ و رفتاري‌ با دقت‌ نگاه‌ مي‌كنند و در حافظه‌ خود جاي‌ مي‌دهندكه‌ بايد مردها متوجه‌ اين‌ نگرش‌ باشند و شخصيت‌ زنان‌ را دريابند، و زنان‌ هم‌ نبايدحساسيت‌ به‌ مسائل‌ جزئي‌ و رفتار كوچك‌ داشته‌ باشند.
3ـ اظهار نظر ديگران‌ براي‌ خانم‌ها بسيار مهمتر است‌ تا براي‌ مردان‌.
4ـ مردان‌ با گفتن‌ " دوستت‌ دارم‌" در قلب‌ زن‌ نفوذ پيدا مي‌كنند، و زنان‌ با گفتن‌ كلمات‌مردانه‌ "چون‌ در سايه‌ تو آرامش‌ مي‌گيرم‌" در قلب‌ مردان‌ نفوذ پيدا مي‌كنند.
5ـ در مردان‌ ويروس‌ عشق‌ از راه‌ چشم‌ به‌ قلب‌ وارد مي‌شود، اما در زنان‌ عشق‌ مرضي‌است‌ كه‌ ويروس‌ آن‌ از راه‌ گوش‌ وارد قلب‌ مي‌شود. براي‌ مردها آنچه‌ كه‌ مي‌بينند مهم‌است‌، ولي‌ براي‌ زنان‌ آنچه‌ كه‌ مي‌شنوند. پيام‌هاي‌ بصري‌ براي‌ آقايان‌ و پيامهاي‌ سمعي‌براي‌ خانم‌ها اهميت‌ دارد.
6ـ خانم‌ها در ابتداي‌ زندگي‌ بسيار فداكارند، اما به‌تدريج‌ به‌ سمت‌ خودخواهي‌ و خودرأيي‌ حركت‌ مي‌كنند اما مردان‌ برعكس‌.
7ـ مردها بيشتر به‌ روابط‌ جنسي‌ اهميت‌ مي‌دهند، ولي‌ زنان‌ بيشتر به‌ روابط‌ عاطفي‌اهميت‌ مي‌دهند. لذا زنان‌ بايد هنر كام‌بخشي‌ مردان‌ را داشته‌ باشند و مردان‌ نيز به‌ عواطف‌زنان‌ پاسخ‌ بدهند و نيازهاي‌ روحي‌ و عاطفي‌ و رواني‌ زنان‌ را تأمين‌ كنند.
8ـ مردان‌ هدف‌گرا هستند و زنان‌ رابطه‌گرا.
9ـ براي‌ خانم‌ها جذابيت‌ اجتماعي‌ آقايان‌، و براي‌ آقايان‌ جذابيت‌ جسماني‌ خانم‌ها مهم‌است‌. ( گفتاري‌، انديشه‌)
10ـ مردها شبيه‌ آناناس‌ هستند كه‌ ظاهر خشن‌ و دروني‌ نرم‌ و شيرين‌ دارند و زنان‌ مثل‌پيازند كه‌ لايه‌ لايه‌اند و داراي‌ رفتار تموّجي‌، خيلي‌ متغيرند، گاهي‌ خوشحال‌، گاهي‌ناراحت‌، چاق، لاغر، زشت‌، زيبا و... . مردها ثبات‌ روحي‌ بيشتري‌ دارند، ولي‌ زنان‌ غالبا ًثبات‌ روحي‌ و رواني‌ ندارند.

منبع: سایت باشگاه اندیشه

آنچه همسران جوان باید بدانند

آنچه همسران جوان باید بدانند
خوشبینی مفرط و سادهاندیشی برخی زوجین ، این تصور را پیش میآورد که با گذشت چندسالی از زندگی و آشنایی اجمالی هریک با روحیات همسر ، در ارکان زندگی هیچگونه خللی وارد نمیشود و روابط متقابل آنها و میزان تفاهم ، خودبه خود در همان سطح مطلوب اولیه باقی میماند و در نتیجه یک نوع آرامش که توأم با نگرش سطحی نسبت به مسایل خانواده میباشد ، به وجود میآید . چنین موقعیتی خواه ناخواه یک نوع رکود و فقر ارتباطی و اخلاقی را فراهم میآورد و در نتیجه روحهای آنها از هم بیگانهتر و دورتر میشود و رفته رفته اولین نشانههای بحران در زندگی خانوادگی به چشم میخورد .

زن و مرد در این موقعیت با اولین ضربه‌ها بیدار شده و مضطربانه به اندیشه فرو می‌روند که اینک چه باید کرد ؟ آیا برای نجات زندگی ، کاری می‌توان کرد ؟ آیا پایان روزهای خوش زندگی فرا رسیده است ؟ و بالاخره برای نجات از این بحران ، از کجا باید شروع کرد ؟

توصیه‌های تربیتی برای بحران‌زدایی
۱) شخصیت همسرتان هرچه باشد شما هم نیاز به دوباره‌سنجی معتقدات خود در مورد زندگی دارید . این باور که شما هم بی‌عیب و نقص نیستید ، یک نوع آمادگی و انعطاف روحی ایجاد می‌کند که برای دستیابی به تفاهم ضرورت زیادی دارد .
۲) مشکلات زندگی همه یک جور نیستندو از لحاظ موضوع ، عمق و پیچیدگی با هم فرق دارند. از این رو زمانی متناسب با هر کدام برای بحران‌زدایی مورد نیاز است هرگز عجولانه و شتاب‌زده با مشکلات ژرف برخورد نکنید ، بلکه اعتقاد داشته باشید که مشکلات به تدریج و به مرور زمان ، شکل می‌گیرند و بر همین اساس ، به صورت تدریجی نیز باید حل شوند.
۳) بحران‌ها و مشکلات زندگی ، محک لیاقت و شایستگی شما به شمار می‌روند . سعی کنید با عبور از این بحران ، لیافت ، جدیت و توان خود را به اثبات رسانید .
۴) اجازه ندهید حوادث و افراد ، شما را نابود کنند . روحیه خود را دستخوش ناملایمات نکنید و قدرت خود را از دست ندهید .
۵) دوباره‌سنجی انتظارات و توقعات شما از همسرتان ، در برخی موارد سبب کاهش بحران می‌شود ، مثلاً می‌توانید از خود بپرسید این که من معتقدم « همسرم باید چنین و چنان می‌کرد » این « بایدها » از کجا نشأت گرفته‌اند ؟ وچگونه بایدهابه قوانین و مقررات زندگی تبدیل شده‌اند ؟ این عمل در بررسی امکانات همسرتان و ارزیابی قدرت واکنش او به خواسته‌های شما سودمند است .
۶) برای تغییر در روحیه همسرتان و در نتیجه مشکل‌زدایی از زندگی ، برخی شرایط حاکم برخانواده را تغییر دهید ، مثلاً پیشنهاد یک مسافرت شرکت در مجالس بحث و گفتگوی مذهبی ، تشکیل جلسات خانوادگی ، افزودن برخی برنامه‌های متنوع به زندگی ، و در صورت امکان تغییر در شرایط و ساعات کار و بازگشت به منزل و تغییرالگوهای ارتباطی باهمسر ،‌ از این قبیل موارد محسوب می‌شود .
۷) قوای حیاتی خودتان را درست مثل پولتان صرفه‌جویی کنید و این حق را نیز برای همسرتان قائل باشید که او هم انرژی روانی خود را ذخیره کند و با برخوردهای شکننده ، دچار افسردگی و پیری زودرس نشود .
۸) یک فلسفه زندگی را که مبتنی بر خوش‌بینی باشد ، اتخاذ کنید ، چنین امری به مهارکردن عواطف و حفظ قوای حیاتی شما ، کمک خواهد کرد .
۹) سازمان عاطفی خود را به گونه‌ای مرتب و منظم کنید که مانع از انتقال کلیه نگرانی‌ها و افکارمنفی مربوط به کارتان ،‌ به محیط منزل و بالعکس شود .
۱۰) ‌هروقت در اثنای گفت‌وگو با همسرتان احساس کردید که به حالت عصبی نزدیک می‌شوید، از ادامه بحث خودداری کنید و در زمان مناسب به بیان بقیه مطالب خود بپردازید .
۱۱) ‌برای حوادثی که شاید هرگز روی ندهد ، خودتان و همسرتان را آزار ندهید .
۱۲) از کاه ، کوه نسازید و مسایل را بزرگ نکنید ، بدانید که در زندگی افراد خوش‌بین ، کاه و کوه ، هر دو وجود دارد ولی در زندگی افراد بدبین ، فقط کوه وجود دارد . زیرا آنها از هرکاهی ، کوهی می‌سازند و در برابر آن اظهار عجز می کنند .
۱۳) همسرتان از شخصیتی برخوردار است که نه آن چنان پیچیده است که شناخت او غیرممکن باشد و نه آن چنان ساده است که نیازمند تلاشی از جانب شما نباشد ، شناخت همسرتان امری ممکن و ضروری است . با مطالعه مستمر در حالات و روحیاتش ، او را بیشتر و بهتر خواهید شناخت و در نتیجه زندگی شما هرگز به لبه پرتگاه نزدیک نخواهدشد.
۱۴) در برخی از بحران‌های زناشویی ، هریک از زوجین با مطرح ساختن خاطرات دردناک گذشته و بیان تألمات روحی خود ، مشکل را پیچیده‌تر می‌کنند . در حالی که ظاهراً قضایای گذشته ربطی به مشکل امروز آنها ندارد . این کیفیت که نوعی « واپس‌گرایی» در زندگی مشترک است ، احتمال موفقیت را در گفتگوهای زوجین ،‌از بین می‌برد . بهترین فرمول در این گونه موارد این است که هریک از دیگری صادقانه بپرسد ، « برای از این به بعد ، ازمن چه انتظاراتی داری که من انجام دهم ؟ » این پرسش ، پیوند مشکل امروز را با گذشته‌های دور به کنار می‌نهد و با طرح یک پرسش مشخص ، در پی پاسخ مشخصی برمی‌آید و در نهایت مشکل به شیوه معقولی حل خواهد شد .
۱۵) تعدادی از زوج‌های جوان به دلیل آسیبی که در الگوهای ارتباطی‌شان وجود دارد ، نمی‌توانند به تفاهم برسند ،‌ممکن است این آسیب در نحوه گفت‌وگو ، همکاری ، برخورد با اطرافیان و یا نظایر آن به وجود آمده باشد ، به هرحال در روابط آنها خللی ایجاد می‌کند . در این گونه موارد حضور فرد سومی به عنوان مشاور می‌تواند در رفع مشکلات ارتباطی آنها مؤثر باشد .

http://www.aftab

اختلافات زن و شوهر و راه حل آن

اختلافات زن و شوهر و راه حل آن
روان شناسان عقیده دارند که زندگی زناشوئی اصولاً یک نوع نزاع دوستانه است و اختلاف خلقت بین آن دو ایجاب می کند که با یکدیگر پرخاش و نزاع کنند. منتها خداوند حکیم طوری این دو جنس مخالف را با همدیگر جوش داده و بین آن ها الفت ایجاد کرده است که پرخاش ها و تندخوئی ها در برخی از اوقات ثمربخش واقع شده ، نظام خانواده و اجتماع از این راه برقرار می گردد.
از این رو کمتر خانواده ای است که در طول زندگی زناشوئی خود دچار بحران ها زودگذر نشود. غالباً اختلافات جزئی و کلی در اکثر خانواده ها بین زن و شوهر امری است طبیعی که نه تنها به مراحل خطر و بحران شدید و جدائی نمی کشد بلکه دنبال آن یک نوع محبت و سازش پدید می آید و در حقیقت یکنواختی در زندگی را که عامل برخی از گرفتاری های خانوادگی است از بین می برد و از این جهت پیدایش تندخوئی های آرام و لطیف به هیچ وجه جای نگرانی نیست.
دکتر باخ روانشناس نامی آمریکایی می گوید : اگر پرخاش و نزاع اصلاً صورت نگیرد ناراحتی های دو طرفه انباشته و متراکم شده و یکباره بسان کوه آتشفشان منفجر می شود و البته دیگر در این موقع آشتی غیرممکن است یا بسیار بسیار دشوار.
یکی دیگر از کارشناسان امور خانواده می گوید : عدم موافقت ها همیشه جدایی پیش نمی آورد بلکه پیش از ناسازگاری عدم توانایی هریک از طرفین در غلبه بر مشکلات موجب جدایی می شود.

راه حل اختلافات خانوادگی زن و شوهر

1. آشنایی و عمل کردن به وظایف و حقوق یکدیگر .
2. وقتی را برای گفتگو و گوش دادن به صحبتها و احیاناً انتقادهای یکدیگر قرار دادن و هر یک از زن و شوهر بدانند که وقت انتقاد چه موقعی است.
در قانون اسلام آمده است که وقتی احساسات خصومت آمیز و عصبانیت زیاد بر وجودتان مستولی است و سخت عصبانی هستید اصولاً از تصمیم گرفتن و از هرگونه انتقاد بپرهیزید.
چنانکه روانشناسان می گویند : روابط زن و شوهر وقتی صمیمانه باشد انتقاد سازنده معجزه می کند . بهترین موقع انتقاد زن و شوهر از یکدیگر هنگامی است که استراحت لازم را کرده باشند ، و به اصطلاح سرحال باشند زن ها باید حتی الامکان سعی کنند انتقاد عملی و زبانی خود را از شوهرانشان در میان اعضاء خانواده بخصوص در حضور افراد فامیل و خویشان مطرح نسازند.
3. سازش باید دو طرفه باشد نه این که همیشه یکی از دو طرف کوتاه بیاید ، اگر چه سفارش شده است کوتاه آمدن از طرف زن به خاطر داشتن روحیه لطیف و محبت آمیز شروع شود. مرد هم نباید بخاطر داشتن روحیه خشن همیشه پیروز این اختلافات باشد.
4. اگر خدای ناکرده اختلافات عمیق میشود مطابق پیشنهاد کتاب انسان ساز الهی یعنی قرآن کریم و تأکید روایات ائمه (ع) نمایندگانی از دو طرف جمع شوند و به این مشکل خاتمه دهند.
5. از دخالت دادن و یا حتی مطلع کردن دیگران از این نزاع ها خودداری شود حتی فرزندانم هم نباید متوجه شوند که در روحیه لطیف آن ها مؤثر خواهد بود . ابتدا بچه ها را به منزل اقوام یا همسایه ببرند ، بعد با هم برای حل اختلاف گفتگو نمایند.
6. در گفتگو سعی شود اختلافات و صحبتهای قبل را به میان نکشند و همدیگر را به این خاطر ملامت نکنند که تو قبلاً چنین و چنان بودی و یا فامیل هایت هم همین طور لجباز بودند.
7. زن نقش مهمی در بوجود آمدن یا نیامدن این نوع اختلافات دارند خود را باید همیشه نزد همسر زیبا جلوه دهد و مطابق خواسته شوهر آرایش کند و او را از غریزه جنسی اشباع نماید.
8. این را هر دو به یاد داشته باشند که اولین راه حل آخرین راه حل نیست و از به زبان آوردن کلمه طلاق در خانه خودداری نمایند، وقتی کلمه طلاق به میان آمد بنیان خانواده بلرزه در می آید. همان طور که وقتی طلاق عملی شود عرش خدا به لرزه در می آید.

نکاتی در تحکیم روابط زن و شوهر

1. ارتباط کلامی صمیمانه
یکی از مواردی که در تحکیم روابط زن و شوهر بسیار مؤثر است ارتباط کلامی و نوع محبت و مبادله کلمات و حرفهایی است که در طول شبانه روز بین زن و شوهر مطرح می شود.
مصادیق ارتباط کلامی صمیمانه :
مزاح و شوخی
تمجید و تعریف از یکدیگر
با کلمات زیبا همدیگر را صدا کردن

2. زمانی را برای صحبت کردن برای همسر اختصاص دهید
همسران پرمشغله اصولاً از محبت کردن غافل می شوند. در نهایت از نظر احساس فاصله ای میان آنها ایجاد می شود و پر کردن این خلاء کاری دشوار است. بهترین راه حل برای جلوگیری از این فاصله ، اختصاص روزانه چند دقیقه برای صحبت کردن و زمانی بیشتر در طول هفته می باشد بویژه وقتی مرد وارد خانه می شود و اگر زن خانه دار باشد بسیار نیاز دارد که شوهرش به حرف های او گوش دهد و مرد هم باید با توجه به حرفهای همسرش گوش دهد نه در حل روزنامه خواندن ،مطالعه یا تماشای تلویزیون این نوعی بی توجهی و بی احترامی به همسر است و این مسئله بظاهر کوچک نقش مهمی در تحکیم روابط زن و شوهر است.

3. از کنجکاوی بیش از حد بپرهیزید
اگر احساس کنید که همسرتان رازی را از شما مخفی می کند ، به دنبال یافتن سرنخ به سراغ اوراق خصوصی او نروید . باز کردن نامه های طرف مقابل یا خواندن دفتر یادداشت وی و به سراغ کیف او رفتن نقص مالکیت و حدود او می باشد بگذارید تا او در زمانی که احساس می کند مناسب است حقیقت را به شما بگوید.
یک روانشناس می گوید :
اگر همسری پس از کشف رازی که شما مخفی کرده بودید عصبانی شود ، به این دلیل است که شما به او اطمینان نکرده اید.

4. از اعتماد همدیگر سوء استفاده نکنیم
اغلب همسران از اسرار به عنوان حربه ای علیه یکدیگر استفاده می کنند. یک وکیل به همسر خود گفته بود که با همکارانش مشکل دارد مدتی بعد که آن دو با یکدیگر بحث کردند ، همسرش به او گفت :« می بینی هیچ کس نمی تواند با تو کنار بیاید » این سوء استفاده از اسرار همسر ، اعتماد به همدیگر را کمتر می کند.

5. نسبت به هم صداقت داشته باشید
صداقت زیربنای زندگی است و همه صفات عالیه در آن نهفته است . صداقت نهایت شکوفایی عزت و پایه ای در زندگی یک زن و شوهر است. عدم صداقت و دو رویی ، نفاق ، آفت بزرگ خانواده است که زن و شوهر می توانند از روز اول با عهد و پیمان بر این که زیر بنای زندگی شان صداقت باشد ، این آفت را دور کنند.

6. آراستن خویش برای همسر
اسلام دین فطرت است و چنین دینی باید به احساسات و عواطف افراد جامعه توجه نماید. هر مرد و زنی در فطرت و سرشتشان زیباپسندی و آراسته گری نهفته است لذا در اسلام بر آراستن خویش و پوشیدن لباس زیبا و استعمال عطر و بوی خوش تأکید زیادی شده است؛ و سفارش شده که زن و شوهر خود را برای یکدیگر بیارایند و ظاهر خود را جذاب و دوست داشتنی نمایند . این عمل علاوه بر احترام به خواست و علاقه طرف دیگر است عفت و پاکدامنی را در جامعه تقویت می نماید.

7. گذشت در برابر لغزشها
برای افرادی که مدت ها با یکدیگر زندگی می کنند و در این امور زیادی منافع واحدی دارند سرزدن لغزش و اشتباه و خطا امری عادی و متعارف است. بنابراین لازم است با عفو و گذشت از خطاها و اشتباهات یکدیگر چشم پوشی نمایند و آن ها را به رخ طرف مقابل نکشند. زن و شوهر در برابر کلمات تند و خشنی که احیاناً به خاطر شرایط خاص که برای هر کدام ممکن است پیش آید از طرف مقابل می شنوند باید با متانت و سعه صدر با آن روبرو شوند.

www.nioc.org

نحوه گله گذاری از همسر

نحوه گله گذاری از همسر
گله گذاري خوب فقط با به كار بستن مهارت هاي كلامي قابل اجراست:
1- با زيباترين و بهترين عبارت ها همسرتان را مخاطب قرار دهيد.اين كار روح او را از شادماني لبريز مي كند. متأسفانه ما عادت داريم به هر كه نزديك تر شويم، بيشتر حرمتش را بشكنيم. پس با همسرمان با همان احترامي حرف بزنيم كه با فرد بيگانه يا آشنايي صحبت مي كنيم؛ زيرا احترام، احترام مي آورد و فرد هر چه به ما نزديك تر باشد، به اين احترام بيشتر نياز دارد تا ركود و سردي بر رابطه مان سايه نيفكند.
2- هنگام صحبت مراقب باشيد غرور همسر را جريحه دار نكنيد. اين گونه زخم ها خيلي عميق اند و عامل بسياري از اختلاف ها و درگيري هاي بعدي مي شوند. حتي اگر جلسه مذاكره به ظاهر ختم به خير شود.
3- در گفتار و كردارتان صادق باشيد؛صداقت واقعيتي است ملموس كه همگان به راحتي متوجه آن مي شوند. فريب، دورويي و رياكاري نتيجه سوء دارد و از عوامل مهم شكست مذاكرات است.
4- هنگام گفتگو جانب منطق و انصاف را نگه داريد. براي اين كار هم لازم است خود را جاي طرف مقابل بگذاريم. در اين صورت شرايط و حال او را درك مي كنيم و از ميزان رنجش ما كاسته مي شود؛ زيرا درمي يابيم او در آن لحظه كاري غير از اين نمي توانسته بكند.
5- سهم خود را در مشكل پيش آمده ببينيد و صادقانه به آن اعتراف كنيد. آدم عاقل كسي است كه اشتباه خود را متوجه شود و شهامت بيان آن را داشته باشد. به اين ترتيب طرف مقابل نيز وادار به فكر كردن مي شود تا سهم خود را در آن مشكل ببيند؛ يا حتي بينديشد كه آنچه رخ داده سوءتفاهم بوده است. به ويژه اگر يك بار بگوييد «مرا ببخش» يا «عذر مي خواهم، اشتباه از من بود»، كافي است كه طرف اگر سوار خر شيطان هم باشد، پايين بيايد و دريچه قلبش را به روي شما باز كند.
6- لحنمان هنگام گفتگو بايد مهربانانه باشد.وقتي لحن خصومت آميز داريم يا مي خواهيم طرف را محاكمه كنيم و يا سرجايش بنشانيم، به يقين مذاكره را به شكست خواهيم كشاند. بايد به طرف ثابت كنيم كه قصد ما مچ گيري نيست يا به اصطلاح نمي خواهيم او را خيط كنيم. چنين لحني ما را به هدف اصلي مان مي رساند؛ چنان كه گفته مي شود A«محبت غيرممكن را ممكن مي سازدA».
7- در حين مذاكره از زخم زبان، گوشه و كنايه، تحقير، تمسخر و تخطئه بپرهيزيد. تهديد نكنيد و خط و نشان نكشيد. اين رفتارهاي منفي گفتگو را مسموم مي كند.
8- از مقايسه همسر با ديگران بپرهيزيد. بر كارهاي خوب او انگشت بگذاريد و تأكيد كنيد كه اين اختلاف ها ناشي از اختلاف سليقه است و به راحتي حل مي شود. او را همان طور كه هست بپذيريد تا اعتماد به نفس پيدا كند و راغب شود كه در خودش دگرگوني به وجود آورد.
9- از لجاجت و يكدندگي بپرهيزيد. اگر نتوانستيد به نتيجه مطلوب برسيد، ادامه مذاكره را به جلسه بعد موكول كنيد و هرگز نخواهيد در همان لحظه از طرف مقابل اعتراف بگيريد كه مقصر است. اين رفتار هم خطاست و هم نشانه عاري بودن ما از ظرفيت؛ همواره به ياد داشته باشيم براي رسيدن به هر هدف راه هاي متعدد وجود دارد و لازم نيست حتماً چيزي به همان زبان و با همان كلمه هايي كه ما مي خواهيم بيان شود. يكدندگي و لجاجت شرط عقل نيست. 10- هنگام مذاكره به بيش از يك يا دو مسئله نپردازيد و در آن واحد، صد مشكل از ديروز تا فردا را مطرح نكنيد.وقتي موضوع يا مشكلي را حل كرديد و بر سر آن به توافق رسيديد، به مسئله بعدي بپردازيد.
11- اگر مذاكره تان ختم به خير شد، جشن كوچكي بگيريد و از اين كه يك بار ديگر در كنار هم هستيد و تفاهم داريد لذت ببريد.

منبع: http://www.dostan.net

پيامبر(ص) در خانه, سـازگـارى, مهربـانـى, مـديـريت

پيامبر(ص) در خانه, سـازگـارى, مهربـانـى, مـديـريت

(قسمت اول)
زندگى پيامبر اكرم(ص) در نـوشته هاى بـى شمار, از ابعاد گوناگـون بـررسـى شـده است. در ايـن نـوشتار تلاش شـده از ديـدگاه امـور خانوادگى به ايـن مساله توجه شود, زيرا پيامبر اكرم(ص) نه تنها همسران متعدد داشته ـ و ايـن خود طبعادر محيط خانه مشكل ساز است ـ بلكه برخى از آن زنان از ويژگيهاى روحى خاصى برخـورداربـودند كه حتـى جنگ بزرگـى نظير جمل رارهبرى كرده و در ميدان جنگ حاضر شـده و در امـور ريز و درشت دخـالت مـى كـردند.
به هميـن جهت براى هر مسلمانـى شايسته است بداند پيامبر اكرم(ص) در خانه, بـا همسـران چه بـرخـوردى داشتنـد. آيا خـانه پيامبـر اكرم(ص) هر روز پر از نزاع, زد و خـورد و حرفهاى ناشايست بـود؟ آيا زنان ـ از آن رو كه ايشان پيامبـر خدا و حكم او حكـم خـدا و داراى لشكر و امكانات و فرماندهى بود, كاملا تسليـم او بـودند و هيچ تخلفـى نمى كردند و تنشـى در خانه وجـود نداشت؟ يا اينكه از طرف همسران يا برخـى از آنان پيـوسته سعى در ايجاد نزاع, اختلاف و درگيرى بـود, ولى آن حضرت با گذشت, محبت و بزرگوارى, آنان را شرمنده مى ساخت و از همين راه توانسته بود چنديـن همسر را اداره كند, بدون اينكه نياز باشد وقت خـود را صرف دعواهاى خانـوادگـى كند و يا اينكه آنان را مجبـور كند در نكاح او باقـى باشنـد, و نيز بـدون اينكه بـا امكـانات مـادى فـراوان, آنان را به سكـوت بكشاند; همچنيـن بـدون اينكه نياز باشد آزادى آنان را محدود يا شخصيت آنان را تحقيـر كنـد; بلكه آنچنـان اخلاق حسنه و كـرامت و بزرگوارى او بر خانه سايه افكنده بـود كه همگان را تسليـم خـود ساخته بـود و حتـى هنگامى كه برخى از همسران تـوطئه عظيمى عليه او تـدارك ديدند و خداوند پيامبر اكرم(ص) را از آن تـوطئه آگاه ساخت, آن حضرت(ص) تنها قسمتى از ماجرا را براى آنان بازگـو كرد و با بزرگوارى تمام از گفتـن بقيه مراحل تـوطئه خـوددارى كرد و حتى آنان را به خاطر تـوطئه مـورد عتاب, طلاق و غيره قرار نداد.
به هر حال در ايـن سلسله نـوشتار سعى بـر نشان دادن سازگاريها و بزرگـواريهاى پيـامبـر اكـرم(ص) در خـانـواده است. در انتخـاب نمونه ها تلاش شده است مـواردى ذكر شـود كه از مسلمات تاريخ و يا داراى شاهـد قرآنى است و هر دو گروه شيعه و سنـى به گـونه اى آن را بيان كرده باشند.
به اميد اينكه همگان از اخلاق كريمه و رفتار بزرگـوارانه پيامبر اكرم(ص) درس بيامـوزيـم و با پياده كردن اندكـى از آن روشها به زندگى خانـوادگـى طراوت بخشيم و از نزاعهاى بيهوده بپرهيزيـم و سعى كنيم بـر خـوبيهاى خـود بيفزاييـم و از بـديها دورى كنيـم.
قبل از شروع بحث, ذكر يك نكته بسيار ضرورى به نظر مـى رسـد و آن اينكه توجه داشته باشيـم در امور اجتماعى نمى تـوان علتها را از يكـديگر كاملا جـدا كـرد و سهم هر علت را در معلـول و در حـوادث بعدى به طـور كامل, رديابى كرد. در آزمايشگاهها و علـوم طبيعى, همه عوامل و شرايط را ثابت مـى كننـد و تنها يكـى را متغير قرار مى دهند و اثر آن را بررسى مى كنند. در آزمايش بعدى ايـن عامل را ثابت و عامل ديگرى را متغير قرار مى دهند; اما در بررسـى امـورى كه مربـوط به جامعه انسانى است, عوامل به دست ما نيست, تا برخى را ثابت و بـرخـى را متغير قرار دهيـم. از طـرف ديگر بشـر چـون داراى ذهـن و عقل و شعور است, براى خـود بـرنامه ريزى مـى كنـد و آنها را از ديگران مخفـى مى كند. گاه در گير و دار مسايل روزمره حـوادثى پيـش مىآيد كه مـوجب مى شـود پرده از اسرار كنار رود و درون وى آشكـار شـود, ولـى بسيارى از مكنـونات و اسـرار افـراد پيـوسته مخفـى مـى مانـد. در حالـى كه ايـن بـرنامه ها و تصميمهاى درونى, اثرات فراوانى در خارج گذاشته و كارهاى مختلفـى بر اساس آن انجام گـرفته, ولى انگيزه و علت اصلـى ايـن كارها ظاهر نشـده است. براى نمونه هر كـس مى تـواند به زندگى شخصى خود سرى بزند و يا زنـدگينامه برخـى سياستمـداران شكست خـورده را ـ كه در اواخر عمر نوشته اند ـ مطالعه كند.
عكـس ايـن مساله نيز ممكـن است, يعنـى حادثه اى در زمانـى اتفاق مى افتد, ولى عوامل آن بر ما پـوشيده است و نمى دانيـم چرا چنيـن حادثه اى اتفاق افتاده است.
در بررسـى سازگاريهاى پيامبـر(ص) با همسـرانـش و اعمال و رفتار آنان باپيامبر اكرم(ص) همه ايـن امور وجود دارد; خصوصا با گذشت هزار و چهار صد سال و نيز وجـود دستهاى مرمـوزى كه پيوسته براى حمايت از شخصـى و منكـوب كـردن شخص ديگرى در طـول تاريخ دست به كار است, يافتـن عوامل و نقش هر يك و بررسى و توجيه هر كار, با مشكلات بسيارى مواجه است.
در ايـن نـوشتـار بـراى اينكه مشكلـى بـر مشكلات افزوده نشـود و حتـى المقـدور در حل مشكلات و آسان كردن آنها تلاش شـود, سعى شـده است در هنگام بررسى هر عامل, از ساير عوامل چشـم پـوشى شود و آن عامل در وقت و جاى مناسب خـود بررسى شـود. به عبارت ديگر اگرچه جامعه و تاثيـرات افـراد در يكـديگـر به صـورت آزمايشگاه علـوم طبيعى نيست, ولـى سعى شده است هنگام بررسـى براى سهولت در فهم, نظيـر آزمايشگاه عمل شـود. همچنان كه سعى شـده است حـوادثـى كه ناگهان به وقـوع مى پيوست, تحليل شـود و عوامل مخفى آن با تـوجه به قراين و شواهد روشن شود.

احمد عابدينى/ماهنامه پيام زن ـ شماره 93 ـ آذر 78

پيامبر(صلی الله علیه و اله) در خانه,سازگارى, مهربانى, مديريت

پيامبر(صلی الله علیه و اله) در خانه,سازگارى, مهربانى, مديريت

قسمت 2
در دو بـخـش پـيشين بـه بـيان نمونه هايى از ناسازگارى همسران پيامبر, با استناد بـه آيات و روايات پرداختيم. اينك نگاهى بـه نمونه هاى مطرح شده, از ديدگـاهى ديگـر داريم, تـا ميزان مداراى پيامبر را دريابـيم و بـه پرسشهايى ـ كه در قسمتهاى پيشين مطرح بوده است ـ پاسخ گوييم.

فصل دوم
نگاهى به نمونه هاى مطرح شده از ديدگاهى ديگر
پس از بيان حـوادث گــوناگــون و ذكــر نــمونه هاى متعـــدد از ناسازگاريها در زندگى بـرخى همسران پيامبـر سعى مى كنيم آنها را از منظر و ديدى ديگر بـررسـى كنيم, تـا بـتـوانيم مقدار مداراى رسول الله(ص)و بزرگوارى او با همسرانش را دريابيم.
بـا عـرض پـوزش!! مقـدارى از مطالب در اين قـسـمت در هنگام پـردازش افتاده است در صورت نياز بـه اصل مجله مراجعه فرمائيد.

تعدد همسران دليلى بر كرامت و بزرگوارى پيامبر(ص)
به هنگام بـيان فلسفه تعدد همسران پيامبـر اكرم(ص)روشن مى شود آن حضرت بـه خاطر خواسته هاى شخصى يا رسيدن بـه مال و منال و يا بـراى اسـتـعمار زنان و بـهره بـرى از آنها در كارهاى كشاورزى و دامپرورى ازدواج نكرده است. اساسا اين ديدگاههاى منفى كه اكنون مطرح است, در آن زمان مطرح نبوده و بـه همين جهت مخالفان زيادى كه پيامبـر اكرم(ص)در صدر اسلام داشته است و بـر هر كار پيامبـر اشكال مى گرفتـند و دنبـال بـهانه جـويى و اشكال تـراشى بـر حضرت بـودند, هيچ كدام اين مسـإله را بـه عنوان عيب و ايراد بـر او وارد نكرده اند. ابوسفيان كه سخت ترين دشمن آن حضرت است, وقتى كه حضرت با دختر وى
ازدواج مى كند, از فـرط شـادمانى مى گويد: ذلك الفـحـل لا يرغـم انفه; پشت اين مرد بر زمين مباد!
اين سخن با كلام خواهر عمرو بن عبدود برابرى مى كند كه وقتى بـر كشته برادرش وارد شد و ديد كشنده عمرو, زره و وسايل جنگى او را به غنيمت نبـرده است, گفت: مصيبـت تو بـرايم آسان شد, چون واضح است به دست
جوانمردى كشتـه شده اى. كشنده تـو انسانى مال دوست و مقام پـرست نبوده است. حال ابوسفيان مى گويد: پشت اين مرد(پيامبـر اكرم)بـر خاك مباد! شكست و خوارى بر او مبـاد! او چقدر بـزرگوار است! ما با او مى جنگيم, ولى او اين قدر در حق ما رووف و مهربان مى بـاشد و حاضر است دخترم را به همسرى بپذيرد.
بنابـراين روشن است اين ازدواجها مشكلاتى بـراى پيامبـر ايجاد مى كرد كه هر كسى حاضر بـه تـحمل چنين مشكلاتـى نبـود. تـحمل اين مشكلات پيامبر(ص)را در چشم مخالفان و دشمنان, كرامتى والا بخشيده است.

مقايسه دوران ما با صدر اسلام
اولا لازم اسـت مقايسـه اى بـين دوران خـود و آن روزگار داشـتـه باشيم. اگر چه اذعان داريم هر چند تفاوتها بيان شود, باز انسان نمى تـواند خـودش را كاملا در آن وضع قرار دهد و آن اوضاع را بـه طور كامل احساس كند.
در دوران ما زندگى شهرى پيشرفتـه اسـت و داراى امكانات وسـيع مى بـاشد. خانه ها نزديك يكديگرند و قواى نظامى و انتـظامى حـافظ امنيت شهر و كشور هستند و در صورت بـروز هر گونه مشكلى, مسوولان مربوطه مطلع مى شوند و نيروها و امكانات لازم با كمترين زمان بـه در خانه مى رسد. اگر خانه آتش گرفته, بـا يك تلفن آتش نشانى حاضر مى شود. آورد و برد محموله ها را پست انجام مى دهد. براى بـيمارى, اورژانس و دكترهاى خصوصى وجود دارد و با گذاشتن دزدگير و امثال آن, از اصابت يك سنگ بـه در منزل همگان آگاه مى شوند. بـراى بـه دست آوردن پـول, كارهاى مختلف شخصى و دولتى و داخل خانه و خارج آن بـدون كمترين مشكلى موجود است و تقريبـا بـراى زن و مرد شغل يكسان وجود دارد و گاه مشاغل زنان بيش از مردان است. بـراى فرا گرفتن علم, مدارس خصـوصـى و عمومى و اسـاتـيد خـصـوصـى و انواع امكانات آموزشى و كمكآموزشى هست.
مى تـوان گفت در چـنين جـامعه اى زن و مرد هر يك مى تـوانند بـه تنهايى بسيارى از كارهاى خود را انجام دهند و ازدواج فقط بـراى فرزنددار شدن و ارضاى قواى شهوانى است. در اين صورت ظاهرا تعدد زوجات دليل بر شهوت زياد و خروج از حد اعتدال است.
اما در آن زمان اولا: اعراب مردمى بدوى بودند. بدو يعنى انسان خانه به دوش كه هر جا آب پيدا مى كند, در كنار آن پهلو مى گيرد و اگر آب تمام شود, يا همان جـا از تـشنگى جـان مى دهد و يا بـراى يافتن آب راهى بيابـانها مى شود. محيط سوزان و كمآب حجاز, زندگى بدوى اعراب, نبـود كشت و زرع, انسانهايى ساخته بـود كه بـه هيچ چـيز غير از خود فكر نمى كردند. مثـلا دو بـرادر بـا فرزندان خود كنار بركه آبـى قرار مى گرفتند. بـا نزديك شدن گرما و كم شدن آب مى ديدند هر دو نمى توانند تا اواخر پـاييز ـ كه بـاران شروع بـه باريدن مى كند ـ بـا اين وضـع زندگى كـنند و آب كـفـاف هر دو را نمى دهد و ديگر وقت كوچ نيز گذشتـه است و بـر فرض امكان كوچ, هر كسى به ديگرى مى گويد بايد كوچ كنى. اين بـود كه جنگ درمى گرفت و چنان مى جنگيدند كه يكى نابود شود و ديگرى باقى بماند. بـه همين جهت ضرب المثل معروفى داشتند: من و پـسرعمويم بـا هم هستيم و ضد هم هسـتـيم; يعنى اگر قبـيله ديگرى بـر ما وارد شـوند و بـا ما بـجنگند, ما بـا هم هستيم و قبـيله جديد را از آب و چراگاه خود مى رانيم; ولى پس از آن ما نيز بايد بـا خود بـجنگيم و ديگرى را از ميدان خارج كنيم. اين مسإله يا به خاطر نبود امكانات بود ـ كه سخن حـقى است ـ و يا بـه خـاطر حـس زياده طلبـى ـ كه اين نيز مسإله اى درخور تـوجـه است و حكايت از زياده خواهى انسان مى كند.

نهى قرآن از كشتن فرزندان
قرآن در چند آيه مردم آن عصر را از كشتـن فرزندان نهى مى كند; پس معلوم مى شود در برخى موارد كمى امكانات بـاعث مى شد دختران و پسران و بـه مسلخ بـبـرند و آنان را از دم تيغ بـگذرانند, زيرا بقاى خويش را در نبود غير خويش مى دانستند. قرآن بـه آنان بـانگ مى زند: ((الا تشركوا بـه شيئا و بـالوالدين احسانا و لا تـقتـلوا اولادكم من املاق نحـن نرزقكم و اياهم; (1)بـه خـدا هيچ گونه شرك نورزيد و به پدر و مادر احسان كنيد و بـه خاطر فقر فرزندان خود را نكشيد. ما شما و آنها را روزى مى دهيم.))
و در آيه ديگر آمده است: ((و لا تقتـلوا اولادكم خشيه املاق نحن نرزقهم و اياكم ان قتلهم كان خطا كبيرا; (2)فرزندان خود را بـه خـاطر تـرس از فقر نكشيد. ما آنان و شما را روزى مى دهيم. مسلما كشتن آنان خطاى بزرگى است.)) نظم كلام و طبيعت صحبت اين بـود كه مانند سوره انعام بـگويد: نرزقكم و اياهم; بـه شما و آنان روزى مى دهيم, چون اول روزى بـه بـزرگتـرها مى رسـد و آنان هسـتـند كه مقدارى از طعام و غذا را به كودك مى دهند, ولى در سوره اسرا نظم كلام را بـر هم زد و فرمود: نحـن نرزقهم و اياكم; ما بـه آنان و شما روزى مى دهيم, تا به انسانها بگويد: شما از پرتو فرزندانتان روزى مى خوريد و چـون مى خواهيم بـه آنان روزى دهيم, بـه شما نيز چيزى مى رسـد. پـس آنان ولى نعمت و اصل هسـتـند و كشتـن آنان كار خطرناكى است.

كلمات نهج البلاغه در باره وضع اقتصادى دوران جاهليت
عـلاوه بـر آيه هاى قرآن مولاى متـقيان(ع), آن سـرزمين را چـنين توصيف مى كند:
((ان الله بـعث محمدا ... و انتم معشر العرب على شر دين و فى شر دار, منيخون بـين حـجـاره خشن و حـيات صم, تـشربـون الكدر و تإكلون الجشب و تسفكون دمائكم و تـقطعون ارحامكم, الاصنام فيكم منصوبه و الانام بـكم معصوبـه; (3)خداوند در حـالى محـمد را بـه پيامبرى برانگيخت كه شما گروه عرب بر بـدترين دين و در بـدترين سرزمين بـوديد. در بـين سـنگهاى سـخـت و مارهاى كر, رحـل اقامت مى گشوديد. آبـهاى لجن دار سياه مى نوشيديد. غذاهاى خشن مى خورديد.
خونهاى يكديگر را مى ريختيد. قطع رحم مى كرديد. بتها در ميان شما نصب شده و گناهان بر شما پيچيده شده بود.))
مقصود از سنگهاى سخت سنگهاى سياه و بسيار تيز حجاز است كه با اندك بـرخورد بـا بـدن آن را مجروح مى كرد و مراد از مارهاى كر, مارهاى خـطرناكى اسـت كه از هياهوى انسـانها نمى تـرسـند و فرار نمى كنند و مقصود از كدر آبـهاى بـركه ها اسـت كه مملو از لجـن و سـاير كثـافات اسـت و از كثـرت آلودگى سـياه رنگ بـود. مقصود از خـوراكهاى خـشن غذاهايى بـود كه از آرد جـو, آرد هستـه خـرما و سوسمار و امثـال آن درست مى كردند و مراد از خونريزى و قطع رحـم وقايعى بود كه نمونه اى از آن براى بـهره بـردارى از آب گفته شد.
سخـنان حـضـرت زهرا(س)در بـاره وضـع اقتـصـادى دوران جـاهليت حضرت زهرا(س)وضع آنان را اين طور بيان مى كند:
((و كنتـم على شفا حفره من النار, مذقه الشارب و نهزه الطامع و قبسه العجلان و موطىء الاقدام تشربـون الطرق و تـقتـاتـون القد [الورق], اذله خاسئين تخافون ان يتـخطفكم الناس من حولكم; (4)و شما بر لب پـرتـگاهى از آتـش بـوديد. محل چشيدن تـشنگان و فرصت طمع كاران و اقتبـاس شتاب زدگان و قرار گرفتن قدمها. آبـهاى كثيف مى نوشيديد. پـوسـت دبـاغى شده مى خـورديد. ذليل و مطرود بـوديد و مى ترسيديد مردم شما را بربايند.))
بـخـش اول اين سخـن ضعف دينى و معنوى اعراب را بـيان مى كند و چهار بـخش بـعدى ضعف اجتماعى آنان را. هر كس مى خواست بـه قدرتى بـرسـد و بـر گروهى پـيروز شود و جـنگى راه بـيندازد, از اعراب استـفاده مى كرد و نيرو و شمشير عرب بـاديه نشين در اختـيار رئيس بود و فرمان, فرمان او.
((تـشربـون الطرق)) وضع آب آنها را بـيان مى كند. ((طرق)) بـه معـناى گودالهايى اسـت كه در وسـط راه از آب بـاران پـر شـده و حيوانات مختـلف از آن استـفاده مى كنند و آب را آلوده مى كنند, و ((تقتاتـون القد)) يا ((تـقتـاتـون الورق)) غذاى آنها را بـيان مى كند كه پوستهاى دباغى شده و يا بـرگ درختان بـود. اين دو بـخش بيانگر ضعف مادى آنان است.
و دو بخش باقى مانده ضعف روحى آنان را بـيان مى كند كه هيچ گاه در امـان نبـودند و پـيوسـتـه از اين و آن طرف در هراس بـودند.

وضع زنان در دوران پيش از اسلام
در چنين جامعه اى كه پسران را به خاطر ترس از گرسنگى مى كشند و آب و امكانات بـسـيار كم اسـت, و خـويشاوند بـر خـويشاوند رحـم
نمى كند, زن بـه عنوان عضوى زايد, فردى كه قدرت جـنگيدن, قدرت دفاع از آب و مرتع را ندارد و در جنگها ممكن است اسير شود و در هنگام كوچ از منطقه اى بـه منطقه ديگر, سـرعـت مردان را ندارد و كارى توليدى و مفيد انجام نمى دهد, بـلكه مصرف كننده اى است كه آب و غذاى گرانقيمتى را ـ كه بـراى هر قطره آن خونهاى زيادى ريخته مى شود ـ مصرف مى كند, مطرح است. به همين جهت بود كه آنان از خبر دختردار شدن رنگشان كبـود مى شد و بـه فكر بـدبـختيهاى پس از آن بودند. قرآن حال آنان را چنين بيان مى كند:
((و اذا بشر احدهم بالانثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم يتوارى من القوم من سوء ما بشر بـه ايمسكه على هون ام يدسه فى التراب إلا سإ ما يحكمون; (5)وقتـى كه بـه يكى از آنان خبـر دختـردار شدن برسد, صورتش كبـود مى گردد و در حالى كه خشم خود را فرو مى خورد, به خاطر اين خبـر بـد از قوم خود متوارى مى شود و فكر مى كند آيا بـا سستـى و خوارى او را نگه دارد يا او را در زير خاك, پـنهان سازد. واقعا چقدر بد حكم مى كنند!))
آنان تـصور مى كردند همه چـيز در تـيراندازى و غارت است و همه امكانات منحصر در آبهاى بركه است. آيا خداوند نمى توانست بـاران بيشترى نازل كند, تا بركه بىآب نشود؟ آيا نمى توانست بـاد سوزان نفرستـد تـا زندگى آنان فلج نشود؟ و آيا واقعا زن در آن زمان و مكان موجودى بى ثمر بود؟ آيا بـا نبـود زن, امكان بـه وجود آمدن مرد هست؟! آيا واقعا بعد از اسلام كه دختـران را نكشتـند و زنان را احـتـرام كردند, از گرسنگى و تـشنگى مردند, يا اينكه بـرعكس ثروتهاى زيادى از جهان اسلام به آن سو سرازير شد؟! بالاخره انسان از روى جهالت, فكر مى كند مخلوقات خدا همان استـفاده اى را كه او در نظر دارد, بايد داشته بـاشند و گرنه بـى فايده اند و بـاز فكر مى كند امكانات جهان منحصر به آنچه كه او كشف كرده است. بله پشه يا كرمى كه درون سيب قرار گرفته است, زمين و آسمان را همان سيب مى داند!

توطئه طلاق دادن دختران پيامبر(ص)
به هر حال دختردارى و زن دارى چنان كار مشكلى بود كه طرف حاضر مى شد براى نجات از آن بر عاطفه و مهر پدر و فرزندى پا بگذارد و آن را لگدكوب كند, تا خود زنده بماند.
باز براى اينكه بـيشتر بـا آن محيط آشنا شويم, داستان ذيل را از سيره ابن هشام نقل مى كنيم: ((قريش به يكديگر گفتند: شما محمد را از اندوه مخـارج آسـوده خـاطر كرده ايد. دخـتـرانش را بـه او بـازگردانيد, تا بـه تإمين زندگى آنها سرگرم شود. در پى اجراى اين نقـشـه, بـه دامادهاى رسـول خـدا مراجـعـه كردند و از آنان خواستند دختران پيامبـر را طلاق دهند و در عوض قريشيان دو تن از بهترين دخترهايشان را به آنان بـدهند. يكى از دامادهاى پيامبـر به نام عتبه گفت: اگر دختر ابان بن سعد را به من مى دهيد, حاضرم. و او رقيه دختـر پـيامبـر را طلاق داد, ولى ابـوالعاص شوهر زينب حاضر به طلاق دادن همسرش نشد.)) (6
اين واقعه تاريخى وضع زن در آن سرزمين را بيان مى كند و معلوم مى شود داشتن دختر در خانه چه مشكلاتى داشته است.

آثار و تبعات متفاوت زندگى عصر ما با عصر پيامبر(ص)

الف)تعصب طايفه اى
1ـ در آن دوران يك فـرد ـ چـه زن و چـه مـرد ـ خـود را كـامـلا وابـستـه بـه قبـيله و طايفه خود مى ديد, زيرا هيچ گونه امكانات زندگى را نمى توانست تإمين كند و قوت ديگران بـود كه بـا نيروى او جمع مى شد, تـا از آب و مرتـعى و يا از حيثـيت قبـيله اش دفاع كند; از اين رو افراد تعصب خاصى نسبـت بـه افراد قبـيله و اسامى پدران و حفظ و بـر شمردن آنها و شعر گفتن در وصف پدران و امثال آن داشتند; به طورى كه هر فرد نسب خود را تا بـالاترين جد و حتى تا سام پـسر نوح ـ كه نسل عرب بـه او مى رسيد ـ حفظ داشتـند, در حالى كه فرد معمولى زمان ما نوعا نام پـدر جد خود يا جد جد خود را نمى داند و هيچ گونه افتخارى به او نمى كند.
در آن روزگار هيچ گاه فكر تـخـلف از رييس قبـيله بـه ذهن كسى خطور نمى كرد, تا چه رسد به اينكه به فكر زدن يا كشتن او بيفتد. رييس قبيله هرچند پير و فرتوت مى شد, ولى بـاز احترام خود را در بين فرزندان و افراد قبيله داشت.
2ـ عشق وافر بـه قبـيله و رييس, در آن دوران بـاعث مى شد فكر, شمشير و تـمامى نيروهاى قبـيله در اختـيار رييس قرار گيرد. اگر رييس قبيله, اسلام مىآورد, تمامى و يا اكثر قبيله مسلمان مى شد و اگر اعلام جنگ بر ضد اسلام مى كرد, تمامى يا اكثر افراد شمشير بـر دوش با اسلام مى جنگيدند. نگاهى به جنگهاى صدر اسلام از اين حقيقت پرده برمى دارد.
آيات زيادى از قرآن كه مشركان را به توحيد دعوت مى كند و آنان مى گويند ما پـدران خـود را اين گونه يافتـه ايم و ما پـيرو آنان هستيم, بيانگر همين حقيقت است:
((و اذا قيل لهم اتـبـعـوا ما انزل الله قالوا بـل نتـبـع ما الفينا عليه ابـائنا; (7)و هنگامى كه بـه آنان گفته شد: پـيروى كنيد آنچه را كه خدا نازل كرده است, گفتند: بـلكه پيروى مى كنيم آنچه را كه پدرانمان را بر آن يافتيم.))
قرآن در صدد از هم پـاشيدن قبـايل نيست, ولى در اين جـهت گام برمى دارد كه فـكر افـراد را در درون آن مجـموعـه رشـد دهد, تـا خـوبـيهاى قبـيله را پـيروى كنند, اما از بـديها دورى كنند. از اين رو در ذيل همين آيه مى فرمايد: ((ا و لو كان ابائهم لا يعقلون شيئا و لايهتدون; حتى اگر پدرانشان هيچ تعقل نكنند و هيچ هدايتى نداشته بـاشند, بـاز اينان از آنان متابـعت و پيروى مى كنند؟!)) قرآن نشان مى دهد بـا زندگى قبـيله اى مخالفتى ندارد; تنها مخالف تعقل نكردن و هدايت نايافتگى است.

ب ـ ضمان جريره و ضمان عتاق
ضمان جريره و ضمان عتـاق, معلول همان گونه زندگى بـود و گرنه اكنون اين گونه ضمانها وجـود نداشت. در آن زمان اگر فردى پـيدا مى شد كه قبيله اى نداشت, مثلا از جايى تبعيد شده بود, يا بـرده اى بـود كه آزاد شده بـود, مجبـور بـود بـا كسى پـيمان ضمان جريره ببندد, تا اگر

بـا عـرض پـوزش!! مقـدارى از مطالب در اين قـسـمت در هنگام پـردازش افتاده است در صورت نياز بـه اصل مجله مراجعه فرمائيد.

قبـيله اى پيمان بـبـندد تا حيثيت و شرفش منكوب نشود, بـى نياز مى سازد. به همين جهت تبعيد در آن زمان مجازاتى بسيار شديد بود, كه در قرآن آن را براى محارب با خدا و رسول و مفسد فى الارض و در كنار اعدام و قطع دست و پا قرار داده است, زيرا با تبـعيد شدن, شخص از تمامى امكانات محروم مى شد و براى بـه دست آوردن نان خود مشكل بـسـيار داشـت, ولى امروزه زندگى كردن يك فرد در دورتـرين شهرها و در متفاوت ترين وضع بـراحتى امكان پـذير است. بـنابـراين تـبـعـيد نمى تـواند مجـازات سـخـتـى در اين دوران قلمداد شـود.

پ ـ ديه قتل خطايى و بيمه
پرداخت ديه خطايى توسط مردان قبـيله نيز در همين راستا بـود. اگرچـه اين مسإله فقهى است و بـايد در جـاى خود, دلايل آن مورد نقد و بررسى قرار گيرد, ولى فعلا نظر ما در اينجا بيان واقعيتها است, نه احكام. در آن زمان افراد قبـيله, واحد منسجـم بـودند و اگر فردى قتل خطايى انجام مى داد و قبيله مقتول مى خواست بـه زور قاتل را به دادن خون بـها يا قصاص وادار كند, او در صدد مقابـله برمىآمد و قبيله اش بـه حمايت وى مى شتافتند. در اين صورت جنگهاى قبيله اى پـيش مىآمد. گاه قـاتـل را از قـبـيله مى راندند, كه يك شمشيرزن مدافع كم و بـه حـيثـيت قبـيله نيز آسيب وارد مى شد. هر راهى مشكل ايجاد مى كرد; از اين رو بـهتـرين راه تـعاون و همكارى آنان در پرداخت ديه بـود, ولى اكنون نه كم شدن يك فرد از طايفه ضربه مى زند و نه در صورت بودن با طايفه, بـار گرانى از دوش كسى بـرداشتـه مى شود. بـنابـراين اگر قتـل خطايى انجام شد و دادگاه مردان طايفه را جمع كرد و خواست ديه را بـه عهده آنان بـگذارد, فرياد همگان بلند مى شود و حاضرند قاتل را از خود بـرانند و نسب او را از خود قطع كنند و ديه سنگين را نپردازند!
در اين زمان تنها بـيمه است كه از پول و يارى همگانى نيرومند مى شود و در موارد لازم مى تواند جوابگو باشد.

ت ـ انتساب به قبايل
يكى از اثرات بـسيار مهم زندگى آن دوران انتساب قبـايل بـود. مثلا فردى كه از قبيله اى كوچك يا پست بود, آرزويش اين بود كه به قبـيله اى صاحب ثـروت و مكنت و شرافت و وجاهت منتـسب شود. بـراى نمونه ((زياد بن ابـيه)) را بـنگريد; وى استاندار حضرت على(ع)در فارس بـود, ولى چون نسب درستـى نداشت, معاويه از همين نقطه ضعف استفاده كرد و از او خواست از على(ع)و يارى او دست بردارد و به صف معاويه بپيوندد و او در عوض ((زياد)) را به ابـى سفيان منتسب سازد. وى به خاطر همين وعده از يارى حـضرت على(ع)و از حـق چـشم پوشيد. اين وعده براى او از ثروت ارزشمندتر بـود و بـالاخره نسب او تغيير كرد و زياد فرزند ابوسفيان شد. پس از فوت معاويه و به حكومت رسيدن يزيد و قيام امام حسين(ع)و دعوت كوفيان از آن حضرت و شروع درگيرى و نزاع در كوفه, يزيد بـه ابـن زياد نامه نوشت كه بـايد بـه هر وسـيله اى شـورش كـوفـه را بـخـوابـانى و ما را از گرفتاريهاى ايجاد شده توسط حسين بن على برهانى و گرنه تو را بـه نسب سابق يعنى ((عبيدالله پسر زياد پسر ابيه)) برمى گردانم و از نسب ابوسفيان جدا مى سازم. ابن زياد, مصلحت را در كشتن امام حسين و باقى ماندن بر نسب ابوسفيان ديد.
به هر حال انتساب به يك قبيله براى بـرخى, حتى بـه قيمت كشتن فرزند پيامبر داراى ارزش بود.

ازدواج راهى براى پيوند قبايل
حال كه قبـيله ها و انتساب افراد بـه آنها و اهميت انتساب بـه اين يا آن قبيله روشن شد, براحتى اهميت پيوند بـين قبـايل روشن مى شود و معلوم مى گردد اگر ازدواج با دختر رييس قبيله اى بـتواند پيمانى عملى بين دو قبيله باشد, يا بتواند دوستى بين دو قبـيله ايجاد كند و دو طايفه اى كه هر لحظه ممكن بود به جان هم بيفتند, به اين طريق در صلح و امنيت به سر برند, فلسفه بـرخى ازدواجهاى پـيامبـر اكرم(ص)روشن مى شود. بـعدا توضيح داده خواهد شد ازدواج پـيامبـر بـا ((جويريه)) دختـر رييس قبـيله بـنى مصطلق بـاعث شد مسلمانان, آن قبـيله را خـويشاوندان پـيامبـر بـدانند و تـمامى اسيران آن قبيله را آزاد سازند. از خوشحالى ازدواج پيامبـر بـا دختر رييس قبيله, تمامى افراد قبيله به اسلام گرويدند. از اين رو روشن مى شود ازدواجهاى آن حضرت بر مبـناى خواسته هاى شخصى نبـود, تا آن را امرى زشت بدانيم, بلكه امرى عقلايى و عاطفى و بـه نوعى شرافت دادن به زن بـود; بـه نحوى كه يك زن مى توانست موجب آزادى صد اسير, مسلمان شدن يك قبـيله و پـايان دادن كينه هاى قبـيله اى بشود و بـالاخره افتـخار همسرى بـا بـهتـرين مخلوق خدا را پـيدا كند.

ادامه دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1ـ انعام(6), آيه 151.
2ـ اسرا(17), آيه 31.
3ـ شرح نهج البلاغه صبحى صالح, خطبه 26.
4ـ بحارالانوار, چاپ قديم, ج8, ص108.
5ـ نحل(16), آيه 58 ـ 59.
6- سيره ابـن هشام, بـه نقل كناب نقش عايشه در تاريخ اسلام, سيد مرتضى عسكرى, ج1, ص53.
7ـ بقره(2), آيه 170.

احمد عابدينى - ماهنامه پيام زن ـ شماره 95

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه, سازگارى, مهربانى, مديريت

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه, سازگارى, مهربانى, مديريت

قسمت 4
خلاصه قسمتهاى گذشته
در قسمت قبـل روشن شد كه ازدواجهاى متعدد پـيامبـر اكرم(ص)نه تنها مباح, بلكه لازم و ضرورى بـود و بـه نوبـه خود فداكارى بـه حساب مىآمد, تا حضرت زنان بـى سرپـرست را سرپـرستـى كند; قبـايل مختـلف را بـه خود و اسلام متـمايل سازد; كينه ها را تـقليل دهد; روحيات ضعيف شده را تقويت كند; سبب آزادى اسرا را فراهم سازد و ... تمامى مشركان, يهوديان و ساير دشمنان پيامبر(ص)كه در آن زمان سخن بـه انتقاد گشودند و انواع اتهامات را متوجه ايشان ساختند, هيچ كدام چنين نقصى را متـوجه آن حضرت نكردند, بـلكه ازدواجهاى او را ستودند. حتى ابوسفيان كه بزرگترين دشمن پيامبر اكرم(ص)بـود و دست از مخالفت بـا دين اسلام بـرنداشت وقتـى شنيد ايشان با ام حبيبـه ـ دختر ابـوسفيان ـ ازدواج كرده است, از فرط خـوشحـالى گفت: هذا الفحـل لا يرغم انفه; شكست و خـوارى بـر اين جوانمرد مباد!

چند پرسش در باره زندگى خصوصى پيامبر(ص)
اكنون نوبت به پاسخگويى بـه ساير پرسشهايى است كه در اول فصل مطرح كرديم:
چرا پيامبر اكرم(ص)در روزى كه سهم حفصه بود, كنار ماريه قرار گرفت, تا حفصه به وى اعتـراض كند؟ چرا بـه دنبـال اعتـراض حفصه برخى از اخبار غيبـى را در اختيار او گذاشت, تا وى آنها را بـا عايشه در ميان گذارد؟ چـرا بـراى خوردن شربـت عسل در غرفه زينب بنت جحش بيشتر تـوقف كرد, تـا عايشه تـحريك شود؟ چرا در روزى كه سهم عايشه بود, بـا حضرت على(ع)زياد صحبـت كرد, تا عايشه دلتنگ شود و اعتراض كند؟ چرا فرزندان زهرا(س)را زياد دوست مى داشت, تا موجب تحريك برخى همسران خود شود؟
در اين باره چند بحث مطرح است:
اول اينكه: اين چراها حد و نهايتى دارد؟
دوم: آيا بـه اين چراها بـايد جواب كلامى داد يا جواب تاريخى؟
سوم: بـر فرض اينكه بـخواهيم جـواب تـاريخى دهيم, آيا تـمامى حوادث تاريخى ثبـت و ضبـط شده است؟ و آيا تاريخ بـه طور كامل و صحيح براى ما نقل شده است؟
چهارم: آيا در هنگام جواب دادن بـايد خواننده را فرد مسلمانى كه بـه نبـوت پـيامبـر اكرم(ص)و عصمت او معتقد است, فرض كرد يا خواننده را فردى كه بـه هيچ يك از امور ذكرشده اعتـقادى ندارد, در نظر گرفت؟
بديهى است بـا انتخاب هر يك از گزينه هاى فوق, نحوه جواب دادن به سوالهاى مطرح شده, فرق مى كند, ولى چون بحث اصلى ما چيز ديگرى است و جواب گفتن تنها بـراى آماده كردن زمينه بـراى بـحث اصلى, يعنى سازگارى پيامبر اكرم(ص)در خانواده است, جواب اين سوالها و اعتراضات را به اجمال مطرح مى كنيم; به طورى كه ذهن پرسش گر ـ از هر نوع كه باشد به اقناع نسبى دست يابـد, تا بـه فصل بـعدى كه مهمترين فصل نوشتار است, برسيم.
در روابط اجتماعى و روابـط خانوادگى هميشه چراها وجود دارد و انسان بـا اندكى دقت مى يابـد كدام ((چـرا)) اصلى اسـت و كدامين انحرافى. كدامين حادثه علت است و كدامين معلول. بـا مثالى مطلب را ملموستر مى كنيم: پيامبر اكرم(ص)و اصحاب به ساختن مسجدالنبـى مشغول بـودند و هر يك سنگهايى را از فاصله اى نسبـتـا دور بـراى بناى مسجد مىآوردند. عمار كه فرد نيرومندى بود, هر بـار دو سنگ مىآورد و مى گفت: يكى سهم خـودم و ديگرى را بـه نيابـت از رسـول اكرم(ص)مىآورم. اصحاب كه قوت و نيروى او را ديدند, بـر پـشت او سه سنگ مى گذاشتـند تـا بـياورد و خودشان يك سنگ مىآوردند. عمار پيش رسول اكرم(ص)شكايت بـرد و گفت: اينان مى خواهند مرا بـكشند. پيامبـر اكرم(ص)فـرمود: ((تـقتـلك فـئه البـاغـيه; تـو را گروه تـجـاوزكار خواهد كشت. )) (1)اين جـمله در ذهن اصحاب ماند, تـا اينكه پس از حدود سى و پنج سال جنگ صفين شروع شد و عمار به دست لشكريان معاويه كشتـه شد. معلوم شد گروه معاويه ((فئه بـاغيه)) هسـتـند, ولى معاويه و عمروعاص فورا بـا تـرفند گفتـند: ما فئه باغيه نيستيم, بـلكه لشكريان على فئه بـاغيه هستند, چرا كه اگر آنان عمار را به ميدان نمىآوردند, كشته نمى شد.(2
بـا اندكى تـإمل روشن مى شود آوردن عمار بـه ميدان جرم نيست, زيرا اولا هر كسى در ميدان جـنگ از تـمامى امكانات خود استـفاده مى كند; ثانيا عمار خـود بـا تـشخـيص خـويش در صف لشكريان حـضرت على(ع)قرار گرفته است, نه اينكه او را آورده بـاشند; و ثـالثـا ((تقتله; او را مى كشند)) ظهور در مبـاشرت دارد, نه در تـسبـيب.

اجازه خداوند بـه پـيامبـر(ص)و تـوافق زنان در چگونگى رفتـار
در مسإله تقديم و تإخير همسران پيامبر(ص)يا مهربانى بـيشتر با يكى از آنها و امثال آن اولا خداوند به حضرت اجازه داد حق هر كدام از همسران را كه خـواسـت, مقدم بـدارد و زنان در اين گونه موارد حق اعتراض نداشتند: ((ترجى من تشإ منهن و تـووى اليك من تشإ و من ابـتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك(3); نوبـت هر كدام را كه مى خواهى, بـه تإخير بـينداز و هر كدام را كه مى خواهى, پـيش خود جاى ده و بر تـو بـاكى نيست كه هر كدام را كه تـرك كرده اى, [دوباره] طلب كنى.)) روشن است آيات سوره احزاب در اواخر سال پنجم و ششم هجرت نازل شده, در حالى كه آيات سوره تحريم مربـوط بـه اواخر عمر پيامبـر اكرم(ص)اسـت و همان طور كه در تـاريخ قـرآن آمده, سـوره احـزاب نودمين سوره و سوره تحريم صد و هفتـمين سوره است و طبـق تـمامى ترتـيب قرآنها, سوره احزاب قبـل از سوره تـحريم است.(4)داستـان ماريه كه بيشترين بحثها و اعتراضها را برانگيخته, در آيات سوره تـحريم ذكر شده كه پـس از سوره احزاب است. ثانيا در سوره احزاب پس از اينكه پيامبر(ص)به امر خدا همسرانش را بين ماندن و زندگى نزد وى با امكانات كم و يا طلاق گرفتن مخير ساخت, همه زنان جانب پيامبر(ص)را برگزيدند. بنابراين پيامبر اكرم(ص)اگر حق همخوابگى يكى از همسران را مقدم يا موخر مى داشت يا به يكى از آنان محبـت بيشترى مى كرد, بر طبق شرطى بود كه بـينآنان انجام شده بـود. از اين رو نه اعتـراض حفصه وارد است كه چرا در روزى كه سهم من است, بـا ماريه بـود, و نه اعتـراض عايشه, كه چرا در روزى كه سهم من است, با على نجوا كردى, زيرا خودشان چنين قرارى گذاشته بـودند. ابن جرير و ابن منذر و ابن ابـى حاتم از محدثان اهل سنت و ديگران از ابـى رزين نقل كرده اند كه پيامبـر اكرم(ص)خواست زنانش را طلاق دهد و آنان چـون چـنين ديدند, گفـتـند: ما را طلاق مده و تـو در امورى كه بين ما و شماست, اختـيار كامل دارى. هر چه خواستـى از خودت يا مالت بـراى ما قرار بـده. آن گاه خداوند آيه ((ترجى من تشإ ...)) را نازل كرد.(5)
بنابراين تمامى عملها و كارهاى پيامبر(ص)بـا همسرانش و تقديم و تإخيرها, بر اساس شرطى بـود كه بـين حضرت و همسرانش بـود. و خدا نيز بـه پـيامبـر اكرم(ص)اخـتـيار چـنين كارى را داده است. به هر حال با توافق طرفهاى قرارداد(پيامبر اكرم(ص)و همسران)و تإييد خداوند راه بسيارى از چراها بـسته مى شود; اگر چه در جاى خود گفتـه شده است كه اخلاق كريمه پـيامبـر اكرم(ص)ابـا داشت از اينكه مساوات بـين زنان را رعـايت نكـند. مواردى كـه بـه خـاطر مصلحـتـى مسـاوات را رعايت نكرده و در تـاريخ نقل شده, بـسـيار انگشت شمار است.
از سخن حفصه كه گفت: در روز و اتـاق من, بـا غير من!(6)و نيز از صفيه كه خـطاب بـه عايشه گفت: امروز سـهم من اسـت, ولى چـون احـتـمال مى دهم رسول خـدا از من دلخـور بـاشد, سهمم را بـه تـو مى بـخشم, بـه شرطى كه در رضايت رسول الله تلاش كنى(7), و نيز از سخن رسول اكرم(ص)كه فرمود: اى عايشه! امروز روز تـو نيست(8), و همچنين از اجازه خواهى عايشه از ساير زنان بـه هنگام مريضى منجر به وفات حضرت پيامبر(ص)بـراى استراحت كردن آن حضرت در حجره وى, معلوم مى شود, حضرت تا آخرين لحظات عمر سعى در رعايت تساوى بـين زنان داشتـه است; على رغم اينكه زنانش او را در اين مسإله صاحب اختـيار قـرار داده و خـداونـد نـيز آن را تـإييد كـرده بـود.
عايشه و حـفصه هر دو فاقد فرزند بـودند و طبـيعى اسـت از اين مشكل بسيار رنج بـبـرند. بـرخى از رنجهاى آنان عبـارت بـود از: نداشتن فرزند, براى اينكه عاطفه مادرى را بـه پاى او بـريزند و نسـل و نام خـود را بـه واسـطه او زنده نگه دارند. از طرفى فكر مى كردند چون فرزندى ندارند, پس در دوران پيرى و درماندگى و پـس از فوت پيامبـر اكرم(ص)حافظ و نگهبـان و سرپرست و يا روزىرسانى ندارند; خصوصا اين مسإله پس از نزول آيه ششم سوره احزاب كه در آن خداوند زنان پيامبر(ص)را مـادران مـومـنان نامـيد(و ازواجـه امهاتهم)و ازدواج با آنان را حرام كرد(و لا ان تزكحوا ازواجه من بعده ابـدا)) (9)شدت يافت, زيرا آنان فهميدند پس از پيامبـر(ص) حق ازدواج ندارند. در زندگى پيامبر(ص)نيز مال و منال چندانى به چشم نمى خورد كه بـه آن اميدوار بـاشند. اين مسايل و ناراحتـيها سينه حفصه و عايشه را مى فشرد.
اگر بـر اين مشكلات و ناراحتـيها اين مسإله نيز اضافه شود كه پـيامبـر اكرم(ص) فرزندان حضرت زهرا(س)و فرزند ماريه را ثـمرات وجودى خـود مى دانسـت و آنان را دوسـت مى داشت و روى زانوان خـود مى نشاند, طبعا دلخورى عايشه و حفصه را به دنبـال داشت, كه جمله ((فقد صغت قلوبـكما(10)در قرآن; واقعا دلهايتـان انحـراف پـيدا كرده است)) بيانگر مقدارى از حالات درونى آن دو است.

(فصل دوم)
بـحث اصلى در اين نوشتار سازگارى پيامبـر اكرم(ص)بـا همسرانش بوده كه طى دو فصل به عنوان زمينه ساز اين بحث به بـرخى اختلافات زنان آن حضرت با يكديگر, آزار و اذيتها يا حداقل كم لطفى هايى كه به پيامبر اكرم(ص)نمودند, اشاره شد و همچنين بـه شبـهاتى كه در باره تـعدد همسـران آن حـضرت و نظاير آن بـود, پـاسـخ داده شد.
در اين فصل جاى سخن اين است كه پـيامبـر اكرم(ص)بـا چه روش و منشى در خانه مديريت مى كرد و چگونه با همسران خود برخورد مى كرد كه توانست بـخوبـى آنان را از خود راضى كند و نه تنها زمينه هاى اختلاف و كدورت را بخشكاند, بـلكه بـتواند محبـوب آنان شود, بـه طورى كه وقتـى آيه قرآن آنان را بـين بـاقى ماندن و ساختـن بـا زندگى ساده و بىآلايش پيامبر يا طلاق گرفتن و بـه دست آوردن متاع دنيوى مخير كرد, آنان همگى زندگى بـا پـيامبـر اكرم(ص)را ترجيح دادند.(11 به نظر مى رسد در اين فصل نيز بحث را در دو بـخش پى گيرى كنيم. در بخش اول به اخلاق پيامبر اكرم(ص)بـپردازيم كه موجب جذب تمامى مردم مى شد, به طورى كه هر كس چند روزى با آن حضرت به سر مى برد, عاشق روش و منش ايشان مى گشت, و در بـخش دوم اخلاق و سلوكى را كه در خـانواده داشتـند, بـررسى و از هر كدام چـند نمونه اى را ذكر مى كنيم. اذعان داريم كه تمامى نمونه ها را نمى توان پـيدا يا ذكر كرد, زيرا نه همه در كتـابـها بـه ثبـت رسيده و نه در قرآن بـا صراحت از آنها پرده برداشته است و نه نوشته حاضر گنجايش همه آن مطالب را دارد. حـتـى ما تـمامى زواياى زندگى آن حـضـرت را درك نمى كنيم; بـنابـراين از چـند سو محدوديت وجـود دارد و ما را در محدوده ذكر چند نمونه نگه مى دارد.
وقتى خداوند كه خالق پـيامبـر اكرم(ص)و خالق كل موجودات جهان است, با جمله ((و انك لعلى خلق عظيم; (12)براستى كه تو را خويى والاست)) او را بستايد, گويى خداوند از اخلاق پيامبـر اكرم(ص)بـه شگفت آمده كه چگونه به او انواع تهمتها را بزنند, انواع آزار و اذيتها را برسانند, ولى او در زمان ضعف و بى ياورى خم بـه ابـرو نياورد و در زمان توانمندى و اقتدار به راحتى از مقصران بـگذرد و با گفتن ((اذهبوا انتم الطلقإ; برويد شما آزاديد)) بر تمامى گذشته ها خط عفو و بخشش بكشد و حتى حاضر نبـاشد گذشته دشمنان را به يادشـان بـياورد. شـايد بـه همين جـهت در آيه قرآن بـه جـاى ((حسن)) تعبير بـه ((عظيم)) كرده است, زيرا واژه شناسان مى دانند اخلاق را بـا لفظ ((حسن)) مى ستـايند و جا داشت خداوند بـفرمايد: ((ان خلقك حسن)) , اما تعبير ((عظيم)) همراه بـا حرف ((على)) و حـرف قسم ((لام)) بـيانگر ويژگيهاى خاصى از اخلاق و روش آن حـضرت است كه بـا لفظ ((حسن)) قابـل بـيان نيست. پيامبـر(ص) چنان عمل مى كند كـه همه دشـمنان نيز وى را بـه امانتـدارى, راسـتـگويى و راست كردارى بشناسند و پيوسته امانتهاى خود را نزد او بگذارند و در بين انسانها بـا تمامى مسالك و رفتارها تنها او لقب امين را از آن خود كند و در نزد دوست و دشمن بـه اين ويژگى شناخته شود.

بخش اول
نمونه هايى از برخورد پيامبر(ص)با ديگران
يكى از راههاى يافتن شخصيت يك فرد رجوع بـه دست پـرورده هاى او است. اگر ما شخـصيت رسـول اكرم(ص)و بـزرگواريهاى وى را از همين ديد مورد بـررسى قرار دهيم, بـه نتـايج بـسيار جـالبـى مى رسيم.

الف ـ فدا كردن جان, به خاطر آرامش پيامبر(ص)
يكى از دست پرورده ها و عشاق پيامبـر(ص)ابـورافع است. او بـرده عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر(ص)بود. عباس او را به پيامبر(ص)هديه كرد و وى اسلام آورد, پس به حبشه و بعد بـه مدينه هجرت كرد. در بيعتهاى پيامبر(ص)حضور داشت و با ايشان عهد كرد و بالاخره وقتى او خبر اسلام آوردن عباس را به گوش پيامبر(ص)رساند, حضرت او را آزاد ساخت. ابورافع كه عاشق اخلاق و سجيه هاى پيامبـر اكرم(ص)شده بـود, حضرت را رها نكرد و پيوسته در خانه ايشان بـه خدمتگزارى مشغول بود و آن را بر آزادى ترجيح مى داد.
روزى او بر پيامبـر اكرم(ص)وارد شد و حضرت را در حال استراحت يافت و ديد كه مارى بـه سـوى ايشان در حـركت اسـت. فكر كرد اگر بخواهد مار را بـكشد, شايد پيامبـر(ص)از خواب بـيدار شود و اگر اقدامى انجام ندهد, ممكن است مار پـيامبـر(ص) را نيش بـزند. او براى حفظ جان و خواب پيامبر(ص), بين حضرت و مار خوابـيد تا سپر بلاى حضرت شود. پس از لحظاتى پيامبر(ص)بيدار شد, در حالى كه آيه ((انما وليكم الله و رسوله ...)) را تـلاوت مى كرد و ابـورافع را كنار خود ديد. پـرسيد: اينجا چه مى كنى؟ چرا اينجا خوابـيده اى؟!
ابـورافع جـريان را تـعريف كرد. حضرت فرمود: بـرخيز و مار را بكش.(13)
شايان ذكر است آيه ((انما وليكم الله و رسوله ...)) در بـاره ولايت حضرت على(ع) و از آيات سـوره مائده اسـت كه در اواخـر عمر پيامبـر اكرم(ص)نازل شده است و اسلام آوردن عبـاس, حتما قبـل از اين زمان انجام شده است. بـنابـراين ابـورافع در آن زمان بـرده نبوده و انسانى آزاد بـوده است و روشن است كه چنين انسانى حيات و زندگى خود را بـر هر چيز مقدم بـدارد, زيرا تازه طعم آزادى و استقلال را مى چشد; ولى ابورافع نه تنها حفظ جان پيامبر(ص)را بـر حيات خود ترجيح مى دهد, بـلكه فكر مى كند بـايد جان خودش را فداى لحظه اى از استراحت پيامبر اكرم(ص)نمايد, و به همين قصد بين مار و پيامبر(ص)فاصله مى شود, تا خود بـميرد, ولى پيامبـر اكرم(ص)از خواب بيدار نشود.
پيامبر اكرم(ص)چگونه رفتار مى كرد كه برده وى يا به هر حال يك انسان, اين گونه عاشق او و حاضر است براى لحظه اى استراحت ايشان اين چـنين جـانفشانى كند, در حالى كه بـه هيچ روى نمى تـوان گفت امور دنيايى يا اميد به جايزه و امثال آن وى را بـه اين كار وا داشته است؟! بيدار كردن پيامبـر اكرم(ص)كار مشكلى نبـود و حضرت ناراحت نمى شد, ولى ابورافع تشخيص مى دهد جان او كمتر از استراحت پيامبر اكرم(ص) ارزش دارد.
در اينجا تنها بـه يك ويژگى از حضرت, كه در ميان همين داستان به طور گذرا آمده است, اشاره مى كنيم:

پاداش بزرگ در مقابل كار خوب
چنان كه گذشت ابورافع بـرده عبـاس بـود كه او را بـه پيامبـر اكرم(ص)بخشيد. وقتى ابورافع خبر مسلمان شدن عباس را به پيامبـر اكرم(ص)رسـاند, حـضرت او را آزاد سـاخـت. از اينجـا روشن مى شود پيامبر اكرم(ص)كار خوب را ـ هر چند كوچك باشد ـ ناديده نمى گرفت و در مقابل آن پاداش زيادى پرداخت مى كرد. وقتى خبـر اسلام آوردن يك انسان پاداشى به اين بـزرگى داشته بـاشد و از طرفى روشن است انسان بـنده احسان است, معلوم مى شود چرا ابـورافع عاشق پيامبـر اكرم(ص)است. البته اين تنها يك علت است كه در اين ماجرا از روى آن پرده بردارى شده و بـه دسـت ما رسـيده اسـت. مسـلما آن حـضرت ويژگيهاى فراوانى داشته كه ابورافع را عاشق خود مى ساخت كه شايد در اين نوشتار بتوانيم به برخى از آنها اشاره كنيم.
حال هر كسى از خود مى پـرسد: اگر خبـر اسلام آوردن عبـاس, چنين پاداشى را به همراه داشت, فاصله شدن بـين مار و آن حضرت و كشتن مار, چه پاداشى را داشته است؟
ابورافع چنين نقل مى كند: ((پس از اينكه مار را كشتم, پيامبـر اكرم(ص)دست مرا گرفت و فرمود: اى ابورافع! هنگامى كه گروهى بـا على مى جنگند و او بـرحق است و آنان بـر بـاطل, تـو در چه موضعى هستى؟
از حضرت خواستـم بـرايم دعا كند كه اگر دشمنان امام را ديدم, خداوند نيروى جـنگ بـا آنان را بـه من عطا كند و ايشان نيز دعا كرد. سپس دست مرا گرفت و بين مردم آورد و فرمود: هر كس مى خواهد به شخص مورد اعتـماد من در مورد جان و اهل بـيتـم نگاه كند, بـه ابورافع بنگرد كه او امين بر جانم است. )) (14
دو عمل از ابورافع(حايل شدن بين پيامبـر(ص)و مار و كشتن آن)و دو پاداش بزرگ از پيامبر اكرم(ص)(پيشگويى از جنگى كه بـين حضرت على(ع)و مخالفان رخ خواهد داد و برحـق بـودن حـضرت على و وجـوب يارى او, و دعاى پيامبر(ص)در حق ابـورافع)مضمون اين روايت است. جالب است بدانيد ابورافع در جنگها در خدمت حضرت على(ع)بود و پس از شهادت حضرت, خانه خود را در كوفه فروخت و به همراه امام حسن مجتبى(ع)به مدينه رفت و در خدمت آن حضرت بود.(15
اگر توجه شود كه مردم در هر زمانى پيوسته خود را به آب و آتش مى زنند تـا تـإييدى از يك مقام عالى رتـبـه دريافت كنند, روشـن مى شود چه لطف و عنايت بزرگى, پيامبـر(ص)بـه ابـورافع كرده است. ايشان در اواخر عمر شريفش و در حالى كه پـيامبـر خاتـم و داراى حاكميت وسيع در جزيره العرب بود و بـر جانها حكومت مى كرد, چنين تـإييديه مهمى را بـه ابـورافع مى دهد و او را در جمع مردم بـه عنوان امين خود و اهل بيتش معرفى مى كند.
نمونه دوم: زيد بن حارثه, از اسارت تا فرزندخواندگى
زيد پسر حارثه فرزند شراحيل و در خانواده اش بسيار محبوب بود. او به همراه مادرش(سعدى)براى زيارت طايفه مادر(بنى معن از قبيله طى)رفته بود كه لشكريان بنى القين بـر بـنى معن يورش بـردند و در بين اسرا زيد را نيز به اسارت گرفتند و در بازار عكاظ او را در معرض فروش گذاشـتـند. حـكيم بـن حـزام او را بـراى عمه اش حـضـرت خديجه(س)خريد و حضرت خديجه(س)قبـل از بـعثت پيامبـر(ص)او را كه هنوز پسربچه اى هشت ساله بود, به آن حضرت بخشيد.
پدرش در فقدان او اشعار غمناكى سرود كه از آنها عمق محبـت وى روشن مى شود:
بكيت على زيد و لم ادرما فعل
احى يرجى ام اتى دونه الاجل
فوالله ما ادرى و ان كنت سائلا
إغالك سهل الارض ام غالك الجبل
فياليت شعرى هل لك الدهر رجعه
فحسبى من الدنيا رجوعك لى مجل(16)
بر زيد گريستم و نمى دانم چه كرد
آيا زنده و گرفتار است يا مرگش رسيده است
به خدا قسم نمى دانم ـ اگرچه پرسيده ام ـ
آيا زمين هموار تو را گرفتـه يا كوهها تـو را حبـس كرده است؟
اى كاش مى دانستم آيا در طول زمان برگشتى بـرايت وجود دارد از دنيا تنها برگشتن تو برايم كافى است.
زمانى گذشت تا اينكه گروهى از قبيله بنى كلب حج انجام دادند و زيد را ديدند و شناختـند و او نيز آنان را شناخت و گفت: مى دانم كه آنان در فقدان من زياد جزع و فزع كرده اند. و در ضمن اشعارى, از سلامتى و راضى بودن خود سرود و خداوند را ستايش كرد از اينكه او را در خانه پيامبر(ص)كه اهل كرم و بـزرگوارى است, قرار داده است:
فانى بحمد الله فى خير اسره
كرام معد كابرا بعد كابر(17)
طايفه بـنى كلب خـبـر زنده بـودن او و موقعـيتـش را بـه پـدرش رساندند. پدر و عموى زيد بـراى فديه دادن و آزاد ساختن او خدمت پيامبر(ص)آمدند و گفتند: اى فرزند عبدالمطلب!اى فرزند هاشم! اى فـرزند سـرور قوم خـويش! آمده ايم تـا در مورد فـرزندمان كه نزد شماست, صحبت كنيم. بر ما منت بگذار و احسان نما و فديه بـگير و او را آزاد كن.
پيامبر اكرم(ص)فرمود: چه كسى را؟
گفتند: زيد بن حارثه را.
پيامبر(ص)فرمود: چرا پيشنهاد ديگرى مطرح نمى كنيد؟
گفتند: چه پيشنهادى؟
فرمود: او را بـخوانيد و مخير سازيد. اگر شما را انتخاب كرد, از آن شما بـاشد[ و پـول و فديه اى نمى گيرم] و اگر مرا اخـتـيار كرد, سوگند به خداوند, كسى كه مرا ترجيح دهد, او را به هيچ نحو و با هيچ چيز معامله نمى كنم.
گفتند: بيش از انصاف با ما سخن گفتى و احسان كردى!
پيامبـر(ص)زيد را صـدا كـرد و فـرمـود: اينان را مـى شـناسـى؟
گفت: بله. اين پدر من است و اين عموى من.
پيامبر(ص)فرمود: من همانم كه شناخته اى و همنشينى مرا ديده اى.
مرا يا آنان را اختيار كن.
زيد گفـت: آنان را نمى خـواهم. من هيچ كـس را بـر تـو تـرجـيح نمى دهم. تو براى من به جاى پدر و عمو هستى. پدر و عمويش گفتند: اى زيد! واى بر تو! آيا برده بودن را بر آزاد بودن و بـر پدر و عمو و خانواده ات ترجيح مى دهى؟ زيد گفت: بله, اين مرد ويژگيهايى دارد كه هيچ كس را بر او ترجيح نمى دهم.
وقتى رسول اكرم(ص)چنين ديد, او را به حجر اسماعيل برد و اعلام كرد: اى كسانى كه حاضريد! گواه بـاشيد كه زيد فرزند من است! از من ارث مى برد و من از او ارث مى برم.
وقتى پدر و عموى او چنين ديدند, دلشاد شدند و آسوده خاطر بـه ديار خود رفتند. (18
از داستان زيد و فرزندخـواندگيش روشن مى شود وى در خـانواده اش محبوب بود, به طورى كه در رثاى او اشعارى مى خوانند و براى پيدا كردن وى افرادى را بـه اين طرف و آن طرف گسـيل مى كردند و بـراى فديه دادن و خريدن او به التماس مى افتادند. از طرفى زيد بـچه اى بود كه بيش از هر چيز نياز بـه مادر و لطف و محبـتهاى او داشت, ولى با اين حال برده بودن و در خانه پيامبـر اكرم(ص)زندگى كردن را بـر آزادى تـرجـيح مى داد! بـه احـتـمال زياد در ذهن زيد اين مسإله بـود كه شايد اگر محمد(ص)را بـرگزيد, بـايد تـا آخر عمر بـرده بـماند و ممكن است پـدرش او را از نسب خود جـدا كند و در نتيجه شخصى بى هويت و بى حسب و نسب شود, ولى با همه اين احتمالات, باز بودن با پيامبر را ترجيح مى داد.

اهميت نسب در عرب
اگر مقايسه اى بين اين كار زيد و كارى كه زياد بـن عبـيد و پسر وى براى بـه دست آوردن حسب و نسب انجام دادند بـشود, قدر حسب و نسب روشن مى شود و آنگاه بـا صراحت مى تـوان اعلام كرد ما هنوز از درك اخلاق, روش و منش پيامبر اكرم(ص)عاجزيم و نمى دانيم او چگونه چنين عاشقانى تربيت مى كرد.
زياد فرزند زنى به نام سميه بود كه به فحشا معروف بـود و بـه همين جهت معلوم نبود پدر زياد كيست. آيا نامش عبـيد است يا نام ديگرى دارد؟ ((زياد)) شخـصى مسلمان و يكى از استـانداران حـضرت على(ع)بود, ولى چون نسب درستى نداشت, رنج مى برد, معاويه از اين نقطه ضعف استـفاده كرد و بـه او گفت: اگر راه و روش خود را رها كنى و به طرف من بـيايى, تو را بـه ابـوسفيان ملحق مى كنم. زياد براى ملحق شدن به ابـوسفيان و حسب پيدا كردن حاضر شد حق را زير پا گذارد و بـه قيمت تـرك مسير حق و پـيوستـن بـه معاويه, زياد بن ابـى سفيان ناميده شود.(19)پـس از قيام امام حسين(ع)يزيد پـسر معاويه بـه عبـيدالله پـسـر زياد نامه نوشت كه يا اين غائله را پايان مى دهى و يا اينكه تو را به نسب اصلى خودت ((عبـيد)) ملحق مى كنم. ابن زياد براى باقى ماندن بر حسب و نسب ابوسفيان, به آن جنايت بـزرگ دست زد و حـاضر شد امام حـسين(ع)و يارانش را از دم تيغ بگذراند, تا بر نسب ابوسفيان باقى بماند.
بـه هر حال حسب و نسب آن قدر بـراى مردم آن دوره مهم بـود كه حتى اعتقادات خود را در پـاى آن فدا مى كردند و ننگ كشتـن فرزند پيامبـر را مى خريدند. حفظ كردن نام پـدران و اجداد و خواندن آن در جـنگها و در ضمن اشعار, حكايت از اهميت نسب مى كند. حال اخلاق پيامبر اكرم(ص)و محبتهاى او به بـرده اى مانند زيد چقدر و چگونه بوده است كه او بردگى نزد ايشان و بى حسب و نسب شدن را بر آزادى و حسب و نسب ترجيح مى دهد! آيا اين تـإثير از دين اسلام بـود يا از اخلاق نيكـوى پـيامبـر اكـرم(ص), يا چـيزى ديگر؟ بـه هر حـال نقـشآورنده مكـتـب و صـفـات و ويژگيهاى او قـابـل تـإمل اسـت.
از اشعارى كه زيد بـراى پـدر و مادرش فرستاد, معلوم مى شود او شخصى فهيم و با عقل و ادراك قوى بوده است. بـنابـراين بـرگزيدن پيامبـر اكرم(ص)و ماندن نزد آن حضرت, از روى احساسات و يا فريب خوردن مانند فريب خوردن كودكان با مقدارى اسبـاب بـازى و وسايل تفريح ـ نبـوده است و از جملاتى كه مقابـل پـدر و عموى خود گفت, معلوم مى شود واقعا ويژگيهاى خوب و منحصر بـه فردى در حضرت ديده بود كه آن ويژگيها بر همه چيز ترجيح داشت و بـا هيچ چيزى قابـل تعويض نبود.
شـمه اى از بـزرگواريهاى حـضرت رسـول اكرم(ص)در همين جـا و در جريان فديه گرفتن براى زيد مشخص مى شود كه اشاره بـه آن خالى از لطف نيست. پـيامبـر اكرم(ص)فرمود: او را مخير كنيد. اگر شما را برگزيد, از آن شما باشد و اگر مرا برگزيد, نزد من باشد. از اين جمله روشن مى شود اگر زيد پدر و طايفه خود را برمى گزيد, پيامبـر اكرم(ص)از آنان فديه نمى گرفت و بدون گرفتن چيزى زيد را به آنان تـحويل مى داد. بـه همين جهت آنان بـسيار خوشحال شدند و گفتـند: زيادتر از انصاف با ما برخورد كردى و احسان نمودى.
وقتى زيد ماندن نزد حضرت را ترجيح داد, پـيامبـر(ص)تشخيص خوب زيد را بى پاسخ نگذاشت و در مقابل آن, چند احسان بـه او كرد: او را آزاد ساخت; او را در حضور جمع فرزند خود معرفى كرد, به طورى كه از آن پس بـه او زيد بـن محمد گفته مى شد, تا در سال ششم هجرى آيه ((ادعوهم لابـائهم)) (20)فرمان داد آنان را بـه نام پـدران اصلى بخوانند. همچنين پيامبـر(ص)او را وارث خويش و خود را وارث او معرفى كرد, تا پسرخواندگى تشريفاتى نبـاشد, و اين حكم بـاقى بود تا اينكه آيه ((و او لو ا الارحام بعضهم اولى ببـعض فى كتاب الله)) (21)نازل شد.
اين فقط يك نمونه از برخوردهاى پيامبـر اكرم(ص)بـا زيد و بـا پدر و عموى او است كه آنان را از ناراحتى نجات داد و آنگاه بـا خاطرى آسوده زيد را نزد پيامبر(ص) رها كردند و رفتند. اما ساير بـرخوردهاى پيامبـر(ص)چگونه بـود كه اين گونه زيد را شيفته خود كرد, به گونه اى كه در نزد وى پيامبر(ص)جايگزينى بـهتر از پدر و مادر و عمو و خويشاوندان و نيز بـهتـر از آزادى و حـسـب و نسـب نمايان شده و او حاضر بـود همه چيز را بـراى ماندن نزد پيامبـر فدا كند؟! اين امرى است كه قلم در طول تـاريخ از بـيان آن عاجز بوده است و در آينده نيز عاجز خواهد بود.

ازدواج زينب با زيد
بـه عنوان نمونه اى ديگر از بـرخورد پيامبـر اكرم(ص)بـا زيد و محبـت بـه او مى توان از ازدواج زينب بـا وى سخن بـه ميان آورد. زينب, دختر عمه پيامبر اكرم(ص)بود. حضرت از وى براى ازدواج بـا زيد خواستگارى كرد, ولى زينب متمايل نبود, تا اينكه آيه ((و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قـضـى الله و رسـوله امرا ان يكون لهم الخـيره من امرهم و من يعص الله و رسـوله فقد ضـل ضـلالا مبـينا; (22)و هيچ مرد و زن مومنى را نرسد كه چـون خدا و پـيامبـرش بـه كارى تصميم بـگيرند, بـراى آنان اختـيارى بـاشد. و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند, قطعا دچـار گمراهى آشكارى گرديده است)) نازل شد و زينب به ازدواج راضى گشت.
از اينجا روشـن مى شـود پـيامبـر اكرم(ص)بـه اين ازدواج اصرار داشت, به طورى كه آيه قرآن از آن به ((قضى)) (تصميم جدى)تعبـير مى كند. بنابراين روشن مى شود پيامبر اكرم(ص)زياد به زيد علاقه مند بود كه بر چنين كارى تصميم جدى گرفته بود. البـته اين علاقه بـه تصميم خدا بود و مصلحتهايى داشت كه در توضيح ازدواج پيامبر(ص)با زينب گفته شد.
از ديگر محبـتهاى پيامبـر اكرم(ص)بـه زيد, اين بـود كه حضرت, ام ايمن را بـراى همسرى او ـ پـس از طلاق زينب ـ بـرگزيد. ام ايمن كنيزى بود كه ((عبدالله)) پدر گرامى پيامبر اكرم(ص)آزادش ساخت. اسمش ((بركه)) بـود و حضانت پيامبـر(ص)را بـر عهده داشت. وى از كسانى بود كه در همان اوايل به اسلام گرويد و در دو هجرت حبشه و مدينه شركت داشت. او زنى بود كه پيامبر(ص)بـه ديدنش مى رفت و از او در منزلش عيادت مى كرد. حضرت, چـنين زن محبـوب و داراى شخصيت را به ازدواج زيد در آورد و ثـمـره پـربـارى بـه نام ((اسـامـه بـن زيد)) بـه وجود آمد كه هنگام وفات پيامبـر(ص)حدود هيجده سال داشت و حـضرت او را بـه فرماندهى لشكرى كه بـه شام مى فرسـتـاد, برگزيد و بزرگانى چون ابوبـكر و عمر را از افراد اين لشكر قرار داد.(23)و اين گونه برترى او را بر ديگران نشان داد.

گونه هاى متفاوت محبت
در اينجـا اگـرچـه بـحـث در بـاره زيد اسـت, ولى بـرخـوردهاى پيامبر(ص)با ((ام ايمن)) نيز بـسيار راهگشاست, زيرا روشن مى سازد حضرت هر كسى را احترام مى كرد و گونه هاى مختلف لطف و محبت را در بـاره آنان اعمال مى نمود; مثـلا بـا اينكه ((ام ايمن)) كنيز آزاد شده اى بيش نبود, ولى چون حضانت پيامبـر(ص)را در كودكى بـه عهده گرفته بود, حضرت به ديدار او مى شتافت و وى را زيارت مى كرد. اين سيره پس از پيامبر اكرم(ص) نيز جارى بود و ابوبـكر و عمر او را در خانه اش زيارت مى كردند. حضرت در بـاره او فرمود: ام ايمن بـعد از مادرم, مادر من است.(24)پـيداست علت اين گونه بـرخوردها, از خود گذشتـگى و كاردانى و تـواضع است. ايجاد محبـت در دل افراد, بسته به مال فراوان و انفاق و بخشش نيست, بلكه مربوط بـه قلبـى است كه مالامال از عشق به مردم بـاشد و در مناسبـتهاى مختلف, در قول و عمل و مناسب بـا شخصيت و روحيات هر كسى بـروز كند. وقتـى پـيامبـر(ص)بـا زنى چون ((ام ايمن)) كه از او بـزرگتر است, چنين برخورد كند و به عيادت او برود و او را مادر خود بـداند و وقتى بـا ((زيد)) چنين بـرخورد كند و بـه فكر انتخاب همسرى بـراى او باشد و آنگاه كه بـا پـدر و عموى زيد مواجه شود, پـيشنهاد مخير ساختن زيد را مطرح كند و زمانى كه لياقت اسامه را ببيند, او را به فرماندهى برگزيند و ... اينها همه نمونه هايى از بـزرگوارى و اخلاق نيكو است.

انس بن مالك
نمونه ديگرى از اخـلاق پـيامبـر اكرم(ص)بـرخـورد او بـا ((انس بن مالك)) است. او حدود نه سال به خدمت پيامبر(ص)مشغول بـود. در بـاره او ويژگى خاص و مدحى از پـيامبـر(ص)نرسيده,(25) بـلكه در كتابهاى شيعه مذمتهايى در بـاره او وارد شده است; مثلا او كتمان شهادت كرد و به همين جهت مشمول نفرين حضرت على(ع)شد و بـه بـرص مبتلا گرديد.(26)
او در بـاره اخلاق پيامبـر(ص)مى گويد: نه سال بـه خدمت پيامبـر اكرم مشغول بـودم و هيچ گاه نگفت: چرا چنين كردى؟ و هيچ گاه از من عيبجويى نكرد.(27
او نقل مى كند: رسول اكرم(ص)دو خـوردنى داشت كه بـا يكى افطار مى كرد و ديگرى بـراى سحر بـود و گاه تنها يك خوردنى داشت كه يا شير بود و يا نانى بود كه در آب نرم شده بود. شبى افطار پيامبر اكرم را آماده كردم, ولى بـراى حـضـرت مانعى پـيش آمده بـود كه تإخير كرد. گمان كردم بـرخى از اصحاب او را دعوت كرده اند. بـه همين جهت پس از تـإخير حضرت, غذا را خوردم. ساعتـى پـس از عشا حضرت وارد شد. از برخى همراهان پـرسيدم آيا پـيامبـر(ص)در جايى افطار كرده و كسـى او را دعـوت كرده اسـت؟ گفتـند: نه. در غم و اندوه فرو رفتـم كه اگر پـيامبـر(ص)از من غذا بـخواهد, چه جواب دهم؟
پيامبر اكرم(ص)شب را گرسنه به صبح رساند و فردا را روزه گرفت و از آن زمان تـا حال هيچ گاه در بـاره آن شب از من سوال نكرده است.(28)
بـديهى است خوردن و آشاميدن ضرورىتـرين نياز انسانهاست. حـال اگر گرماى هواى مدينه و روزه دار بودن نيز بر آن اضافه شود, اين نياز چـند بـرابـر مى شود, ولى بـا اين حال حضرت از انس نپـرسيد غذايى دارد يا خير.
به عبارت ديگر, نه تنها حضرت او را توبيخ نكرد, حتى گرسنگى و تشـنگى خـود را كـتـمان كـرد و اين در زمانى اسـت كـه پـيامبـر اكرم(ص)در مدينه حاكم است, چـون خدمتـگزارى انس در مدينه بـوده است.
باز در اينجـا سجـيه ديگرى از رسول اكرم(ص)ظهور مى نمايد و آن رازنگهدارى و در عين حال باحيا بـودن و عيبـجويى نكردن است, كه انس را به شگفتى وا داشته است.
نكته اى كه براى ما جالب است, غذاى ساده پيامبر اكرم(ص)است كه يا شير بـود و يا نان خـيس خـورده, كه حـضرت بـه يكى از اين دو اكتفا مى كرد.
در مورد ويژگيهاى اخلاقى پيامبـر(ص)و نوع بـرخـوردهاى وى سخـن فراوان اسـت, ولى همان طور كه قبـلا بـيان شد, آنچـه نقل مى شود, تنها به عنوان نمونه است.

مرد يهودى و پيامبر(ص)
حـضـرت على(ع)نقل مى كند: ((مردى يهودى از پـيامبـر اكرم چـند دينار طلبكار بود و از حضرت آنها را خواست. حضرت فرمود: اى مرد يهودى! فعلا پولى ندارم كه پرداخت كنم.
يهودى گفت: حال كه چنين است, تو را رها نمى كنم تـا بـدهى خود را پرداخت كنى.
پـيامبـر فرمود[ :اشكالى ندارد] كنار تـو مى نشينم. حضرت آنجا نشسـت و همان جـا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبـح روز بعد را خواند. اصحاب پيامبـر يهودى را تهديد كردند و ترساندند.
نگاه رسول اكرم به آنان افتـاد و فرمود: چه مى كنيد؟ گفتـند: اى رسول خدا! آخر اين يهودى تـو را حـبـس كرده است! پـيامبـر اكرم فرمود: خداوند عز و جل مرا مبـعوث نكرده است تا بـر شخصى ذمى و يا غير او ظلمى روا دارم.
هنگامى كه مقدارى از روز گذشت, يهودى گفت: اشـهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبـده و رسوله. و سپس افزود: نيمى از مال من در راه خدا مصرف شود.)) (29
اگر قرار بـاشد اخلاق پيامبـر اكرم(ص)را در جمله اى خلاصه كنيم, بهتر از كلام قرآن نخواهيم يافت: ((فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فـى الامر فـاذا عـزمت فـتـوكل عـلى الله ان الله يحـب المتوكلين; (30)پس به بركت رحمت الهى, با آنان مهربـان و نرمخو شدى و اگر تندخو و سخت دل بـودى, قطعا از پـيرامون تـو پـراكنده مى شدند. پـس از آنان در گذر و بـرايشان آمرزش بـخـواه و در كار [ها] با آنان مشورت كن و چون تـصميم گرفتـى, بـر خدا تـوكل كن, زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.))
از ((فإ)) در ((فبما رحمه)) معلوم مى شود اين آيه مرتبـط بـه آيات قبل است كه مربوط به جنگ احد و بى نظمى بـرخى و فرار بـرخى ديگر و كارشكنى گروه سومى است و نرمخويى و خوش اخلاقى و مهربـانى پيامبر(ص)با آنان را ناشى از رحمت الهى مى داند و سپس با ((لو)) (حرف شرط امتناعى)مى فرمايد: بر فرض محال اگر تـو تـندخو مى شدى, همه از گردت پراكنده مى شدند.
پيامبر(ص)از اين آيه فهميد ـ همچنان كه قبـلا همين طور بـود ـ بـايد بـا همگان حتـى اشخاص ضعيف الايمان و منافقان و فراريان از جنگ با نرمخويى و مهربـانى بـرخورد كند. مهربـانى حضرت بـا مرد يهودى مطابـق بـا مفاد همين آيه است. بـه هر حال اين آيه, تنها مربوط به برخورد در خانواده يا بـرخورد بـا بـرده و كنيز نيست, بـلكه قبـل از هر چيز, بـرخورد محبـتآميز بـا مخالفان را سفارش مى كند.

پيامبر(ص)و زن يهودى سم دهنده به ايشان
از اين مهمتر داستان پيرزن يهودى است كه تصميم گرفت پـيامبـر اكرم(ص)را سـم دهد; از اين رو گوسـفندى را كشـت و آن را بـه سـم آلوده كرد و چون دانست پيامبر ذراع گوسفند را بيشتر دوست دارد, در آنجا سم بيشترى ريخت و گوشت را بـراى پيامبـر آورد. پيامبـر لقمه اى در دهان گذاشت و فورا آن را بـيرون انداخت و فرمود: اين گوشت مى گويد مسموم است. ((بشر بن برإ)) از آن گوشت لقمه اى خورد و در اثـر آن جان داد. زن يهودى را حاضر كردند. پـيامبـر از وى پرسيد: چرا چنين كردى؟ گفت: فكر كردم اگر پيامبر خدا بـاشد, سم به او ضررى نخواهد رساند و اگر ملك و پادشاه بـاشد, مردم را از دسـت او راحـت كرده ام. پـيامبـر اكرم از او درگذشت و او را عفو كرد.(31
اين خبر سندهاى گوناگونى دارد و مى توان بـر آن ادعاى تـواتـر كرد. اما آنچـه در اينجـا و از بـعد اخلاقى مهم است, اين است كه پيامبـر(ص)در اوج قدرت و پـيروزى بـر يهوديان خيبـر زنى را عفو مى كند كه كمر به قتل آن حضرت بـستـه و تـوطئه خود را عملى كرده است و در ظاهر شرع, همه دليلها بر جواز بلكه بر وجوب قتل آن زن دلالت مى كند. اينها نمونه هايى از بزرگوارى و كرامتهاى پيامبر(ص)در بـرخورد با افراد در جامعه است. پيامبر اكرم(ص)در مهربانى و لطف و عطوفت به مردم گوى سبقت را از همگان ربوده به گونه اى كه خداوند او را بـا دو وصف از اوصاف خـود ستـود و فرمود: ((لقد جـائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتـم حـريص عليكم بـالمومنين رووف رحـيم; (32)قطعا بـراى شـما پيامبرى از خودتـان آمد كه بـه سختـى و رنج افتـادن شما بـر او دشوار است و بـه[ هدايت] شما حريص و نسبـت بـه مومنان, دلسوز و مهربان است.))
مرحوم طبـرسى در مجـمع البـيان مى نويسد: ((بـرخى از پـيشينيان گفته اند: خداوند براى هيچ يك از اوليا و يا انبيائش بين دو اسم از اسمائش جـمع نكرده است, مگر بـراى پـيامبـر ما حضرت محمد كه فرمود: ((بـالمومنين رووف رحيم, و خداوند در بـاره خودش فرمود:
((ان الله بالناس لرووف رحيم.)) (33
او از بـين مردم و از آنان بـود. بـا دردها و گـرفـتـاريها و جهالتهاى آنان آشنا بود و بر او بسيار گران بود مردم در سختى و رنج باشند. به همين جهت تمام وقت خود را با تمامى امكانات, صرف هدايت آنان مى كرد و لغزشهاى كوچك و بزرگ آنان را مى بـخشود و از توطئه گرانى كه چندين مرتبـه نقشه قتـل او را كشيدند, در گذشت و نه تـنها زن يهودى را عـقـوبـت نكـرد, بـلـكـه اجـازه نداد نام توطئه گرانى كه تصميم داشتند شتر حضرت را در گردنه كوه بترسانند و به اين گونه حضرت را نابود كنند, بر كسى مشخص شود.
اگر اين گونه رفتارهاى پـيامبـر اكرم(ص)بـا آنچه الان در جهان مرسوم است كه سازمانهاى مخوف اطلاعاتى و امنيتى با احتمال توطئه عليه شخـص اول مملكت افراد فراوانى را دسـتـگير مى كنند و تـحـت انواع شكنجه ها قرار مى دهند, مقايسه شود, آنگاه عظمت كار پيامبر اكرم(ص)روشن مى شود.
وقتى در فقه مى خوانيم: كسى كه بـه پيامبـر اكرم(ص)دشنام دهد, كشته مى شود, به طريق اولى سم دهنده پيامبر(ص)و قاتل ايشان بـايد كشته شود, ولى بـا اين حال پيامبـر اكرم(ص)او را عفو مى كند, تا برترى عفو و بخشش را بـر اجراى قانون بـه نمايش بـگذارد; خصوصا هنگامى كه حق, شخصى باشد و صاحب حق, داراى منصب و پستى اجتماعى باشد كه عملش بتواند براى ديگران الگو شود.
اين گونه برخوردها از سوى پيامبر اكرم(ص)معيارهاى خوبى بـراى تشخيص رهبران اسلامى واقعى از رهبران اسلامى اسمى است.
در ادامه مى خواهيم برخوردهاى چنين پيامبـرى را ـ كه شمه اى از اخلاق او گذشت ـ, در درون خـانه بـا همسـرانش مورد بـررسـى قرار دهيم, تـا از او درس زندگى بـياموزيم و بـه لطف خـدا بـتـوانيم بـسيارى از مشكلات خود و خانواده هايمان را حـل و فصل نماييم. او با اخلاق نيكوى خود توانست با همسرانى كه بـرخى از نظر سن و سال با او تناسب نداشتند و يا از نظر روحيات و ظرفيتها و يا از نظر فهم و درك امور شخصى و اجـتـماعى بـا او هم افق نبـودند, بـلكه تفاوت بسيارى داشتند, زندگى مسالمتآميز و همراه با محبت و خوشى داشته باشد; به گونه اى كه همه آنان بودن بـا پيامبـر اكرم(ص)را بـر هر چيز تـرجـيح مى دادند, در حالى كه در خانه پـيامبـر(ص)از امكانات مادى و مال و متـاع دنيا و نيز موقعيت اجتـماعى و اميد به آينده اى سرشار از نعمت, خبرى نبود, چون آنان موظف بـودند در خانه و در وراى حجاب بـاقى بـمانند و پس از فوت پيامبـر(ص)شوهر نكنند.
باز اين چنين نبـود كه پـيامبـر اكرم(ص)بـيشتـر وقتـش را صرف همسران خويش و گفتگوى بـا آنان يا صرف نشست و بـرخاست بـا آنان كند, زيرا حضرت علاوه بـر تـبـليغ رسالت و پـيامدهاى فراوان آن, رهبـرى مسلمانان را نيز بـه عهده داشت و حـاكميت بـر شهرى چـون مدينه با توجه به بافت قبيله اى آن بسيار وقت گير بـود. علاوه بـر اينها عبادتهاى زيادى كه بر پيامبر اكرم(ص)واجب بود, وقت ايشان را مى گرفت.
بـه هر حال جـان سخن اين است كه او بـا امكانات و وقت كم, در سايه اخلاق خوب بر مشكلات فراوان فايق آمد, ولى بسيارى از پيروان او پيوسته بـا مشكلات خانوادگى زيادى مواجهند, بـا اينكه در اين زمان امكانات و فرصت براى نشستن و گفتگو با خانواده بيشتر است. تنها مشكلى كه وجود دارد, نداشتن يا نبود شمه اى از اخلاق پيامبر اكرم(ص)است.
تـمام سـعى و كوشش نوشتـه حـاضر اين اسـت كه بـا بـيان انواع سازگاريهاى حضرت با همسران, همگان را بـه فراگيرى راه زندگى از اين الگوى بشريت رهنمون كند. باشد كه زندگيها شيرين و آمار طلاق و جداييها كم شود و نزاعهاى خانوادگى كاهش يابد و بـچه هايى خوب و مورد قبـول در كانون گرم و پـرمحـبـت خـانواده تـربـيت شوند.

ادامه دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1ـ سيره حـلبـى, ج2, ص77, بـه نقل از فروغ ابـديت, ج1, ص370.
2 مـسـند احـمـد, ص199, بـه نقـل از فـروغ ابـديت, ج1, ص371.
3ـ احزاب(33), آيه 51.
4ـ تاريخ قرآن, محمود راميار, ص674 تا 679, چاپ دوم, چاپخانه سپهر.
5ـ تفسير روح المعانى, ج12, ص89, دارالفكر; مجمع البيان, ج7 ـ 8, ص36, دار الاحيإ.
6ـ تفسير مجمع البيان, ج9 ـ 10, ص314.
7ـ مسند احمد, ج6, ص338.
8ـ همان.
9ـ احزاب(33), آيه 53.
10ـ تحريم(66), آيه 4.
11ـ احزاب(33), آيه 28 ـ 29 و تمامى تفاسير ذيل اين آيه ها از جمله تفسير قمى, ج2, ص172.
12ـ قلم(68), آيه 4.
13ـ معجم رجال الحديث, ج1, ص175 و 176.
14ـ همان, ص176.
15ـ همان, ص176 ـ 177.
16ـ استيعاب, ترجمه, رقم ;848 الاصابه, ترجمه, رقم ;2897 سيره ابن هشام, ج1, ص;248 طبقات, ج3, ص28.
17ـ الاصـابـه, ص;2897 اسـتـيعـاب, ص;848 الطبـقـات, ج3, ص28.
18ـ اسدالغابه, ج2, ص250 ـ 252.
19ـ همان, 336 و 337.
20ـ احزاب(33), آيه 5.
21ـ همان, آيه 6.
22ـ همان, آيه 36.
23ـ اسدالغابه, ج1, ص194 و ج7, ص291.
24ـ همان, ج7, ص291.
25ـ همان, ج1, ص295.
26ـ معجم رجال الحديث, ج3, ص240 و 241.
27ـ بـحـارالانـوار, ج16, ص230, بـه نـقـل از مـكـارم الاخـلاق.
28ـ بحارالانوار, ج16, ص247.
29ـ همان, ص216.
30ـ آل عمران(3), آيه 159. 31ـ بـحارالانوار, ج16, ص;265 مجـمع البيان, ج9, ص122.
32ـ توبه(9), آيه 128.
33ـ بحارالانوار, ج16, ص303, آيه 65, سوره حج است.

احمد عابدينى - ماهنامه پيام زن ـ شماره 98

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه, سازگارى, مهربانى, مديريت

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه, سازگارى, مهربانى, مديريت

قسمت 4
خلاصه قسمتهاى گذشته
در قسمت قبـل روشن شد كه ازدواجهاى متعدد پـيامبـر اكرم(ص)نه تنها مباح, بلكه لازم و ضرورى بـود و بـه نوبـه خود فداكارى بـه حساب مىآمد, تا حضرت زنان بـى سرپـرست را سرپـرستـى كند; قبـايل مختـلف را بـه خود و اسلام متـمايل سازد; كينه ها را تـقليل دهد; روحيات ضعيف شده را تقويت كند; سبب آزادى اسرا را فراهم سازد و ... تمامى مشركان, يهوديان و ساير دشمنان پيامبر(ص)كه در آن زمان سخن بـه انتقاد گشودند و انواع اتهامات را متوجه ايشان ساختند, هيچ كدام چنين نقصى را متـوجه آن حضرت نكردند, بـلكه ازدواجهاى او را ستودند. حتى ابوسفيان كه بزرگترين دشمن پيامبر اكرم(ص)بـود و دست از مخالفت بـا دين اسلام بـرنداشت وقتـى شنيد ايشان با ام حبيبـه ـ دختر ابـوسفيان ـ ازدواج كرده است, از فرط خـوشحـالى گفت: هذا الفحـل لا يرغم انفه; شكست و خـوارى بـر اين جوانمرد مباد!

چند پرسش در باره زندگى خصوصى پيامبر(ص)
اكنون نوبت به پاسخگويى بـه ساير پرسشهايى است كه در اول فصل مطرح كرديم:
چرا پيامبر اكرم(ص)در روزى كه سهم حفصه بود, كنار ماريه قرار گرفت, تا حفصه به وى اعتـراض كند؟ چرا بـه دنبـال اعتـراض حفصه برخى از اخبار غيبـى را در اختيار او گذاشت, تا وى آنها را بـا عايشه در ميان گذارد؟ چـرا بـراى خوردن شربـت عسل در غرفه زينب بنت جحش بيشتر تـوقف كرد, تـا عايشه تـحريك شود؟ چرا در روزى كه سهم عايشه بود, بـا حضرت على(ع)زياد صحبـت كرد, تا عايشه دلتنگ شود و اعتراض كند؟ چرا فرزندان زهرا(س)را زياد دوست مى داشت, تا موجب تحريك برخى همسران خود شود؟
در اين باره چند بحث مطرح است:
اول اينكه: اين چراها حد و نهايتى دارد؟
دوم: آيا بـه اين چراها بـايد جواب كلامى داد يا جواب تاريخى؟
سوم: بـر فرض اينكه بـخواهيم جـواب تـاريخى دهيم, آيا تـمامى حوادث تاريخى ثبـت و ضبـط شده است؟ و آيا تاريخ بـه طور كامل و صحيح براى ما نقل شده است؟
چهارم: آيا در هنگام جواب دادن بـايد خواننده را فرد مسلمانى كه بـه نبـوت پـيامبـر اكرم(ص)و عصمت او معتقد است, فرض كرد يا خواننده را فردى كه بـه هيچ يك از امور ذكرشده اعتـقادى ندارد, در نظر گرفت؟
بديهى است بـا انتخاب هر يك از گزينه هاى فوق, نحوه جواب دادن به سوالهاى مطرح شده, فرق مى كند, ولى چون بحث اصلى ما چيز ديگرى است و جواب گفتن تنها بـراى آماده كردن زمينه بـراى بـحث اصلى, يعنى سازگارى پيامبر اكرم(ص)در خانواده است, جواب اين سوالها و اعتراضات را به اجمال مطرح مى كنيم; به طورى كه ذهن پرسش گر ـ از هر نوع كه باشد به اقناع نسبى دست يابـد, تا بـه فصل بـعدى كه مهمترين فصل نوشتار است, برسيم.
در روابط اجتماعى و روابـط خانوادگى هميشه چراها وجود دارد و انسان بـا اندكى دقت مى يابـد كدام ((چـرا)) اصلى اسـت و كدامين انحرافى. كدامين حادثه علت است و كدامين معلول. بـا مثالى مطلب را ملموستر مى كنيم: پيامبر اكرم(ص)و اصحاب به ساختن مسجدالنبـى مشغول بـودند و هر يك سنگهايى را از فاصله اى نسبـتـا دور بـراى بناى مسجد مىآوردند. عمار كه فرد نيرومندى بود, هر بـار دو سنگ مىآورد و مى گفت: يكى سهم خـودم و ديگرى را بـه نيابـت از رسـول اكرم(ص)مىآورم. اصحاب كه قوت و نيروى او را ديدند, بـر پـشت او سه سنگ مى گذاشتـند تـا بـياورد و خودشان يك سنگ مىآوردند. عمار پيش رسول اكرم(ص)شكايت بـرد و گفت: اينان مى خواهند مرا بـكشند. پيامبـر اكرم(ص)فـرمود: ((تـقتـلك فـئه البـاغـيه; تـو را گروه تـجـاوزكار خواهد كشت. )) (1)اين جـمله در ذهن اصحاب ماند, تـا اينكه پس از حدود سى و پنج سال جنگ صفين شروع شد و عمار به دست لشكريان معاويه كشتـه شد. معلوم شد گروه معاويه ((فئه بـاغيه)) هسـتـند, ولى معاويه و عمروعاص فورا بـا تـرفند گفتـند: ما فئه باغيه نيستيم, بـلكه لشكريان على فئه بـاغيه هستند, چرا كه اگر آنان عمار را به ميدان نمىآوردند, كشته نمى شد.(2
بـا اندكى تـإمل روشن مى شود آوردن عمار بـه ميدان جرم نيست, زيرا اولا هر كسى در ميدان جـنگ از تـمامى امكانات خود استـفاده مى كند; ثانيا عمار خـود بـا تـشخـيص خـويش در صف لشكريان حـضرت على(ع)قرار گرفته است, نه اينكه او را آورده بـاشند; و ثـالثـا ((تقتله; او را مى كشند)) ظهور در مبـاشرت دارد, نه در تـسبـيب.

اجازه خداوند بـه پـيامبـر(ص)و تـوافق زنان در چگونگى رفتـار
در مسإله تقديم و تإخير همسران پيامبر(ص)يا مهربانى بـيشتر با يكى از آنها و امثال آن اولا خداوند به حضرت اجازه داد حق هر كدام از همسران را كه خـواسـت, مقدم بـدارد و زنان در اين گونه موارد حق اعتراض نداشتند: ((ترجى من تشإ منهن و تـووى اليك من تشإ و من ابـتغيت ممن عزلت فلا جناح عليك(3); نوبـت هر كدام را كه مى خواهى, بـه تإخير بـينداز و هر كدام را كه مى خواهى, پـيش خود جاى ده و بر تـو بـاكى نيست كه هر كدام را كه تـرك كرده اى, [دوباره] طلب كنى.)) روشن است آيات سوره احزاب در اواخر سال پنجم و ششم هجرت نازل شده, در حالى كه آيات سوره تحريم مربـوط بـه اواخر عمر پيامبـر اكرم(ص)اسـت و همان طور كه در تـاريخ قـرآن آمده, سـوره احـزاب نودمين سوره و سوره تحريم صد و هفتـمين سوره است و طبـق تـمامى ترتـيب قرآنها, سوره احزاب قبـل از سوره تـحريم است.(4)داستـان ماريه كه بيشترين بحثها و اعتراضها را برانگيخته, در آيات سوره تـحريم ذكر شده كه پـس از سوره احزاب است. ثانيا در سوره احزاب پس از اينكه پيامبر(ص)به امر خدا همسرانش را بين ماندن و زندگى نزد وى با امكانات كم و يا طلاق گرفتن مخير ساخت, همه زنان جانب پيامبر(ص)را برگزيدند. بنابراين پيامبر اكرم(ص)اگر حق همخوابگى يكى از همسران را مقدم يا موخر مى داشت يا به يكى از آنان محبـت بيشترى مى كرد, بر طبق شرطى بود كه بـينآنان انجام شده بـود. از اين رو نه اعتـراض حفصه وارد است كه چرا در روزى كه سهم من است, بـا ماريه بـود, و نه اعتـراض عايشه, كه چرا در روزى كه سهم من است, با على نجوا كردى, زيرا خودشان چنين قرارى گذاشته بـودند. ابن جرير و ابن منذر و ابن ابـى حاتم از محدثان اهل سنت و ديگران از ابـى رزين نقل كرده اند كه پيامبـر اكرم(ص)خواست زنانش را طلاق دهد و آنان چـون چـنين ديدند, گفـتـند: ما را طلاق مده و تـو در امورى كه بين ما و شماست, اختـيار كامل دارى. هر چه خواستـى از خودت يا مالت بـراى ما قرار بـده. آن گاه خداوند آيه ((ترجى من تشإ ...)) را نازل كرد.(5)
بنابراين تمامى عملها و كارهاى پيامبر(ص)بـا همسرانش و تقديم و تإخيرها, بر اساس شرطى بـود كه بـين حضرت و همسرانش بـود. و خدا نيز بـه پـيامبـر اكرم(ص)اخـتـيار چـنين كارى را داده است. به هر حال با توافق طرفهاى قرارداد(پيامبر اكرم(ص)و همسران)و تإييد خداوند راه بسيارى از چراها بـسته مى شود; اگر چه در جاى خود گفتـه شده است كه اخلاق كريمه پـيامبـر اكرم(ص)ابـا داشت از اينكه مساوات بـين زنان را رعـايت نكـند. مواردى كـه بـه خـاطر مصلحـتـى مسـاوات را رعايت نكرده و در تـاريخ نقل شده, بـسـيار انگشت شمار است.
از سخن حفصه كه گفت: در روز و اتـاق من, بـا غير من!(6)و نيز از صفيه كه خـطاب بـه عايشه گفت: امروز سـهم من اسـت, ولى چـون احـتـمال مى دهم رسول خـدا از من دلخـور بـاشد, سهمم را بـه تـو مى بـخشم, بـه شرطى كه در رضايت رسول الله تلاش كنى(7), و نيز از سخن رسول اكرم(ص)كه فرمود: اى عايشه! امروز روز تـو نيست(8), و همچنين از اجازه خواهى عايشه از ساير زنان بـه هنگام مريضى منجر به وفات حضرت پيامبر(ص)بـراى استراحت كردن آن حضرت در حجره وى, معلوم مى شود, حضرت تا آخرين لحظات عمر سعى در رعايت تساوى بـين زنان داشتـه است; على رغم اينكه زنانش او را در اين مسإله صاحب اختـيار قـرار داده و خـداونـد نـيز آن را تـإييد كـرده بـود.
عايشه و حـفصه هر دو فاقد فرزند بـودند و طبـيعى اسـت از اين مشكل بسيار رنج بـبـرند. بـرخى از رنجهاى آنان عبـارت بـود از: نداشتن فرزند, براى اينكه عاطفه مادرى را بـه پاى او بـريزند و نسـل و نام خـود را بـه واسـطه او زنده نگه دارند. از طرفى فكر مى كردند چون فرزندى ندارند, پس در دوران پيرى و درماندگى و پـس از فوت پيامبـر اكرم(ص)حافظ و نگهبـان و سرپرست و يا روزىرسانى ندارند; خصوصا اين مسإله پس از نزول آيه ششم سوره احزاب كه در آن خداوند زنان پيامبر(ص)را مـادران مـومـنان نامـيد(و ازواجـه امهاتهم)و ازدواج با آنان را حرام كرد(و لا ان تزكحوا ازواجه من بعده ابـدا)) (9)شدت يافت, زيرا آنان فهميدند پس از پيامبـر(ص) حق ازدواج ندارند. در زندگى پيامبر(ص)نيز مال و منال چندانى به چشم نمى خورد كه بـه آن اميدوار بـاشند. اين مسايل و ناراحتـيها سينه حفصه و عايشه را مى فشرد.
اگر بـر اين مشكلات و ناراحتـيها اين مسإله نيز اضافه شود كه پـيامبـر اكرم(ص) فرزندان حضرت زهرا(س)و فرزند ماريه را ثـمرات وجودى خـود مى دانسـت و آنان را دوسـت مى داشت و روى زانوان خـود مى نشاند, طبعا دلخورى عايشه و حفصه را به دنبـال داشت, كه جمله ((فقد صغت قلوبـكما(10)در قرآن; واقعا دلهايتـان انحـراف پـيدا كرده است)) بيانگر مقدارى از حالات درونى آن دو است.

(فصل دوم)
بـحث اصلى در اين نوشتار سازگارى پيامبـر اكرم(ص)بـا همسرانش بوده كه طى دو فصل به عنوان زمينه ساز اين بحث به بـرخى اختلافات زنان آن حضرت با يكديگر, آزار و اذيتها يا حداقل كم لطفى هايى كه به پيامبر اكرم(ص)نمودند, اشاره شد و همچنين بـه شبـهاتى كه در باره تـعدد همسـران آن حـضرت و نظاير آن بـود, پـاسـخ داده شد.
در اين فصل جاى سخن اين است كه پـيامبـر اكرم(ص)بـا چه روش و منشى در خانه مديريت مى كرد و چگونه با همسران خود برخورد مى كرد كه توانست بـخوبـى آنان را از خود راضى كند و نه تنها زمينه هاى اختلاف و كدورت را بخشكاند, بـلكه بـتواند محبـوب آنان شود, بـه طورى كه وقتـى آيه قرآن آنان را بـين بـاقى ماندن و ساختـن بـا زندگى ساده و بىآلايش پيامبر يا طلاق گرفتن و بـه دست آوردن متاع دنيوى مخير كرد, آنان همگى زندگى بـا پـيامبـر اكرم(ص)را ترجيح دادند.(11 به نظر مى رسد در اين فصل نيز بحث را در دو بـخش پى گيرى كنيم. در بخش اول به اخلاق پيامبر اكرم(ص)بـپردازيم كه موجب جذب تمامى مردم مى شد, به طورى كه هر كس چند روزى با آن حضرت به سر مى برد, عاشق روش و منش ايشان مى گشت, و در بـخش دوم اخلاق و سلوكى را كه در خـانواده داشتـند, بـررسى و از هر كدام چـند نمونه اى را ذكر مى كنيم. اذعان داريم كه تمامى نمونه ها را نمى توان پـيدا يا ذكر كرد, زيرا نه همه در كتـابـها بـه ثبـت رسيده و نه در قرآن بـا صراحت از آنها پرده برداشته است و نه نوشته حاضر گنجايش همه آن مطالب را دارد. حـتـى ما تـمامى زواياى زندگى آن حـضـرت را درك نمى كنيم; بـنابـراين از چـند سو محدوديت وجـود دارد و ما را در محدوده ذكر چند نمونه نگه مى دارد.
وقتى خداوند كه خالق پـيامبـر اكرم(ص)و خالق كل موجودات جهان است, با جمله ((و انك لعلى خلق عظيم; (12)براستى كه تو را خويى والاست)) او را بستايد, گويى خداوند از اخلاق پيامبـر اكرم(ص)بـه شگفت آمده كه چگونه به او انواع تهمتها را بزنند, انواع آزار و اذيتها را برسانند, ولى او در زمان ضعف و بى ياورى خم بـه ابـرو نياورد و در زمان توانمندى و اقتدار به راحتى از مقصران بـگذرد و با گفتن ((اذهبوا انتم الطلقإ; برويد شما آزاديد)) بر تمامى گذشته ها خط عفو و بخشش بكشد و حتى حاضر نبـاشد گذشته دشمنان را به يادشـان بـياورد. شـايد بـه همين جـهت در آيه قرآن بـه جـاى ((حسن)) تعبير بـه ((عظيم)) كرده است, زيرا واژه شناسان مى دانند اخلاق را بـا لفظ ((حسن)) مى ستـايند و جا داشت خداوند بـفرمايد: ((ان خلقك حسن)) , اما تعبير ((عظيم)) همراه بـا حرف ((على)) و حـرف قسم ((لام)) بـيانگر ويژگيهاى خاصى از اخلاق و روش آن حـضرت است كه بـا لفظ ((حسن)) قابـل بـيان نيست. پيامبـر(ص) چنان عمل مى كند كـه همه دشـمنان نيز وى را بـه امانتـدارى, راسـتـگويى و راست كردارى بشناسند و پيوسته امانتهاى خود را نزد او بگذارند و در بين انسانها بـا تمامى مسالك و رفتارها تنها او لقب امين را از آن خود كند و در نزد دوست و دشمن بـه اين ويژگى شناخته شود.

بخش اول
نمونه هايى از برخورد پيامبر(ص)با ديگران
يكى از راههاى يافتن شخصيت يك فرد رجوع بـه دست پـرورده هاى او است. اگر ما شخـصيت رسـول اكرم(ص)و بـزرگواريهاى وى را از همين ديد مورد بـررسى قرار دهيم, بـه نتـايج بـسيار جـالبـى مى رسيم.

الف ـ فدا كردن جان, به خاطر آرامش پيامبر(ص)
يكى از دست پرورده ها و عشاق پيامبـر(ص)ابـورافع است. او بـرده عباس بن عبدالمطلب عموى پيامبر(ص)بود. عباس او را به پيامبر(ص)هديه كرد و وى اسلام آورد, پس به حبشه و بعد بـه مدينه هجرت كرد. در بيعتهاى پيامبر(ص)حضور داشت و با ايشان عهد كرد و بالاخره وقتى او خبر اسلام آوردن عباس را به گوش پيامبر(ص)رساند, حضرت او را آزاد ساخت. ابورافع كه عاشق اخلاق و سجيه هاى پيامبـر اكرم(ص)شده بـود, حضرت را رها نكرد و پيوسته در خانه ايشان بـه خدمتگزارى مشغول بود و آن را بر آزادى ترجيح مى داد.
روزى او بر پيامبـر اكرم(ص)وارد شد و حضرت را در حال استراحت يافت و ديد كه مارى بـه سـوى ايشان در حـركت اسـت. فكر كرد اگر بخواهد مار را بـكشد, شايد پيامبـر(ص)از خواب بـيدار شود و اگر اقدامى انجام ندهد, ممكن است مار پـيامبـر(ص) را نيش بـزند. او براى حفظ جان و خواب پيامبر(ص), بين حضرت و مار خوابـيد تا سپر بلاى حضرت شود. پس از لحظاتى پيامبر(ص)بيدار شد, در حالى كه آيه ((انما وليكم الله و رسوله ...)) را تـلاوت مى كرد و ابـورافع را كنار خود ديد. پـرسيد: اينجا چه مى كنى؟ چرا اينجا خوابـيده اى؟!
ابـورافع جـريان را تـعريف كرد. حضرت فرمود: بـرخيز و مار را بكش.(13)
شايان ذكر است آيه ((انما وليكم الله و رسوله ...)) در بـاره ولايت حضرت على(ع) و از آيات سـوره مائده اسـت كه در اواخـر عمر پيامبـر اكرم(ص)نازل شده است و اسلام آوردن عبـاس, حتما قبـل از اين زمان انجام شده است. بـنابـراين ابـورافع در آن زمان بـرده نبوده و انسانى آزاد بـوده است و روشن است كه چنين انسانى حيات و زندگى خود را بـر هر چيز مقدم بـدارد, زيرا تازه طعم آزادى و استقلال را مى چشد; ولى ابورافع نه تنها حفظ جان پيامبر(ص)را بـر حيات خود ترجيح مى دهد, بـلكه فكر مى كند بـايد جان خودش را فداى لحظه اى از استراحت پيامبر اكرم(ص)نمايد, و به همين قصد بين مار و پيامبر(ص)فاصله مى شود, تا خود بـميرد, ولى پيامبـر اكرم(ص)از خواب بيدار نشود.
پيامبر اكرم(ص)چگونه رفتار مى كرد كه برده وى يا به هر حال يك انسان, اين گونه عاشق او و حاضر است براى لحظه اى استراحت ايشان اين چـنين جـانفشانى كند, در حالى كه بـه هيچ روى نمى تـوان گفت امور دنيايى يا اميد به جايزه و امثال آن وى را بـه اين كار وا داشته است؟! بيدار كردن پيامبـر اكرم(ص)كار مشكلى نبـود و حضرت ناراحت نمى شد, ولى ابورافع تشخيص مى دهد جان او كمتر از استراحت پيامبر اكرم(ص) ارزش دارد.
در اينجا تنها بـه يك ويژگى از حضرت, كه در ميان همين داستان به طور گذرا آمده است, اشاره مى كنيم:

پاداش بزرگ در مقابل كار خوب
چنان كه گذشت ابورافع بـرده عبـاس بـود كه او را بـه پيامبـر اكرم(ص)بخشيد. وقتى ابورافع خبر مسلمان شدن عباس را به پيامبـر اكرم(ص)رسـاند, حـضرت او را آزاد سـاخـت. از اينجـا روشن مى شود پيامبر اكرم(ص)كار خوب را ـ هر چند كوچك باشد ـ ناديده نمى گرفت و در مقابل آن پاداش زيادى پرداخت مى كرد. وقتى خبـر اسلام آوردن يك انسان پاداشى به اين بـزرگى داشته بـاشد و از طرفى روشن است انسان بـنده احسان است, معلوم مى شود چرا ابـورافع عاشق پيامبـر اكرم(ص)است. البته اين تنها يك علت است كه در اين ماجرا از روى آن پرده بردارى شده و بـه دسـت ما رسـيده اسـت. مسـلما آن حـضرت ويژگيهاى فراوانى داشته كه ابورافع را عاشق خود مى ساخت كه شايد در اين نوشتار بتوانيم به برخى از آنها اشاره كنيم.
حال هر كسى از خود مى پـرسد: اگر خبـر اسلام آوردن عبـاس, چنين پاداشى را به همراه داشت, فاصله شدن بـين مار و آن حضرت و كشتن مار, چه پاداشى را داشته است؟
ابورافع چنين نقل مى كند: ((پس از اينكه مار را كشتم, پيامبـر اكرم(ص)دست مرا گرفت و فرمود: اى ابورافع! هنگامى كه گروهى بـا على مى جنگند و او بـرحق است و آنان بـر بـاطل, تـو در چه موضعى هستى؟
از حضرت خواستـم بـرايم دعا كند كه اگر دشمنان امام را ديدم, خداوند نيروى جـنگ بـا آنان را بـه من عطا كند و ايشان نيز دعا كرد. سپس دست مرا گرفت و بين مردم آورد و فرمود: هر كس مى خواهد به شخص مورد اعتـماد من در مورد جان و اهل بـيتـم نگاه كند, بـه ابورافع بنگرد كه او امين بر جانم است. )) (14
دو عمل از ابورافع(حايل شدن بين پيامبـر(ص)و مار و كشتن آن)و دو پاداش بزرگ از پيامبر اكرم(ص)(پيشگويى از جنگى كه بـين حضرت على(ع)و مخالفان رخ خواهد داد و برحـق بـودن حـضرت على و وجـوب يارى او, و دعاى پيامبر(ص)در حق ابـورافع)مضمون اين روايت است. جالب است بدانيد ابورافع در جنگها در خدمت حضرت على(ع)بود و پس از شهادت حضرت, خانه خود را در كوفه فروخت و به همراه امام حسن مجتبى(ع)به مدينه رفت و در خدمت آن حضرت بود.(15
اگر توجه شود كه مردم در هر زمانى پيوسته خود را به آب و آتش مى زنند تـا تـإييدى از يك مقام عالى رتـبـه دريافت كنند, روشـن مى شود چه لطف و عنايت بزرگى, پيامبـر(ص)بـه ابـورافع كرده است. ايشان در اواخر عمر شريفش و در حالى كه پـيامبـر خاتـم و داراى حاكميت وسيع در جزيره العرب بود و بـر جانها حكومت مى كرد, چنين تـإييديه مهمى را بـه ابـورافع مى دهد و او را در جمع مردم بـه عنوان امين خود و اهل بيتش معرفى مى كند.
نمونه دوم: زيد بن حارثه, از اسارت تا فرزندخواندگى
زيد پسر حارثه فرزند شراحيل و در خانواده اش بسيار محبوب بود. او به همراه مادرش(سعدى)براى زيارت طايفه مادر(بنى معن از قبيله طى)رفته بود كه لشكريان بنى القين بـر بـنى معن يورش بـردند و در بين اسرا زيد را نيز به اسارت گرفتند و در بازار عكاظ او را در معرض فروش گذاشـتـند. حـكيم بـن حـزام او را بـراى عمه اش حـضـرت خديجه(س)خريد و حضرت خديجه(س)قبـل از بـعثت پيامبـر(ص)او را كه هنوز پسربچه اى هشت ساله بود, به آن حضرت بخشيد.
پدرش در فقدان او اشعار غمناكى سرود كه از آنها عمق محبـت وى روشن مى شود:
بكيت على زيد و لم ادرما فعل
احى يرجى ام اتى دونه الاجل
فوالله ما ادرى و ان كنت سائلا
إغالك سهل الارض ام غالك الجبل
فياليت شعرى هل لك الدهر رجعه
فحسبى من الدنيا رجوعك لى مجل(16)
بر زيد گريستم و نمى دانم چه كرد
آيا زنده و گرفتار است يا مرگش رسيده است
به خدا قسم نمى دانم ـ اگرچه پرسيده ام ـ
آيا زمين هموار تو را گرفتـه يا كوهها تـو را حبـس كرده است؟
اى كاش مى دانستم آيا در طول زمان برگشتى بـرايت وجود دارد از دنيا تنها برگشتن تو برايم كافى است.
زمانى گذشت تا اينكه گروهى از قبيله بنى كلب حج انجام دادند و زيد را ديدند و شناختـند و او نيز آنان را شناخت و گفت: مى دانم كه آنان در فقدان من زياد جزع و فزع كرده اند. و در ضمن اشعارى, از سلامتى و راضى بودن خود سرود و خداوند را ستايش كرد از اينكه او را در خانه پيامبر(ص)كه اهل كرم و بـزرگوارى است, قرار داده است:
فانى بحمد الله فى خير اسره
كرام معد كابرا بعد كابر(17)
طايفه بـنى كلب خـبـر زنده بـودن او و موقعـيتـش را بـه پـدرش رساندند. پدر و عموى زيد بـراى فديه دادن و آزاد ساختن او خدمت پيامبر(ص)آمدند و گفتند: اى فرزند عبدالمطلب!اى فرزند هاشم! اى فـرزند سـرور قوم خـويش! آمده ايم تـا در مورد فـرزندمان كه نزد شماست, صحبت كنيم. بر ما منت بگذار و احسان نما و فديه بـگير و او را آزاد كن.
پيامبر اكرم(ص)فرمود: چه كسى را؟
گفتند: زيد بن حارثه را.
پيامبر(ص)فرمود: چرا پيشنهاد ديگرى مطرح نمى كنيد؟
گفتند: چه پيشنهادى؟
فرمود: او را بـخوانيد و مخير سازيد. اگر شما را انتخاب كرد, از آن شما بـاشد[ و پـول و فديه اى نمى گيرم] و اگر مرا اخـتـيار كرد, سوگند به خداوند, كسى كه مرا ترجيح دهد, او را به هيچ نحو و با هيچ چيز معامله نمى كنم.
گفتند: بيش از انصاف با ما سخن گفتى و احسان كردى!
پيامبـر(ص)زيد را صـدا كـرد و فـرمـود: اينان را مـى شـناسـى؟
گفت: بله. اين پدر من است و اين عموى من.
پيامبر(ص)فرمود: من همانم كه شناخته اى و همنشينى مرا ديده اى.
مرا يا آنان را اختيار كن.
زيد گفـت: آنان را نمى خـواهم. من هيچ كـس را بـر تـو تـرجـيح نمى دهم. تو براى من به جاى پدر و عمو هستى. پدر و عمويش گفتند: اى زيد! واى بر تو! آيا برده بودن را بر آزاد بودن و بـر پدر و عمو و خانواده ات ترجيح مى دهى؟ زيد گفت: بله, اين مرد ويژگيهايى دارد كه هيچ كس را بر او ترجيح نمى دهم.
وقتى رسول اكرم(ص)چنين ديد, او را به حجر اسماعيل برد و اعلام كرد: اى كسانى كه حاضريد! گواه بـاشيد كه زيد فرزند من است! از من ارث مى برد و من از او ارث مى برم.
وقتى پدر و عموى او چنين ديدند, دلشاد شدند و آسوده خاطر بـه ديار خود رفتند. (18
از داستان زيد و فرزندخـواندگيش روشن مى شود وى در خـانواده اش محبوب بود, به طورى كه در رثاى او اشعارى مى خوانند و براى پيدا كردن وى افرادى را بـه اين طرف و آن طرف گسـيل مى كردند و بـراى فديه دادن و خريدن او به التماس مى افتادند. از طرفى زيد بـچه اى بود كه بيش از هر چيز نياز بـه مادر و لطف و محبـتهاى او داشت, ولى با اين حال برده بودن و در خانه پيامبـر اكرم(ص)زندگى كردن را بـر آزادى تـرجـيح مى داد! بـه احـتـمال زياد در ذهن زيد اين مسإله بـود كه شايد اگر محمد(ص)را بـرگزيد, بـايد تـا آخر عمر بـرده بـماند و ممكن است پـدرش او را از نسب خود جـدا كند و در نتيجه شخصى بى هويت و بى حسب و نسب شود, ولى با همه اين احتمالات, باز بودن با پيامبر را ترجيح مى داد.

اهميت نسب در عرب
اگر مقايسه اى بين اين كار زيد و كارى كه زياد بـن عبـيد و پسر وى براى بـه دست آوردن حسب و نسب انجام دادند بـشود, قدر حسب و نسب روشن مى شود و آنگاه بـا صراحت مى تـوان اعلام كرد ما هنوز از درك اخلاق, روش و منش پيامبر اكرم(ص)عاجزيم و نمى دانيم او چگونه چنين عاشقانى تربيت مى كرد.
زياد فرزند زنى به نام سميه بود كه به فحشا معروف بـود و بـه همين جهت معلوم نبود پدر زياد كيست. آيا نامش عبـيد است يا نام ديگرى دارد؟ ((زياد)) شخـصى مسلمان و يكى از استـانداران حـضرت على(ع)بود, ولى چون نسب درستى نداشت, رنج مى برد, معاويه از اين نقطه ضعف استـفاده كرد و بـه او گفت: اگر راه و روش خود را رها كنى و به طرف من بـيايى, تو را بـه ابـوسفيان ملحق مى كنم. زياد براى ملحق شدن به ابـوسفيان و حسب پيدا كردن حاضر شد حق را زير پا گذارد و بـه قيمت تـرك مسير حق و پـيوستـن بـه معاويه, زياد بن ابـى سفيان ناميده شود.(19)پـس از قيام امام حسين(ع)يزيد پـسر معاويه بـه عبـيدالله پـسـر زياد نامه نوشت كه يا اين غائله را پايان مى دهى و يا اينكه تو را به نسب اصلى خودت ((عبـيد)) ملحق مى كنم. ابن زياد براى باقى ماندن بر حسب و نسب ابوسفيان, به آن جنايت بـزرگ دست زد و حـاضر شد امام حـسين(ع)و يارانش را از دم تيغ بگذراند, تا بر نسب ابوسفيان باقى بماند.
بـه هر حال حسب و نسب آن قدر بـراى مردم آن دوره مهم بـود كه حتى اعتقادات خود را در پـاى آن فدا مى كردند و ننگ كشتـن فرزند پيامبـر را مى خريدند. حفظ كردن نام پـدران و اجداد و خواندن آن در جـنگها و در ضمن اشعار, حكايت از اهميت نسب مى كند. حال اخلاق پيامبر اكرم(ص)و محبتهاى او به بـرده اى مانند زيد چقدر و چگونه بوده است كه او بردگى نزد ايشان و بى حسب و نسب شدن را بر آزادى و حسب و نسب ترجيح مى دهد! آيا اين تـإثير از دين اسلام بـود يا از اخلاق نيكـوى پـيامبـر اكـرم(ص), يا چـيزى ديگر؟ بـه هر حـال نقـشآورنده مكـتـب و صـفـات و ويژگيهاى او قـابـل تـإمل اسـت.
از اشعارى كه زيد بـراى پـدر و مادرش فرستاد, معلوم مى شود او شخصى فهيم و با عقل و ادراك قوى بوده است. بـنابـراين بـرگزيدن پيامبـر اكرم(ص)و ماندن نزد آن حضرت, از روى احساسات و يا فريب خوردن مانند فريب خوردن كودكان با مقدارى اسبـاب بـازى و وسايل تفريح ـ نبـوده است و از جملاتى كه مقابـل پـدر و عموى خود گفت, معلوم مى شود واقعا ويژگيهاى خوب و منحصر بـه فردى در حضرت ديده بود كه آن ويژگيها بر همه چيز ترجيح داشت و بـا هيچ چيزى قابـل تعويض نبود.
شـمه اى از بـزرگواريهاى حـضرت رسـول اكرم(ص)در همين جـا و در جريان فديه گرفتن براى زيد مشخص مى شود كه اشاره بـه آن خالى از لطف نيست. پـيامبـر اكرم(ص)فرمود: او را مخير كنيد. اگر شما را برگزيد, از آن شما باشد و اگر مرا برگزيد, نزد من باشد. از اين جمله روشن مى شود اگر زيد پدر و طايفه خود را برمى گزيد, پيامبـر اكرم(ص)از آنان فديه نمى گرفت و بدون گرفتن چيزى زيد را به آنان تـحويل مى داد. بـه همين جهت آنان بـسيار خوشحال شدند و گفتـند: زيادتر از انصاف با ما برخورد كردى و احسان نمودى.
وقتى زيد ماندن نزد حضرت را ترجيح داد, پـيامبـر(ص)تشخيص خوب زيد را بى پاسخ نگذاشت و در مقابل آن, چند احسان بـه او كرد: او را آزاد ساخت; او را در حضور جمع فرزند خود معرفى كرد, به طورى كه از آن پس بـه او زيد بـن محمد گفته مى شد, تا در سال ششم هجرى آيه ((ادعوهم لابـائهم)) (20)فرمان داد آنان را بـه نام پـدران اصلى بخوانند. همچنين پيامبـر(ص)او را وارث خويش و خود را وارث او معرفى كرد, تا پسرخواندگى تشريفاتى نبـاشد, و اين حكم بـاقى بود تا اينكه آيه ((و او لو ا الارحام بعضهم اولى ببـعض فى كتاب الله)) (21)نازل شد.
اين فقط يك نمونه از برخوردهاى پيامبـر اكرم(ص)بـا زيد و بـا پدر و عموى او است كه آنان را از ناراحتى نجات داد و آنگاه بـا خاطرى آسوده زيد را نزد پيامبر(ص) رها كردند و رفتند. اما ساير بـرخوردهاى پيامبـر(ص)چگونه بـود كه اين گونه زيد را شيفته خود كرد, به گونه اى كه در نزد وى پيامبر(ص)جايگزينى بـهتر از پدر و مادر و عمو و خويشاوندان و نيز بـهتـر از آزادى و حـسـب و نسـب نمايان شده و او حاضر بـود همه چيز را بـراى ماندن نزد پيامبـر فدا كند؟! اين امرى است كه قلم در طول تـاريخ از بـيان آن عاجز بوده است و در آينده نيز عاجز خواهد بود.

ازدواج زينب با زيد
بـه عنوان نمونه اى ديگر از بـرخورد پيامبـر اكرم(ص)بـا زيد و محبـت بـه او مى توان از ازدواج زينب بـا وى سخن بـه ميان آورد. زينب, دختر عمه پيامبر اكرم(ص)بود. حضرت از وى براى ازدواج بـا زيد خواستگارى كرد, ولى زينب متمايل نبود, تا اينكه آيه ((و ما كان لمومن و لا مومنه اذا قـضـى الله و رسـوله امرا ان يكون لهم الخـيره من امرهم و من يعص الله و رسـوله فقد ضـل ضـلالا مبـينا; (22)و هيچ مرد و زن مومنى را نرسد كه چـون خدا و پـيامبـرش بـه كارى تصميم بـگيرند, بـراى آنان اختـيارى بـاشد. و هر كس خدا و رسولش را نافرمانى كند, قطعا دچـار گمراهى آشكارى گرديده است)) نازل شد و زينب به ازدواج راضى گشت.
از اينجا روشـن مى شـود پـيامبـر اكرم(ص)بـه اين ازدواج اصرار داشت, به طورى كه آيه قرآن از آن به ((قضى)) (تصميم جدى)تعبـير مى كند. بنابراين روشن مى شود پيامبر اكرم(ص)زياد به زيد علاقه مند بود كه بر چنين كارى تصميم جدى گرفته بود. البـته اين علاقه بـه تصميم خدا بود و مصلحتهايى داشت كه در توضيح ازدواج پيامبر(ص)با زينب گفته شد.
از ديگر محبـتهاى پيامبـر اكرم(ص)بـه زيد, اين بـود كه حضرت, ام ايمن را بـراى همسرى او ـ پـس از طلاق زينب ـ بـرگزيد. ام ايمن كنيزى بود كه ((عبدالله)) پدر گرامى پيامبر اكرم(ص)آزادش ساخت. اسمش ((بركه)) بـود و حضانت پيامبـر(ص)را بـر عهده داشت. وى از كسانى بود كه در همان اوايل به اسلام گرويد و در دو هجرت حبشه و مدينه شركت داشت. او زنى بود كه پيامبر(ص)بـه ديدنش مى رفت و از او در منزلش عيادت مى كرد. حضرت, چـنين زن محبـوب و داراى شخصيت را به ازدواج زيد در آورد و ثـمـره پـربـارى بـه نام ((اسـامـه بـن زيد)) بـه وجود آمد كه هنگام وفات پيامبـر(ص)حدود هيجده سال داشت و حـضرت او را بـه فرماندهى لشكرى كه بـه شام مى فرسـتـاد, برگزيد و بزرگانى چون ابوبـكر و عمر را از افراد اين لشكر قرار داد.(23)و اين گونه برترى او را بر ديگران نشان داد.

گونه هاى متفاوت محبت
در اينجـا اگـرچـه بـحـث در بـاره زيد اسـت, ولى بـرخـوردهاى پيامبر(ص)با ((ام ايمن)) نيز بـسيار راهگشاست, زيرا روشن مى سازد حضرت هر كسى را احترام مى كرد و گونه هاى مختلف لطف و محبت را در بـاره آنان اعمال مى نمود; مثـلا بـا اينكه ((ام ايمن)) كنيز آزاد شده اى بيش نبود, ولى چون حضانت پيامبـر(ص)را در كودكى بـه عهده گرفته بود, حضرت به ديدار او مى شتافت و وى را زيارت مى كرد. اين سيره پس از پيامبر اكرم(ص) نيز جارى بود و ابوبـكر و عمر او را در خانه اش زيارت مى كردند. حضرت در بـاره او فرمود: ام ايمن بـعد از مادرم, مادر من است.(24)پـيداست علت اين گونه بـرخوردها, از خود گذشتـگى و كاردانى و تـواضع است. ايجاد محبـت در دل افراد, بسته به مال فراوان و انفاق و بخشش نيست, بلكه مربوط بـه قلبـى است كه مالامال از عشق به مردم بـاشد و در مناسبـتهاى مختلف, در قول و عمل و مناسب بـا شخصيت و روحيات هر كسى بـروز كند. وقتـى پـيامبـر(ص)بـا زنى چون ((ام ايمن)) كه از او بـزرگتر است, چنين برخورد كند و به عيادت او برود و او را مادر خود بـداند و وقتى بـا ((زيد)) چنين بـرخورد كند و بـه فكر انتخاب همسرى بـراى او باشد و آنگاه كه بـا پـدر و عموى زيد مواجه شود, پـيشنهاد مخير ساختن زيد را مطرح كند و زمانى كه لياقت اسامه را ببيند, او را به فرماندهى برگزيند و ... اينها همه نمونه هايى از بـزرگوارى و اخلاق نيكو است.

انس بن مالك
نمونه ديگرى از اخـلاق پـيامبـر اكرم(ص)بـرخـورد او بـا ((انس بن مالك)) است. او حدود نه سال به خدمت پيامبر(ص)مشغول بـود. در بـاره او ويژگى خاص و مدحى از پـيامبـر(ص)نرسيده,(25) بـلكه در كتابهاى شيعه مذمتهايى در بـاره او وارد شده است; مثلا او كتمان شهادت كرد و به همين جهت مشمول نفرين حضرت على(ع)شد و بـه بـرص مبتلا گرديد.(26)
او در بـاره اخلاق پيامبـر(ص)مى گويد: نه سال بـه خدمت پيامبـر اكرم مشغول بـودم و هيچ گاه نگفت: چرا چنين كردى؟ و هيچ گاه از من عيبجويى نكرد.(27
او نقل مى كند: رسول اكرم(ص)دو خـوردنى داشت كه بـا يكى افطار مى كرد و ديگرى بـراى سحر بـود و گاه تنها يك خوردنى داشت كه يا شير بود و يا نانى بود كه در آب نرم شده بود. شبى افطار پيامبر اكرم را آماده كردم, ولى بـراى حـضـرت مانعى پـيش آمده بـود كه تإخير كرد. گمان كردم بـرخى از اصحاب او را دعوت كرده اند. بـه همين جهت پس از تـإخير حضرت, غذا را خوردم. ساعتـى پـس از عشا حضرت وارد شد. از برخى همراهان پـرسيدم آيا پـيامبـر(ص)در جايى افطار كرده و كسـى او را دعـوت كرده اسـت؟ گفتـند: نه. در غم و اندوه فرو رفتـم كه اگر پـيامبـر(ص)از من غذا بـخواهد, چه جواب دهم؟
پيامبر اكرم(ص)شب را گرسنه به صبح رساند و فردا را روزه گرفت و از آن زمان تـا حال هيچ گاه در بـاره آن شب از من سوال نكرده است.(28)
بـديهى است خوردن و آشاميدن ضرورىتـرين نياز انسانهاست. حـال اگر گرماى هواى مدينه و روزه دار بودن نيز بر آن اضافه شود, اين نياز چـند بـرابـر مى شود, ولى بـا اين حال حضرت از انس نپـرسيد غذايى دارد يا خير.
به عبارت ديگر, نه تنها حضرت او را توبيخ نكرد, حتى گرسنگى و تشـنگى خـود را كـتـمان كـرد و اين در زمانى اسـت كـه پـيامبـر اكرم(ص)در مدينه حاكم است, چـون خدمتـگزارى انس در مدينه بـوده است.
باز در اينجـا سجـيه ديگرى از رسول اكرم(ص)ظهور مى نمايد و آن رازنگهدارى و در عين حال باحيا بـودن و عيبـجويى نكردن است, كه انس را به شگفتى وا داشته است.
نكته اى كه براى ما جالب است, غذاى ساده پيامبر اكرم(ص)است كه يا شير بـود و يا نان خـيس خـورده, كه حـضرت بـه يكى از اين دو اكتفا مى كرد.
در مورد ويژگيهاى اخلاقى پيامبـر(ص)و نوع بـرخـوردهاى وى سخـن فراوان اسـت, ولى همان طور كه قبـلا بـيان شد, آنچـه نقل مى شود, تنها به عنوان نمونه است.

مرد يهودى و پيامبر(ص)
حـضـرت على(ع)نقل مى كند: ((مردى يهودى از پـيامبـر اكرم چـند دينار طلبكار بود و از حضرت آنها را خواست. حضرت فرمود: اى مرد يهودى! فعلا پولى ندارم كه پرداخت كنم.
يهودى گفت: حال كه چنين است, تو را رها نمى كنم تـا بـدهى خود را پرداخت كنى.
پـيامبـر فرمود[ :اشكالى ندارد] كنار تـو مى نشينم. حضرت آنجا نشسـت و همان جـا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و نماز صبـح روز بعد را خواند. اصحاب پيامبـر يهودى را تهديد كردند و ترساندند.
نگاه رسول اكرم به آنان افتـاد و فرمود: چه مى كنيد؟ گفتـند: اى رسول خدا! آخر اين يهودى تـو را حـبـس كرده است! پـيامبـر اكرم فرمود: خداوند عز و جل مرا مبـعوث نكرده است تا بـر شخصى ذمى و يا غير او ظلمى روا دارم.
هنگامى كه مقدارى از روز گذشت, يهودى گفت: اشـهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبـده و رسوله. و سپس افزود: نيمى از مال من در راه خدا مصرف شود.)) (29
اگر قرار بـاشد اخلاق پيامبـر اكرم(ص)را در جمله اى خلاصه كنيم, بهتر از كلام قرآن نخواهيم يافت: ((فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فـى الامر فـاذا عـزمت فـتـوكل عـلى الله ان الله يحـب المتوكلين; (30)پس به بركت رحمت الهى, با آنان مهربـان و نرمخو شدى و اگر تندخو و سخت دل بـودى, قطعا از پـيرامون تـو پـراكنده مى شدند. پـس از آنان در گذر و بـرايشان آمرزش بـخـواه و در كار [ها] با آنان مشورت كن و چون تـصميم گرفتـى, بـر خدا تـوكل كن, زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.))
از ((فإ)) در ((فبما رحمه)) معلوم مى شود اين آيه مرتبـط بـه آيات قبل است كه مربوط به جنگ احد و بى نظمى بـرخى و فرار بـرخى ديگر و كارشكنى گروه سومى است و نرمخويى و خوش اخلاقى و مهربـانى پيامبر(ص)با آنان را ناشى از رحمت الهى مى داند و سپس با ((لو)) (حرف شرط امتناعى)مى فرمايد: بر فرض محال اگر تـو تـندخو مى شدى, همه از گردت پراكنده مى شدند.
پيامبر(ص)از اين آيه فهميد ـ همچنان كه قبـلا همين طور بـود ـ بـايد بـا همگان حتـى اشخاص ضعيف الايمان و منافقان و فراريان از جنگ با نرمخويى و مهربـانى بـرخورد كند. مهربـانى حضرت بـا مرد يهودى مطابـق بـا مفاد همين آيه است. بـه هر حال اين آيه, تنها مربوط به برخورد در خانواده يا بـرخورد بـا بـرده و كنيز نيست, بـلكه قبـل از هر چيز, بـرخورد محبـتآميز بـا مخالفان را سفارش مى كند.

پيامبر(ص)و زن يهودى سم دهنده به ايشان
از اين مهمتر داستان پيرزن يهودى است كه تصميم گرفت پـيامبـر اكرم(ص)را سـم دهد; از اين رو گوسـفندى را كشـت و آن را بـه سـم آلوده كرد و چون دانست پيامبر ذراع گوسفند را بيشتر دوست دارد, در آنجا سم بيشترى ريخت و گوشت را بـراى پيامبـر آورد. پيامبـر لقمه اى در دهان گذاشت و فورا آن را بـيرون انداخت و فرمود: اين گوشت مى گويد مسموم است. ((بشر بن برإ)) از آن گوشت لقمه اى خورد و در اثـر آن جان داد. زن يهودى را حاضر كردند. پـيامبـر از وى پرسيد: چرا چنين كردى؟ گفت: فكر كردم اگر پيامبر خدا بـاشد, سم به او ضررى نخواهد رساند و اگر ملك و پادشاه بـاشد, مردم را از دسـت او راحـت كرده ام. پـيامبـر اكرم از او درگذشت و او را عفو كرد.(31
اين خبر سندهاى گوناگونى دارد و مى توان بـر آن ادعاى تـواتـر كرد. اما آنچـه در اينجـا و از بـعد اخلاقى مهم است, اين است كه پيامبـر(ص)در اوج قدرت و پـيروزى بـر يهوديان خيبـر زنى را عفو مى كند كه كمر به قتل آن حضرت بـستـه و تـوطئه خود را عملى كرده است و در ظاهر شرع, همه دليلها بر جواز بلكه بر وجوب قتل آن زن دلالت مى كند. اينها نمونه هايى از بزرگوارى و كرامتهاى پيامبر(ص)در بـرخورد با افراد در جامعه است. پيامبر اكرم(ص)در مهربانى و لطف و عطوفت به مردم گوى سبقت را از همگان ربوده به گونه اى كه خداوند او را بـا دو وصف از اوصاف خـود ستـود و فرمود: ((لقد جـائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتـم حـريص عليكم بـالمومنين رووف رحـيم; (32)قطعا بـراى شـما پيامبرى از خودتـان آمد كه بـه سختـى و رنج افتـادن شما بـر او دشوار است و بـه[ هدايت] شما حريص و نسبـت بـه مومنان, دلسوز و مهربان است.))
مرحوم طبـرسى در مجـمع البـيان مى نويسد: ((بـرخى از پـيشينيان گفته اند: خداوند براى هيچ يك از اوليا و يا انبيائش بين دو اسم از اسمائش جـمع نكرده است, مگر بـراى پـيامبـر ما حضرت محمد كه فرمود: ((بـالمومنين رووف رحيم, و خداوند در بـاره خودش فرمود:
((ان الله بالناس لرووف رحيم.)) (33
او از بـين مردم و از آنان بـود. بـا دردها و گـرفـتـاريها و جهالتهاى آنان آشنا بود و بر او بسيار گران بود مردم در سختى و رنج باشند. به همين جهت تمام وقت خود را با تمامى امكانات, صرف هدايت آنان مى كرد و لغزشهاى كوچك و بزرگ آنان را مى بـخشود و از توطئه گرانى كه چندين مرتبـه نقشه قتـل او را كشيدند, در گذشت و نه تـنها زن يهودى را عـقـوبـت نكـرد, بـلـكـه اجـازه نداد نام توطئه گرانى كه تصميم داشتند شتر حضرت را در گردنه كوه بترسانند و به اين گونه حضرت را نابود كنند, بر كسى مشخص شود.
اگر اين گونه رفتارهاى پـيامبـر اكرم(ص)بـا آنچه الان در جهان مرسوم است كه سازمانهاى مخوف اطلاعاتى و امنيتى با احتمال توطئه عليه شخـص اول مملكت افراد فراوانى را دسـتـگير مى كنند و تـحـت انواع شكنجه ها قرار مى دهند, مقايسه شود, آنگاه عظمت كار پيامبر اكرم(ص)روشن مى شود.
وقتى در فقه مى خوانيم: كسى كه بـه پيامبـر اكرم(ص)دشنام دهد, كشته مى شود, به طريق اولى سم دهنده پيامبر(ص)و قاتل ايشان بـايد كشته شود, ولى بـا اين حال پيامبـر اكرم(ص)او را عفو مى كند, تا برترى عفو و بخشش را بـر اجراى قانون بـه نمايش بـگذارد; خصوصا هنگامى كه حق, شخصى باشد و صاحب حق, داراى منصب و پستى اجتماعى باشد كه عملش بتواند براى ديگران الگو شود.
اين گونه برخوردها از سوى پيامبر اكرم(ص)معيارهاى خوبى بـراى تشخيص رهبران اسلامى واقعى از رهبران اسلامى اسمى است.
در ادامه مى خواهيم برخوردهاى چنين پيامبـرى را ـ كه شمه اى از اخلاق او گذشت ـ, در درون خـانه بـا همسـرانش مورد بـررسـى قرار دهيم, تـا از او درس زندگى بـياموزيم و بـه لطف خـدا بـتـوانيم بـسيارى از مشكلات خود و خانواده هايمان را حـل و فصل نماييم. او با اخلاق نيكوى خود توانست با همسرانى كه بـرخى از نظر سن و سال با او تناسب نداشتند و يا از نظر روحيات و ظرفيتها و يا از نظر فهم و درك امور شخصى و اجـتـماعى بـا او هم افق نبـودند, بـلكه تفاوت بسيارى داشتند, زندگى مسالمتآميز و همراه با محبت و خوشى داشته باشد; به گونه اى كه همه آنان بودن بـا پيامبـر اكرم(ص)را بـر هر چيز تـرجـيح مى دادند, در حالى كه در خانه پـيامبـر(ص)از امكانات مادى و مال و متـاع دنيا و نيز موقعيت اجتـماعى و اميد به آينده اى سرشار از نعمت, خبرى نبود, چون آنان موظف بـودند در خانه و در وراى حجاب بـاقى بـمانند و پس از فوت پيامبـر(ص)شوهر نكنند.
باز اين چنين نبـود كه پـيامبـر اكرم(ص)بـيشتـر وقتـش را صرف همسران خويش و گفتگوى بـا آنان يا صرف نشست و بـرخاست بـا آنان كند, زيرا حضرت علاوه بـر تـبـليغ رسالت و پـيامدهاى فراوان آن, رهبـرى مسلمانان را نيز بـه عهده داشت و حـاكميت بـر شهرى چـون مدينه با توجه به بافت قبيله اى آن بسيار وقت گير بـود. علاوه بـر اينها عبادتهاى زيادى كه بر پيامبر اكرم(ص)واجب بود, وقت ايشان را مى گرفت.
بـه هر حال جـان سخن اين است كه او بـا امكانات و وقت كم, در سايه اخلاق خوب بر مشكلات فراوان فايق آمد, ولى بسيارى از پيروان او پيوسته بـا مشكلات خانوادگى زيادى مواجهند, بـا اينكه در اين زمان امكانات و فرصت براى نشستن و گفتگو با خانواده بيشتر است. تنها مشكلى كه وجود دارد, نداشتن يا نبود شمه اى از اخلاق پيامبر اكرم(ص)است.
تـمام سـعى و كوشش نوشتـه حـاضر اين اسـت كه بـا بـيان انواع سازگاريهاى حضرت با همسران, همگان را بـه فراگيرى راه زندگى از اين الگوى بشريت رهنمون كند. باشد كه زندگيها شيرين و آمار طلاق و جداييها كم شود و نزاعهاى خانوادگى كاهش يابد و بـچه هايى خوب و مورد قبـول در كانون گرم و پـرمحـبـت خـانواده تـربـيت شوند.

ادامه دارد.

پى‏نوشت‏ها:

1ـ سيره حـلبـى, ج2, ص77, بـه نقل از فروغ ابـديت, ج1, ص370.
2 مـسـند احـمـد, ص199, بـه نقـل از فـروغ ابـديت, ج1, ص371.
3ـ احزاب(33), آيه 51.
4ـ تاريخ قرآن, محمود راميار, ص674 تا 679, چاپ دوم, چاپخانه سپهر.
5ـ تفسير روح المعانى, ج12, ص89, دارالفكر; مجمع البيان, ج7 ـ 8, ص36, دار الاحيإ.
6ـ تفسير مجمع البيان, ج9 ـ 10, ص314.
7ـ مسند احمد, ج6, ص338.
8ـ همان.
9ـ احزاب(33), آيه 53.
10ـ تحريم(66), آيه 4.
11ـ احزاب(33), آيه 28 ـ 29 و تمامى تفاسير ذيل اين آيه ها از جمله تفسير قمى, ج2, ص172.
12ـ قلم(68), آيه 4.
13ـ معجم رجال الحديث, ج1, ص175 و 176.
14ـ همان, ص176.
15ـ همان, ص176 ـ 177.
16ـ استيعاب, ترجمه, رقم ;848 الاصابه, ترجمه, رقم ;2897 سيره ابن هشام, ج1, ص;248 طبقات, ج3, ص28.
17ـ الاصـابـه, ص;2897 اسـتـيعـاب, ص;848 الطبـقـات, ج3, ص28.
18ـ اسدالغابه, ج2, ص250 ـ 252.
19ـ همان, 336 و 337.
20ـ احزاب(33), آيه 5.
21ـ همان, آيه 6.
22ـ همان, آيه 36.
23ـ اسدالغابه, ج1, ص194 و ج7, ص291.
24ـ همان, ج7, ص291.
25ـ همان, ج1, ص295.
26ـ معجم رجال الحديث, ج3, ص240 و 241.
27ـ بـحـارالانـوار, ج16, ص230, بـه نـقـل از مـكـارم الاخـلاق.
28ـ بحارالانوار, ج16, ص247.
29ـ همان, ص216.
30ـ آل عمران(3), آيه 159. 31ـ بـحارالانوار, ج16, ص;265 مجـمع البيان, ج9, ص122.
32ـ توبه(9), آيه 128.
33ـ بحارالانوار, ج16, ص303, آيه 65, سوره حج است.

احمد عابدينى - ماهنامه پيام زن ـ شماره 98

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه,سازگارى, مهربانى, مديريت

پيامبر(صلی الله علیه و آله) در خانه,سازگارى, مهربانى, مديريت

قسمت 5
در بخشهاى پيشين به بيان اخلاق و صفات پيامبر اكرم(ص)پرداختيم و روش و منش ايشان را ذكر كرديم. اكنون بـه بـيان سلوك و كردار پيامبـر(ص)در خانه مى پردازيم, تا بـا شيوه هاى سازگارى و مداراى آن حضرت آشنا شويم.

رعايت عدالت
يكى از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص)رعايت مساوات بين همسران بـود كه به مواردى از آن اشاره مى شود:
الف ـ پـيامبـر اكرم(ص)مهريه هر يك از زنانش را چـهارصد درهم قرار داد(مهر السنه)و فرقى بـين عايشه, حـفصه, ام سـلمه, سـوده, ميمونه, زينب دختر جحش و زينب دختـر خزيمه نگذاشت(1)و ملاحظاتـى از قبيل قريشى و غير قريشى, جوان و غير جوان, بيوه و غير بـيوه و امثال آن را در مهريه دخالت نداد. اين تساوى حتـما اثر مثبـت خود را در ذهن زنان مى گذارد, تـا خـود را از نظر شخـصيت و ساير امور همانند يكديگر ببينند.
اگر يكـى از آنها ويژگى خـاص يا وضـعـيت ويژه اى داشـت, در آن وضعيت, پيامبر(ص)بـه نحو ديگرى جبـران كار و فعاليت و ويژگى او را مى كرد و با زبـان يا عمل بـه گونه اى رفتار مى كرد كه تساوى و برابرى, بـرترى شخصى را از بـين نبـرد, كه بـه مواردى از آن در آينده اشاره خواهد شد.
على رغم اينكه هفت تن از همسـران داراى مهريه مسـاوى بـودند, ولى بـراى صفيه و جـويريه چنين مهريه اى ذكر نشده است. شايد بـه اين جهت كه ((صفيه)) اسيرى بـود كه بـه اسارت در آمد و پيامبـر اكرم(ص) او را براى خود انتخاب(اصطفا)كرد و بـه اين گونه افراد مهريه اى تعلق نمى گيرد و آزادى او مهريه اش شده است و ((جويريه)) اسيرى بود كه سهم ((ثابـت بـن قيس)) انصارى شد و سپس بـا او عقد كتـابـتـى(يك نوع قرارداد آزادسـازى بـردگان)نوشت كه در مقابـل پرداخت پول بـه عنوان مال الكتابـه آزاد شود. وى بـراى تهيه پول نزد پـيامبـر اكرم(ص)آمد و حـضـرت فـرمود: آيا بـهتـر از آن را نمى خواهى؟ پرسيد: بـهتر كدام است؟ فرمود: پرداخت مال الكتابـه و ازدواج با من. گفت: بله. و پيامبر اكرم(ص)مال الكتابه را پرداخت و با او ازدواج كرد.(2)
بـه گمان زياد مال الكتـابـه بـيش از چـهارصد درهم بـوده, ولى پـيامبـر اكرم(ص)آن را پـرداخت كرده است, زيرا ((جويريه)) مالى نداشت, اما پيامبـر اكرم(ص)آن را بـه عنوان مهريه قرار نداد تا او را بر ديگران برترى بخشيده باشد.
همسر ديگرى كه مهريه اش با ديگران تفاوت داشت, ام حبـيبـه دختر ابوسفيان بـود. او همراه بـا شوهر خود بـه حبـشه رفت و در آنجا شوهرش نصرانى شد. پيامبـر اكرم(ص) نجاشى را وكيل كرد او را بـه ازدواج حضرت درآورد و مهريه او چهارصد دينار بود. (3
از سيره ابـن هشام و كامل بـن اثـير معلوم نمى شود چـه كسـى اين مهريه را مشخص كرده است, ولى ((ابن عبدالبر)) در استيعاب تصريح مى كند: اين مقدار مهريه را نجـاشى مشخص كرده است.(4)بـنابـراين اشكالى از ناحيه برابرى مهريه ها بر پيامبـر اكرم(ص) وارد نيست. اگرچه حتى بر فرض اينكه پيامبـر اكرم(ص)اين مهريه را مشخص كرده باشد, اشكالى وارد نيست, زيرا ام حبيبه علاوه بـر مهريه نياز بـه نفقه داشت و مقدار اضافه را ممكن اسـت بـه حـسـاب نفقه و هزينه زندگيش گذاشت, زيرا هزينه زندگى بـه عهده شوهر اسـت و پـيامبـر اكرم(ص)بايد آن را پرداخت مى كرد.
ب ـ علاوه بر مهريه از نظر نفقه و هزينه زندگى, پيامبر(ص)رعايت برابـرى و تساوى را مى كرد; مثلا پس از فتح خيبـر به هر كدام طبـق قول ((واقدى)) صد وسق (هشتاد وسق خرما و بـيست وسق جو)پرداخت كرد.(5)ابـن هشام در اين بـاره مى گويد: و قسم لهن مئه وسق و ثمانين وسقا,(6)كه معلوم نيست آيا به بـرخى صد و بـه بـرخى هشتـاد وسق داده و يا بـه هر كدام مجموعا صد وسق داده كه هشتادتاى آن از يك جنس و بـقيه از جنس ديگرى بـوده است, تا بـا عبارت ((مغازى)) تـطبـيق كند و يا بـه هر كدام صد و هشتـاد وسق داده اسـت. احـتـمال اخـير درسـت نيسـت, چـون در اين صورت كلمه ((وسق)) در عبارت زايد است. احتمال اول نيز درست نيست, زيرا در اين صورت بايد تفصيل مى داد به كدام يك از زنان هشتاد و به كدام يك صد وسق داده است; همان طور كه او و ((واقدى)) در بـاره سـهم ديگران تفصيل داده اند. بنابـراين احتمال وسط صحيح تر است. بـه هر حال ((واقدى)) كه داستان و حوادث جنگها را نوشتـه, بـيان مى كند پيامبـر اكـرم(ص)سـهم آنان را بـه طور متـسـاوى پـرداخـت كـرد. ((وسق)) عبارت از شصت صاع اسـت(7)و صاع تـقريبـا سـه كيلوگرم است. در نتيجه سهم هر زن هيجده تن مى شود كه رقم نسبـتـا بـالايى اسـت, ولى احـتـمال دارد صاع و وسـق معانى ديگرى داشتـه بـاشد.
ج ـ پيامبر اكرم(ص)در ساير امور نيز رعايت تساوى و برابرى را مى كرد; مثـلا صبـحگاهان, پـس از نماز بـه حجره يكايك همسرانش سر مى زد و از آنان احوالپرسى مى كرد.
دـ او هر شب در اتـاق يكى از آنان بـه سر مى بـرد و تـساوى را كاملا رعايت مى كرد; حتى در دوران مريضى ايشان كه بـه وفاتش منجر شد, رعايت تساوى را مى كرد, تا اينكه بيمارى بر او سخت شد و طبق نقل از همسرانش اجازه خواست در اتاق عايشه بماند. (8)
شايد ماندن در خانه عايشه به اين جهت بود كه او جوانتر بود و بيشتـر مى تـوانست از عهده كارهاى منزل و مداواى حضرت بـرآيد, و شايد جـهات ديگرى داشتـه كه بـعدا مورد اشاره واقع خواهد شد.(9)
هـ ـ پيامبر(ص)در سفرها و جنگها رعايت تساوى را مى نمود و پيوسته قـرعـه مى كـشـيد و طبـق آن يكـى از زنان را همراه خـود مى بـرد. شايان ذكر است چون زمان و مدت غزوه ها معلوم نبود, راهى بـهتر از قرعـه كشـيدن بـراى رعـايت عـدالت و بـرابـرى وجـود نداشـت. جالب است بدانيم اين همه اصرار بر تساوى و برابرى بين همسران و حتى اجازه خواستن از آنان در برخى موارد, از كسى سر مى زند كه خداوند بـه او اجازه داده است بـين زنانش بـا بـرابـرى و تساوى برخـورد نكـند و زنان او نيز بـا همـين شـرط نزد او مـانده اند.
قرآن مى فرمايد: ((ترجى من تشإ منهن و تـووى اليك من تـشإ و من ابتـغيت ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك ادنى ان تـقر اعينهن و لا يحزن و يرضين بما اتيتهن كلهن; (10)نوبت هر كدام از زنها را كه مى خواهى, بـه تإخير انداز و هر كدام را كه خواهى, پيش خود جاى ده. بـر تو بـاكى نيست كه هر كدام را كه ترك كرده اى,[ دوبـاره] طلب كنى. اين نزديكتـر اسـت بـراى اينكه چـشمانشان روشن گردد و دلتـنگ نشوند و همگى بـه آنچـه بـه آنان داده اى, خشنود شوند.)) شايان ذكر است اين اختيارات را خود همسران پيامبر اكرم(ص)بـه او دادند. هنگامى كه او آنان را ـ طبـق دستور و ارشاد خداوند ـ بين ماندن نزد پيامبر(ص) و تحمل زندگى ساده آن حضرت و بـين طلاق مخير ساخت, همگى ماندن نزد آن حضرت و بـا هر شرايطى كه پيامبـر اكرم(ص)صلاح بـداند را قبـول كردند, آيات 28 و 29 سوره احزاب از اين واقعه بازگويى مى كند; بنابـراين رعايت نكردن تساوى, احجافى در حق زنان نبود, بلكه همگى آن را قبول كرده بـودند و آيه قرآن نيز بر اين مطلب تصريح دارد, ولى با اين حال پيامبر اكرم(ص)تـمام سعى خـود را بـراى رعايت تـساوى و عدالت, بـه كار مى بـرد.(11)حتـى پـيامبـر اكرم(ص)در حال احرام رعايت مساوات را مى كـرد و هر شـب را كـنار يكـى از آنان بـه سـر مى بـرد. اگرچـه بـهره گيرى جنسى در حال احرام حرام است, ولى منافاتـى بـا رعايت تساوى بين آنان نداشت.

پيروان غير پيرو
افرادى كه ازدواجـهاى متـعدد مى كنند و خود را مسلمان و پـيرو دين پيامبـر(ص) مى دانند, بـايد بـررسى كنند بـرخوردها و كارهاى آنان تـا چـه حدى بـا بـرنامه ها و اعمال و بـرخوردهاى پـيامبـر اكرم(ص)سازگار است. اگر شخـصى بـبـيند كه جـوان بـودن يك زن يا خوش سخن و زيبـابـودن او, وى را از ديگر همسرانش غافل كرده و در امور زندگى رعـايت مسـاوات را نمى كـند, بـداند او از راه و روش پيامبر(ص)بسيار فاصله دارد و طبـق فرموده قرآن حق ازدواج متعدد را ندارد, زيرا قرآن مى فرمايد: ((فانكحوا ما طاب لكم من النسإ مثنى و ثلاث و رباع و ان خفتم الا تعدلوا فواحده; (12)با هرچه از زنان كه مورد پسـندتـان واقع شود, ازدواج كنيد; دوتـا, سـه تـا, چهارتا, پس اگر بيم داريد كه بـه عدالت رفتار نكنيد, بـه يك زن اكتفا كنيد.))
روشن اسـت در آيه, ازدواج بـا بـيش از يك زن مشروط بـه رعايت عدالت است و حتى در صورت ترس از اينكه نتواند عدالت را بـرقرار كند, بايد به يك همسر اكتفا كند. از اينجا روشن مى شود كسانى كه ازدواجهاى متعدد مى كنند و تنها خود را در تعدد ازدواج پيرو سنت پيامبر(ص)مى دانند اما در حقوق همسران بـه عدالت رفتار نمى كنند, چقدر از قرآن و از سنت او دور هستند و در واقع پيروان غير پيرو هستند. ازدواجهاى متعدد سزاوار شخصى است كه خود را امتحان كرده باشد و بداند حوادث و حالات, او را تغيير نمى دهد و از عدالت باز نمى دارد.

محدوده رعايت عدالت
البتـه خداوند ضعف و سستـى ما را مى دانست كه نمى تـوانيم بـين زنان به عدالت رفتار كنيم; از اين رو ما را از متمايل شدن به يك سو نهى كرده و فرموده است: ((و لن تـسـتـطيعوا ان تـعدلوا بـين النسإ و لو حرصتم, فلاتـميلوا كل الميل فتـذروها كالمعلقه و ان تـصلحـوا و تـتـقوا فان الله كان غفورا رحـيما; (13)و شما هرگز نمى توانيد ميان زنان بـه عدالت(رفتار)كنيد, هر چند[ بـر عدالت] حريص باشيد. پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد, تا آن[ زن ديگر] را سرگشـتـه[ و بـلاتـكـليف] رها كـنيد و اگر سـازگارى نماييد و پرهيزكارى كنيد, يقينا خدا آمرزنده مهربان است.))
از ((و لو حرصتم)) (هر چند تمايل شديد بـه رعايت عدالت داشته باشـيد)معـلوم مى شـود مراد از عدالت در ((و لن تـسـتـطيعـوا ان تـعدلوا)) عدالتـى است كه از اخـتـيار و تـوان آدمى خـارج است; بنابراين مى توان گفت مراد از آن, عدالت در مودت و محبـت است كه از امور قلبـى است و اختيارى نيست.(14)بـنابـراين محدوده رعايت عـدالت, كارها و اعـمال و رفتـارهاى ظاهرى اسـت, ولى در مودت و دوستى ممكن است برخى محبوب تر از برخى ديگر باشند.
خلاصه گفتار: مردانى كه قدرت برقرارى عدالت ظاهرى بين زنان را ندارند و مال و امكانات خـود را در اخـتـيار بـرخـى از همسـران مى گذارند و بيشتر اوقات خود را با يكى از آنان سپرى مى كنند, حق ازدواج متعدد را ندارند و بـى جـهت از تـعدد زوجـات مطرح شده در قرآن يا در سنت نبوى سوء استفاده مى كنند.

رعايت روحيه هر يك از همسران
يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر(ص)كه محبت همسرانش را بـه همراه داشت, رعايت روحيات آنان و ابراز علاقه به تمامى آنان مناسب بـا شإن هر يك بود; بـه طورى كـه هيچ كـدام احـسـاس نمى كـرد ديگرى محبوبـتـر از او نزد پـيامبـر(ص)است; مثلا وقتـى مى ديد عايشه زن جوانى است كه دوست دارد محبوب شوهر خود بـاشد, بـا الفاظى نظير ((كلمينى يا حميرا; (15)اى حميرا! با من سخن بگو)) محبـت او را بـه خود جلب مى كرد. و وقتى بـا ((ام سلمه)) مواجه مى شد كه داراى فرزندانى بود و بچه هايش را نيز بـسيار دوست مى داشت, احوال آنان را مى پـرسيد و بـر آنان اسم جديدى مى گذاشت كه نشانه اعتـنا بـه آنان بـود; مثـلا او دختـر كوچـكى داشت كه نامش ((زينب)) بـود و پـيامبـر اكرم(ص)او را ((زناب)) صدا مى زد و مى پـرسيد: ((زناب)) كجاست, يا وقتى در حجه الوداع شتر صفيه از رفتـن ايستـاد و صفيه از شدت ناراحتى گريه كرد, پـيامبـر(ص)بـا دست خود اشكهاى او را پـاك كرد و او را دلدارى داد و دستـور داد قافله همان جـا فرود آيد, در حالى كه تـصميم بـه فرود آمدن در آن مكان رانداشت.(16)
پيامبر اكرم(ص)به خاطر اهانتى كه زينب بـنت جحش بـه صفيه كرد, مدتى با زينب قطع رابـطه كرد, ولى پس از اينكه زينب از كار خود پشيمان شد, پـيامبـر(ص)بـه غرفه او رفت و تـختـخوابـش را مرتـب كرد(17)و اين گونه محبت خود را به او ابراز كرد.
وقتى بـه ((بـره)) دختر حارث از بـنى المصطلق كه در جنگ اسير شده, پيشنهاد ازدواج داد و او با خوشحالى پذيرفت, پيامبر(ص)اسم او را ((جويريه)) نهاد(18). و با اين كارها محبت او را كاملا به خود جذب كرد.
روزى از روزها پيامبر(ص)بر جويريه گذر كرد و ديد مشغول عبادت است. پس از حدود نصف روز بر او گذر كرد و باز ديد مشغول عبـادت است. فرمود: آيا مى خواهى كلماتى به تـو تـعليم كنم تـا آنها را بـگويى, و سپس بـه او ياد داد هر يك از اين اذكار را سه مرتبـه بگويد: سبحان الله عدد خلقه, سبحان الله يرضى نفسه, سبحان الله زنه عرشه, سبحان الله مداد كلماته(19).
به هر حال از مجموع كلمات و رفتارى كه از پيامبـر(ص)نقل شد و در لابلاى كتابـهاى روايى و تـفسيرى نمونه هاى ديگر آن را مى تـوان پيدا كرد, فهميده مى شود اين برخوردها سبـب جذب قلوب آنان مى شد.
البته اين بـرخوردها در آن زمان بـراى زنان بـسيار مهم بـود, زيرا آن زمان نزديك به جاهليت بود, كه زنان را يا مى كشتند و يا بـا آنان بـه گونه حيوان رفتار مى كردند و آنان را در ايام عادت از خانه بيرون مى كردند, و آنها را مانند ساير اموال ميت به ارث مى بـردند, و نيز بـا زنان مشورت نمى شد و كسى بـه سخـن آنان گوش نمى داد و ... و از طرفى تحمل اين بـرخوردها بـراى جامعه آن روز بسيار سخت بـود, زيرا جامعه قبـول نمى كرد مردى بـه همسرش شخصيت اجتماعى دهد; به سخنان او گوش دهد; به او محبت كند و حتى اجازه دهد زن با او قهر كند و به تندى با وى سخن بگويد!
بـرخـى, منشـإ همه گرفـتـاريهاى پـيامبـر(ص)بـا همسـرانش را برخوردهاى خود حضرت مى دانستند و معتقد بـودند: اگر همان طور كه آنان بـا زنانشان رفتار مى كردند, پـيامبـر(ص)رفتار مى كرد, زنان جـسور نمى شدند و زنان آنان نيز جـرإت نمى كردند روى حـرف مردان حرف بـزنند. در مقابـل همه اين حرفها, پيامبـر(ص)تبـسم مى كرد و شايد با اين تبسم, بـر ساده انديشى بـرخى تإسف مى خورد و هدفش و راهش را كه در جـاهاى ديگر بـا صراحـت بـيان كرده, در درون خود زمزمه كرد كه: من نيامده ام تـا بـا قهر و غلبـه و قدرت نظامى و زور بر ديگران برترى يابـم و حكومت كنم. من نيامده ام تا ديگران از من بترسند و همسرم در خانه به خاطر تـرس از كتـك يا تـرس از طلاق از من اطاعت كند, بـلكه آمده ام خرد انسانها را پرورش دهم و به آنان بياموزم خودشان آزادانه راه حق را بيابـند و در آن گام نهند. بنابـراين اگر صد بـار ديگر حفصه, عايشه و ... ناسازگارى كنند, آنان را بـا زور تسليم نخواهم كرد; همان طور كه حضرت نوح و حضرت لوط همسرانشان را با زور بـه راه حق نكشاندند, زيرا ((لا اكراه فى الدين)) اصلى مسلم و غير قابـل تـشكيك اسـت. اگر خـدا مى خواست از راه زور و جبر همگان را هدايت كند, چنين مى كرد, ولى او خواست مردم اختـيار داشتـه بـاشند. خدا راه را از چاه بـراى آنها بـيان كرد, تا هر كسى هر مسيرى را خواست, انتخاب كند. ((و لو شإ الله ما اشركوا و ما جعلناك عليهم حفيظا و ما انت عليهم بـوكيل(20); و اگر خدا مى خواست, آنان شرك نمىآوردند و ما تو را برايشان نگهبان نكرده ايم و تو وكيل[ صاحب اختيار] آنان نيستى)) و در جاى ديگـر فـرمود: ((فـذكـر انما انت مذكـر لـسـت عـلـيهم بمصيطر(21); پس تذكر ده, كه تـو تـنها تـذكردهنده اى و بـر آنان تسلطى ندارى.)) و در باره مردم فرمود: ((و قل الحق من ربكم فمن شإ فليومن و من شـإ فليكفر(22); بـه آنان بـگو: حـق از جـانب پروردگار است. پس هر كه بخواهد, ايمان بياورد و هر كس بـخواهد, كافر شـود.)) و فرمود: ((انا هديناه السـبـيل اما شـاكرا و اما كفورا(23); ما راه را بـه او نموديم; يا سپاسگزار خواهد بـود و يا ناسپاس.)) بنابراين با سخن و عمل و بـا گفتار و كردار بـايد مردم را به راه راست هدايت كرد و روش و منش پيامبر(ص)چنين بود.
او مى خواست همه مردم و از جمله همسرانش را به اين طريق بـه راه راست هدايت كند و بـا خـود سازگار سازد و بـه آنها اخـلاق اسلامى بـياموزد. قهر و غلبـه و زور در اين گونه موارد تإثيرى ندارد.
نكتـه اى كه در پـايان اين قسمت بـيانش خالى از لطف نيست, اين است كه: حـوادث را بـايد در محـدوده خـود بـررسى كرد; يعنى وضع محيطى, اجتماعى و ... را در نظر گرفت; مثلا ازدواج با حفصه, پاك كردن اشك چشم وى, سوار كردن او بـر مركب خويش و دلجويى از وى و آماده كردن تختخواب زينب ممكن است امروزه امورى عادى جلوه كند, ولى در زمانى كه به زن بـه عنوان موجودى پست نگاه مى شد و مردان بـه طور كلى از چـنين كارهايى سـر بـاز مى زدند, ارزش اين كارها بيشتر روشن مى شود.

مدارا كردن
ويژگى ديگر پيامبر اكرم(ص)با همسران, مدارا كردن او در برابر اشتباهات آنان و عفو و گذشت بود. گاهى اشتباه و خطاهاى همسران, تـجاوز بـه حقوق پـيامبـر(ص)بـود. در اين صورت حضرت حتـى بـدون يادآورى به آنان, از كنار اين قضيه مى گذشت و آنان متوجه اشتباه خود مى شدند و سرافكنده مى گشتند; ولى گاه خطاها و اشتباهات آنان در امور مربوط به ديگران بود, كه پيامبـر(ص)بـا گفتار و كردارى مناسب, آنان را متوجه مى كرد و اگر اشتـبـاه آنان ناشى از جهالت بود, با بيانى خوش اين نقيصه را برطرف مى كرد, زيرا تبليغ احكام و هدايت انسانها يكى از وظايف انبياست.
رجوع به اكثر نمونه هاى مطرح شده مى تواند دليل خوبـى بـراى اين ويژگى بـاشد; مثلا وقتى عايشه بـه ايشان گفت: دهانت بـوى مغافير مى دهد, آيا مغافير خورده اى؟ حـضرت فرمود: خـير. نزد زينب شربـت عسل خورده ام. پيامبـر(ص)هيچ تحقيقى نكرد آيا وى راست مى گويد يا نقشه اى كشيده است, بلكه بـا سخت گيرى بـر خود و محروم ساختن خود از خوردن عسل, مشكل را حـل كرد و سوگند ياد كرد ديگر از آن عسل ننوشد. و يا مثـلا بـه همسرانش نگفت: تـو چـنين حقى ندارى, زيرا خودت در آن روزى كه من طبـق فرمان خداوند تو و ساير همسرانم را بـين ماندن و بـا زندگى سـاده سـاخـتـن و يا طلاق گرفـتـن مخـير ساختم(24); اولى را اختيار كردى! و باز نفرمود: آيه قرآن به من اختيار داده كه نوبـت هر كدام از زنان را خواستـم, بـه تـإخير بيندازم و هر كدام را خواستم, مقدم بدارم(25). پيامبـر(ص)بـدون هيچ گونه استفاده از حق قانونى خود و يا اشاره به ناسازگاريهاى برخى همسران و امثال آن, از تمامى اين امور بـا كمال بـزرگوارى صرف نظر مى كرد.
نكتـه اى كه در بـحث ما حايز اهميت است, اين است كه: پـيامبـر اكرم(ص)پـرده از روى تمامى بـرنامه ها و نقشه هاى زنان بـرنداشت.
گفته اند: ما استقصى كريم قط; هيچ گاه انسان كريم استقصا نمى كند و لغزشها را پيگيرى نمى كند, و يا گفتـه اند: ما زال التـغافل من فعل الكرام; از افعال انسانهاى بـاكرامت, تغافل و چشم پوشى است.
وقتى انسانى بـه اين مرحله از كرامت و بـزرگوارى بـرسد كه حتـى نسبـت بـه توطئه قتل خويش تغافل كند و هيچ سخنى از آن بـه ميان نياورد, خصوصا وقتى كه انسان متوجه شود توطئه از سوى كسانى است كه او بـيشتـرين لطف و عنايت را بـه آنان داشتـه اسـت, بـيشتـر بزرگوارى و كرامت او جلوه گر مى شود.
به هر حال اين عمل پيامبر اكرم(ص)چونان ساير اعمال او الگويى براى همگان است. مردى كه در خانه مى خواهد نسبت به خانواده خويش مديريت داشتـه بـاشد و معلمى كه مى خـواهد كلاسـى را اداره كند و حاكمى كه خواهان اداره جامعه است, بايد بـيش از هر چيز بـه اصل تغافل و چشم پوشى فكر كند. مگر نه اين است كه پيامبر(ص)با توطئه قتل خود, بـا گذشت و چشم پوشى بـرخورد كرد و همه را شرمنده خويش ساخت؟! لااقل مرد خانه بـايد از پيامبـر(ص)بـياموزد كه در موارد بى اعتناييها و سخنان نسنجيده و نظاير آن با تغافل بـرخورد كند.
در مورد بـرخـوردهايى كه همسران بـا يكديگر داشتـند و نزاع و درگيريهايى كه بـين آنان بـه وجـود مىآمد, نيز رفتـار و گفتـار پيامبر اكرم(ص)بسيار راهگشاست.
موارد زيادى از مداراى پيامبـر(ص)بـا عايشه در بـحثهاى گذشته مطرح شد. جاهايى كه عايشه نسبت به حضرت خديجه بى احترامى مى كرد; مزاحم ملاقاتهاى خصوصى پيامبر(ص) با حضرت على(ع)مى گشت; در هنگام نماز شب خواندن پـيامبـر(ص)بـه توهم اينكه حضرت نزد ساير زنانش رفته, به تفحص مى پرداخت و حتى يك مرتبه پيامبـر(ص)را كه در حال مناجات بود, لگد كرد و ... موارد زيادى است كه حضرت, بـا مدارا مسإله را حل كرده اند. نظير اين موارد و حتى بـيشتـر از اين را حفصه مرتكب مى شد و پيامبـر اكرم(ص)مدارا مى كرد. حال چه شده است كه مردان روزگار ما كوچـكتـرين ناراحـتـى و مشكل از زنان ما را تحمل نمى كنند و بـه ضرب و شتم, تهديد و ارعاب مى پـردازند؟! چرا به جاى برخورد عاطفى و محبتآميز مى خواهند با زور بـر همسر خويش پيروز شوند. چرا مرد و زن به جاى اينكه بـا محبـت و عشق همديگر را جـذب كنند, بـه راههايى نظير مهريه سـنگين و شـروط ضـمن عقد متوسل مى شوند؟! و چرا مسوولان امر به جاى آموزش درس عشق و محبـت و تربيت انسانهاى بـافرهنگ و مهرپرور, بـه فكر دادگاه حمايت از خانواده و قوانين خشك و
بى روح افتاده اند؟! اگر چه تشكيل دادگاه و تصويب قوانين حمايت از خانواده خوب است, ولى درس عشق و محبت, كاربرد بيشترى دارد و بهتر است.
يكى ديگر از ويژگيهاى پيامبر اكرم(ص)زبـان اعتذار داشتن است. ايشان در مواردى از كار خويش عذرخواهى مى كرد كه هر شخص منطقى و باانصـافى, حـكم بـه بـرائت آن حـضرت مى داد. صـرف نظر از اينكه پيامبـر(ص)معصوم است و گناهى انجام نمى دهد و گذشته از اينكه او از فكرى سرشار و قدرت تـصميم گيرى بـرخوردار است و آنچـه انجـام مى دهد, نه تنها صلاح امت اسلامى, بلكه صلاح جامعه بـشريت است, ولى با اين حال از كارهاى خـود كه ضررى متـوجـه شخـص خـاصى مى نمود, عذرخواهى مى كرد; مثـلا در جنگ خيبـر, پـدر و عمو و شوهر و بـرخى خويشان ديگر ((صفيه)) كشتـه شدند و مقصر اصلى خود آنان بـودند. كارشكنيهاى آنان و آزار و اذيتـهايشان امر پـوشيده اى نيست, ولى پيامبر اكرم(ص)در مورد كشته شدن آنان از ((صفيه)) عذرخواهى كرد و فرمود: از تـو عذرى مى خواهم كه خويشانت كشتـه شدند, ولى آنان بودند كه عليه من توطئه كردند.
بـه هر حال اين عذرخواهى يكى از ويژگيهايى است كه اثر بـسيار مثبتى در زندگى زناشويى و در رفع اختلافات دارد.
از ويژگيهاى ديگر پـيامبـر(ص)عـذرپـذيرى ايشـان بـود. آن قدر پيامبـر اكرم(ص)عذرها را قبـول مى كرد كه حتى منافقان سخن را از حد گذراندند و گفتند: او زودباور است و هر چيزى كه بـه او گفته شود, قبول مى كند. آيه قرآن در صدد دفاع از پيامبر اكرم(ص)برآمد و فـرمود: ((و منهم الذين يوذون النبـى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم يومن بالـلـه و يومن لـلـمومنين و رحـمه لـلـذين آمنوا منكم(26); و از ايشان[ منافقان] كسانى هستـند كه پـيامبـر(ص)را آزار مى دهند و مى گويند: او زودباور است. بگو: زودباوريش به نفع شماست. او به خدا ايمان دارد و در جهت نفع شما[ خبرها را] باور مى كند و بـراى كسـانى از شما كه ايمان آورده اند, رحـمت اسـت.)) به هر حال پيامبر(ص)در زندگى خانوادگى همين طور بود و در صدد تحقيق برنمىآمد كه آيا عذرى كه طرف مقابـل آورده, واقعى است يا ظاهرى.
سوده, همسر حضرت, نقل مى كند: ((بعد از جنگ بدر وقتى به اتاقم بـرگشتـم, ((سـهيل بـن عمرو)) را ديدم كه در گوشه اى از حـجـره ام دستهايش را با طناب بـه گردنش بـسته است. گفتم: بـا دست خودتان ذلت را پـذيرفتـيد! چـرا بـا بـزرگوارى مرگ را پـذيرا نشـديد؟! ناگهان كلام رسول خدا(ص)مرا متـنبـه ساخـت كه فرمود: اى سوده! آيا بر خدا و رسول او تحريك و ترغيب مى كنى؟!
گفتم: اى رسول خدا! سوگند بـه آن كه تـو را بـحق مبـعوث كرد! هنگامى كه ((سهيل بن عمرو)) را به اين حالت ديدم, اختيار از كفم بيرون رفت و آنچه را كه گفتم, گفتم.)) (27
روشن است كه بـه مجـرد عذر آوردن, پـيامبـر اكرم(ص)راضى شد و ديگر دنبـال قضيه را نگرفت كه آيا واقعا بـى اختـيار اين سخن از دهان ((سوده)) خارج شده يا قصد تحريك داشته است.
اگر قبول عذر در خانواده ها وجود داشت, ديگر نيازى بـه اينهمه پرونده در دادگسترى نبود.
مناسب است كه عنان سخن را به ملاى رومى بـسپاريم تا نظر او را جـويا شـويم و سـپـس بـا كمك آيات و روايت آن را تـوضـيح دهيم:
زين للناس حق آراسته است
ز آنچه حق آراست, چون دانند جست؟
چون پى ((يسكن اليها)) ش آفريد
كى تواند آدم از حوا بريد؟
رستم زال ار بود وز حمزه بيش
هست در فرمان, اسير زال خويش
آن كه عالم مست گفتش, آمدى
((كلمينى يا حميرا)) مى زدى
آب غالب شد بر آتش از نهيب
ز آتش او جوشد, جو باشد در حجاب
چون كه ديگى حايل آمد هر دو را
نيست كرد آن آب را, كردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبى
باطنا مغلوب و زن را طالبى
اين چنين خاصيتى در آدمى است
مهر, حيوان را كم است, آن از كمى است
گفت پيغامبر كه زن بر عاقلان
غالب آيد سخت و بر صاحب دلان
باز بر زن جاهلان چيره شوند
زان كه ايشان تند و بس خيره روند
كم بودشان رقت و لطف و وداد
زان كه حيوانى است غالب بر نهاد
مهر و رقت وصف انسانى بود
خشم و شهوت وصف حيوانى بود
پرتو حق است, آن معشوق نيست
خالق است آن گوييا مخلوق نيست(28)
مولوى در اولين بـيت علت تمايل مرد بـه زن را بـا استفاده از آيه قرآن بيان مى كند. خداوند مى فرمايد: ((زين للناس حب الشهوات من النسإ و البنين و القناطير المقنطره من الذهب و الفضه(29); دوسـت داشتـن خـواسـتـنيها[ ى گوناگون اعم] از زنان, فرزندان و اموال فراوان[ اعم] از طلا, نقره و ... بـراى مردم آراسـتـه شده است.))
روشن است وقتى خداوند حس زيبايى را در سرشت انسان نهاده است, و از طرف ديگر اين امور نيز تزيين شده و زيبا در بـرابـر انسان نمودار مى شوند, انسان طبـعا بـه سوى آنها متـمايل مى شود. اساسا اگر اين حب و آرايش نبود, هيچ گاه خانواده اى بـه وجود نمىآمد و نسلى توليد نمى شد و هيچ گاه پـدر و مادر اين همه سعى و كوشش را در راه بـه هدف رسيدن فرزندان خـود بـه كار نمى گرفتـند و علم و صنعت به پيش نمى رفت و بنايى بر پا نمى شد و مالى به دست نمىآمد.
بنابـراين فطرت و سـرشت آدمى بـه سـوى خـوبـى متـمايل اسـت و نيروهايى الهى يا غير الهى, اين امور مادى را بـراى انسان زينت مى دهند و نتيجه كشش درونى است كه از آن گريزى نيست.
مولوى در بيت بعدى بـه آيه ديگرى از قرآن اشاره مى كند كه هدف از آفرينش زنان را بـيان مى كند. خدا مى فرمايد: ((و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتـسكنوا اليها و جـعل بـينكم موده و رحـمه ان فى ذلك لا يات لقوم يتـفكرون(30); از نشـانه هاى او اين است كه از[ نوع] خودتـان همسرانى بـراى شما آفريد, تـا بـدانها آرام گيريد و ميانتـان دوستـى و رحـمت نهاد. آرى در اين[ نعمت] براى مردمى كه مى انديشند, قطعا نشانه هايى است.))
اين آيه نشان مى دهد زن و مرد همجنسند و زن آفريده شد تـا مرد در كنار او آرامش يابـد. در اين جهت كه مردان نياز بـه آرامش و همسر دارند, فرقى بـين پـيامبـران و ديگران نيسـت و همه در راه تحقق هدف الهى و تـشكيل خانواده كوشا هستـند. وقتـى انسانى بـه ديگرى نيازمند شد, محتاج و نيازمند(مرد)بـايد در نزد بـى نياز و غنى(زن)بـه گونه اى رفتـار كند كه او بـا رضـايت خـاطر نيازش را برآورد. بنابراين تمسك بـه زور و تهديد يا خدعه و نيرنگ كارساز نيسـت و معامله اى اسـت كه در آن فروشـنده و غنى زنان هسـتـند و نيازمند و خواهان, مردان. بـه همين جهت حتـى در هنگام عقد نكاح زن يا وكيل او ابتدا بايد صيغه عقد را انشا كند و سپس نوبت بـه مرد يا وكيل او مى رسد كه عقد را قبول كند; نظير خريد و فروش كه اول فروشنده ((بعت)) يا فروختم را مى گويد و سپس مشترى قبـول يا خريدم را.
و چون نكاح عـقدى نظير عـقد بـيع و امثـال آن اسـت, عـزم بـر كلاهبردارى و فريب, قصد نپرداختن مهريه و تصميم بـه زور و ارعاب در هنگام انعقاد عقد, بـه صحت آن ضربـه مى زند و انجام هر يك از اين امور پس از عقد, مهر و محبت و صميميت را از بين مى بـرد. در چنين ميدانى صداقت, محبت و امورى از اين قبيل بيشتر كارساز است و به همين جهت مولوى گفته است:
اگر چه شخص رستـم زال و يا حمزه سيدالشهدا بـاشد, در اين جـا اسير و تـحـت فرمان همسر خـويش است. او بـا مثـال ديگرى نياز و احـتـياج را بـه بـهتـرين نحـوى پـى مى گيرد و مى گويد: پـيامبـر اكرم(ص)كه همه جـهانيان عاشـق گفتـار اويند و گفتـارش همگان را مدهوش مى كند و از زبـانش سخنان وحى ادا مى شود, وقتـى بـا عايشه روبه رو مى شود, به او مى گويد: كلمينى(با من سخن بگو)و به عبـارت صريح تر: تـمامى عالم محتـاج نطق او و او محتـاج سخن گفتـن عايشه است.
البـته اشتبـاه نشود اين دو نوع نياز, كاملا متفاوت است; مردم بـه نطق پيامبـر(ص) نيازمندند تا تكامل يابـند و راهى بـه جهان معنويت بيابند, ولى پيامبر(ص)بـه نطق عايشه نيازمند است, تا از جهان معنويت به جهان ماديت بيايد و با موجودات اين جهان همنشين شود.
در اينجا ناگهان شبـهه اى در ذهن ملاى رومى خلجان مى كند: مسلما مرد از قوت بـازو و زور بـيشتـرى بـرخوردار است و امكانات مادى بيشتر در دست اوست; چطور ممكن است او محتاج باشد و زن بى نياز؟! چگونه ممكن است مرد اسير زن باشد و او صاحب اختـيار؟ در صورتـى كه مرد مى تواند بـا زور او را تـسليم خود سازد و از وى هر گونه بهره اى ببرد و حتى از او بيگارى بـكشد! ولى فورا بـا مثالى بـه پاسخگويى مى پردازد و مى گويد: آب نيز از لحاظ زور و نهيب زدن بر آتش غلبـه مى كند و آن را خاموش مى سازد, ولى وقتى حجاب و پرده اى بين آنان وجود داشت و آب بـه وسيله ظرفى روى آتش قرار گرفت, نه تنها آتش را خاموش نمى كند, بلكه آتش آن را به جوشش وا مى دارد و حتى آن را بخار و فانى مى كند.
اگر تنها جنبه حيوانى انسان مطرح باشد و سخنى از علم و فرهنگ و معنويت و اخـلاق و ... در كار نبـاشـد, مردان بـر زنان غالب و پـيروزند و زنان را بـه سكوت و تسليم وا مى دارند و حتى آنان را نابود مى كنند و از وجود زنان بهره اى برده نمى شود; همان گونه كه آتش بـا آب خاموش مى شود و از وجودش نفعى بـرده نمى شود, ولى اگر صفات انسانيت موجود باشد, مانند حايلى بين مرد و زن واقع مى شود و در اين صورت است كه چـيرگى از آن زن است و او مرد را بـا عشق خود گرم مى كند و به زندگى معنا مى بخشد.
همين مطالب را مولوى بـه عنوان حديثى از پـيامبـر اكرم(ص)نقل مى كند و مى گويد: زن بـر عاقلان و صاحب دلان پـيروز است, ولى جاهلان بـر زن پـيروزند, چـون جـاهلان از صفات درونى و ويژگيهاى انسانى بى بهره اند. مولوى با الهام از آيه قرآن كه فرمود ((و جعل بينكم موده و رحمه(31 )) مى گويد: مهر و رقت وصف انسـانى اسـت. پـس از ديد يك عارف بـه زن نگاه مى كند و مى گويد: او پـرتـوى از پـرتـو خداوند سبـحان است و بـه همين جـهت قدرت خلاقيت دارد و مى تـواند آرامش را ايجاد كند و چونان او خالقيت دارد و به كانون خانواده مهر و محبـت و صفا و صميميت مى بـخشد, كه ناخودآگاه انسان تـصور مى كند او خالق غير مخـلوق است, در حـالى كه خـالقيت او ناشى از پرتو خالق اوست, نه استقلال داشتنش.
نتيجـه اينكه: سـازگارى بـا همسـر و در خـانواده, سـنت رسـول اكرم(ص)است و خـواست خـداوند و حـل كننده مشكلات متـعدد در زندگى انسانها. بنابـراين بـرماست كه از اين الگوى الهى كمال استفاده را بكنيم و بـا اخلاق نيكو همراه بـا تغافل و مدارا, زندگى درون خانه را رضايت بخش و آرامش بخش كنيم و قبل از بهشت برين, همين جا را بهشت پرطراوت و شاداب قرار دهيم, تا زمينه اى بـراى ورود بـه بهشت پرطراوت آخرت باشد.
پايان.

پى‏نوشت‏ها:

1ـ سيره ابـن هشام, ج4, ص644 ـ ;647 بـحارالانوار, ج22, ص193 ـ 197 و 201 ـ 205.
2ـ همان, ج4, ص645.
3ـ الكامل فى التاريخ, ج1, ص656.
4ـ الاستيعاب, ج4, ص1930.
5ـ المغازى, ج2, ص693. 6ـ سيره ابن هشام, ج4, ص352.
7ـ فرهنگ دهخدا, ج14, ص20498.
8ـ سـيره ابـن هشـام, ج4, ص;643 الكامل فـى التـاريخ, ج2, ص5.
9ـ در بـحـارالانوار, ج22, ص467 آمده است: عايشه از زنان ديگر اجازه خواست پيامبر(ص)اكرم(ص)در حجره او بـه استراحت بـپردازد.
10ـ احزاب(33), آيه 51.
11ـ بحارالانوار, ج22, ص243.
12ـ نسإ (4), آيه 3.
13ـ همان, آيه 129.
_14 روايتـى در نورالثقلين ذيل آيه اين نكتـه را بـيان مى كند.
15ـ مثنوى معنوى, شعر 2428.
16ـ اسدالغابه, ج7, ص169.
17ـ همان; مسند احمد, ج6, ص337.
18ـ همان, ص58.
19ـ همان, ص59.
20ـ انعام(6), آيه 107.
21ـ غاشيه(88), آيه هاى 21 ـ 22.
22ـ كهف(18), آيه 29.
23ـ دهر(76), آيه 3.
24ـ اشاره به آيه 28 و 29 از سوره احزاب است.
25ـ اشاره به آيه 51 سوره احزاب است.
26ـ توبه(9), آيه 61.
27ـ سيره ابن هشام, ج1, ص645.
28ـ مثـنوى معنوى, تـصحـيح عبـدالكريم سروش, ج1, ص110 ـ 111.
29ـ آل عمران(3), آيه 14.
30ـ روم(30), آيه 21.
31ـ همان.

احمد عابدينى - ماهنامه پيام زن ـ شماره 99

فقط با يك جمله، قلبش را تسخير كن!

فقط با يك جمله، قلبش را تسخير كن!

چند نكته حياتى براى ايجاد محبت در زندگى زناشويى
زندگى زناشويى، تشكلى است كه بر پايه محبت، بنا نهاده شده و اين امر، نقشى حياتى را در آن بازى مى‏كند؛ عنصرى كه خداوند متعال از آن به عنوان نشانه‏اى از خود نام برده است. اگر چه اندكى از اين سرمايه را خداوند در ابتداى زندگى زناشويى به زن و مرد عطا فرموده، ولى بايد آن را چون نهالى دانست كه لازم است تمام تمهيدات را به كار بست تا اين نهال سست و شكننده، حفظ و بارور شود و به درختى تناور تبديل گردد و ريشه آن در اعماق جان زن و مرد نفوذ كند.
در ابتداى كلام، بايد به اين مطلب اشاره كرد كه محبت، انسان را به سوى همشكلى و همسانى با معشوق مى‏كشاند و اين علاقه كه در اعماق جان انسان است، باعث مى‏گردد تا محب به صورت محبوب در آيد.
در كتاب رابطه دوستى و محبت آقاى احمد مطهرى چنين آمده است: «محبت، مانند سيم برقى است كه از وجود محبوب به محب وصل مى‏گردد و صفات محبوب را به وى منتقل مى‏سازد و اين جاست كه انتخاب محبوب، اهميت مى‏يابد. به نظر مى‏رسد كه همسر هر فرد، مى‏تواند مهم‏ترين محبوب و همراه او باشد. در دين مبين اسلام، به اين موضوع، بسيار پرداخته شده و فراوانى احاديث و روايات نقل شده از ائمه عليهم‏السلام، مؤيد اين مطلب است. اگر در انتخاب همسر، محور، ايمان و حب پروردگار باشد، مى‏توان اميدوار بود كه اين ازدواج، منجر به زندگى‏اى شود كه هدف و شالوده آن، رسيدن به قرب الهى است و اين كه زن و مرد، هر دو تصميم بگيرند كه اين عشق و علاقه زمينى را نردبانى سازند براى دست يافتن به رضاى پروردگار».
آن چه مهم است، شيوه‏هاى ابراز محبت است كه يكى از مباحث داغ روز است و روان‏شناسان بسيار بدان پرداخته‏اند و توجه تمام زنان و مردانى را كه به زندگى زناشويى به عنوان مهم‏ترين نهاد جامعه مى‏نگرند، به خود جلب كرده است.
بايد به اين مطلب توجه داشت كه محبت بين زن و مرد، اغلب ذاتى نيست؛ بلكه اكتسابى است؛ بدين معنا كه هم زن و هم مرد، بايد شيوه‏هاى ابراز آن را آموزش ديده، تمرين كنند و به كار برند. بسيارى از زنان و مردان به اين امر اذعان مى‏كنند كه نسبت به همسر خود علاقه دارند؛ ولى هرگز كارى براى نماياندن آن به همسرشان انجام نداده‏اند؛ اما بايد گفت كه علاقه و عشقى كه در دل احتكار گردد و ابراز نگردد، بى‏فايده بوده، اثربخش نخواهد بود.
اكنون به چند روش براى ابراز محبت و افزايش مهر و عطوفت بين همسران، اشاره خواهيم كرد:

1. زن مطيع، فرمانرواى قلب شوهر است.
يكى از مهم‏ترين و حياتى‏ترين حس‏هايى كه مردان به آن علاقه دارند، حس مالكيت و مديريت است. از سوى ديگر، براى حفظ كيان خانواده، لازم است زنى كه به زندگى و شوهر خود علاقه‏مند است، از شوهر خود اطاعت كند و بداند كه اگر در تمام شئون زندگى، مطيع او باشد، مهرش چنان در دل مرد نفوذ مى‏كند كه حاضر است براى زن و زندگى‏اش، هر فداكارى و ايثارى انجام دهد و بهترين حس‏ها را به همسر خود بدهد و بدين ترتيب است كه هم مرد راضى است و هم زن.

2. زنان به كارهاى كوچكى هم كه مردان برايشان انجام مى‏دهند، امتياز مى‏دهند.
اغلب مردان چنين تصور مى‏كنند كه بايد كارى بزرگ و حيرت‏آور براى همسر خود انجام دهند تا مورد تحسين و قدردانى او واقع شوند و اين تصور، باعث مى‏گردد تا مرد دست به كارى نزند كه خشنودى زن را برانگيزد؛ مگر زمانى كه بتواند كار بزرگى انجام دهد؛ در حالى كه زنان براى كارهاى به ظاهر كوچك مردان نيز امتياز قائل هستند. براى مثال، يك مرد مى‏تواند براى سالگرد ازدواج يا تولد همسرش، يك متن محبت‏آميز بنويسد و يا هداياى كوچكى مانند عطر، شكلات يا شيرينى مورد علاقه همسر و يا گل تهيه كرده، به همسرش بدهد و آن گاه معجزه اين كار خود را در ايجاد و افزايش علاقه بين خود و همسرش، به تماشا بنشيند.

3. تبسم، ثروتى است كه بى آن كه دهنده‏اش را فقير سازد، گيرنده را ثروتمند مى‏كند.
تبسم، يك لحظه بيشتر پايدارى ندارد؛ ولى گاهى خاطره‏اش تا ابد باقى مى‏ماند. تبسم، خستگى را برطرف و افراد مأيوس را اميدوار مى‏سازد. بنابراين، يك زن مى‏تواند به وسيله اين راه و با داشتن تبسمى مهربانانه، به استقبال همسر خود برود و خستگى يك روز كار و فعاليت را از جان او بزدايد.

4. اسم همسرتان را نيكو و به بهترين حالت صدا بزنيد.
به خاطر داشته باشيد كه اسم يك شخص براى او، شيرين‏ترين و مهم‏ترين كلمات در تمام زبان‏هاست. اشخاص به قدرى به اسم خود علاقه دارند كه مى‏كوشند به هر قيمت كه شده، در خاطرها بماند. يكى از موجبات جلب محبت، نام بردن اشخاص با عناوين احترام‏آميز و اسم‏هايى است كه طرف مقابل آنها را دوست دارد. بعضى همسران به اشتباه فكر مى‏كنند از آن جا كه با همسر خود صميمى هستند، لازم نيست اسم او را به احترام صدا بزنند؛ در حالى كه بايد به خصوص در بين افراد ديگر، اسم همسرتان را به نيكى ببريد. اين كار، يكى از راه‏هاى جلب محبت همسران مى‏باشد. پيامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏عليه‏وآله نيز در حديثى يكى از راه‏هاى جلب محبت افراد را صدا كردن و خواندن آنها به محبوب‏ترين نام هايى كه دوست دارند، دانسته است.

5. آقايان، پيام‏هاى ديدارى را دريافت مى‏كنند و خانم‏ها پيام‏هاى شنيدارى را دوست دارند.
مردان، زنانى را دوست دارند كه به سلامت و زيبايى خود اهميت مى‏دهند. زنان بايد سعى كنند با برخى فعاليت‏هاى جسمانى، نظير قدم زدن و نرمش، بر سلامت و زيبايى طبيعى و خدادادى خود بيفزايند تا بيشتر مورد توجه همسران خود قرار بگيرند. بايد توجه داشت كه اگر زنى، خود حس خوبى نسبت به خود نداشته باشد، همسرش به طبع نمى‏تواند حس خوبى نسبت به او داشته باشد؛ پس زن، بايد زيبايى را از درون خود بجويد؛ صرف نظر از اين كه چقدر تلاش مى‏كند تا زيباتر به نظر آيد. همواره اين را بايد به خاطر داشت كه زيبايى، از درون تراوش مى‏كند. هنگامى كه از درون، احساس خوبى داشته باشيد، خوب از خودتان مواظبت كرده، عزت نفس زنانه‏تان را بيشتر مى‏كنيد و يقيناً اين در بيرون نيز نمايان مى‏گردد.
در مقابل، زنان، پيام‏هاى سمعى را بيشتر دوست دارند؛ مثل اين كه همسرشان به آنها بگويد تا چه حد آنها را دوست دارند و از آنها حمايت مى‏كند. پس مردان بايد سعى كنند محبت نهفته در دل خود را با گفتن جمله «دوستت دارم» به همسرشان، آشكار و عيان سازند.

6. مردان بايد روحيه هميشه متغير و متموج زنان را درك كنند.
مردان بايد توجه داشته باشند كه زنان، حالت متغير دارند و روحيه‏شان مدام در حال تغيير است؛ گاهى شاد و گاهى بسيار غمگين، گاهى اميدوار و گاهى مأيوس و نااميد مى‏باشند. دانستن اين نكته براى مردان، امرى مهم و ضرورى است. اگر مرد از اين حالت زن آگاه باشد، هرگز از تغيير روحيه‏اى كه يكى از علل آن، تغييرات هورمونى زن است، نگران نمى‏شود؛ بلكه سعى مى‏كند همسر خود را درك كند و به او كمك كند تا روحيه خود را باز يابد.

7. لحظات اوليه ورود مرد به خانه، پس از يك روز پركار، لحظات حساسى است.
هرگز هنگام ورود شوهر به خانه، پس از گذراندن يك روز پرمشغله، زن نبايد شكايت و گله‏گذارى كند و با نق زدن، اميد مرد را به اين كه خانه، محل آسايش اوست، از بين ببرد.
زنان بايد در حد امكان، مطرح كردن مسائل ضرورى و شايد ناخوشايند را به زمانى مناسب و آن گاه كه مرد به آرامش نسبى رسيده و خستگى‏اش برطرف شده است، موكول كنند.

8. زنان شاد، خرسند و سرزنده، روشن كننده دل هستند.
با خودتان تعهد كنيد كه باور داشته باشيد در جايگاه خود، فرد قابل احترام و مهمى هستيد. اگر عزت نفس نداشته باشيد، به احتمال فراوان، هيچ كس ديگر هم به شما احترام نمى‏گذارد. عزت نفس، از صادق بودن با خود سرچشمه مى‏گيرد. ممكن است در ابتداى زندگى، ويژگى‏هاى جسمانى از اهميت بيشترى برخوردار باشند؛ اما پس از مدتى، اين اهميت رنگ مى‏بازد و آن چه مهم و ضرورى است، ويژگى‏هاى شخصيتى زن است. زنانى كه هميشه شاد هستند و در مورد خود احساس خوبى دارند، بيشتر مورد توجه همسرشان هستند و از جذابيت بيشترى برخوردارند. ناخرسندى و همواره از همه چيز شكايت كردن، مرد را خسته كرده، شور و نشاط زندگى را از او مى‏گيرد. يكى از راه‏هاى مهرورزى به مرد، اين است كه زن، دست از شكايت دائمى از زمين و زمان بردارد.

9. براى زن خود، حق ناراحت شدن قائل باشيد.
اگر شما يك مرد هستيد، بايد به اين نكته توجه داشته باشيد كه زن‏ها وقتى حاضرند به حرف‏هاى شما گوش بدهند كه برايشان حق ناراحت شدن قائل باشيد. يكى از شيوه‏هاى رايج شروع كردن دعوا بين همسران، بى‏اعتبار دانستن احساسات و افكار زن است. وقتى مرد مى‏گويد: «آخه واسه چى ناراحتى» يا «اين كه ناراحتى نداره» و يا «اين موضوع اين قدر مهم نيست»، براى زن خيلى گران تمام مى‏شود و زن، اين چنين تلقى مى‏كند كه نمى‏تواند حتى از احساسات خود صحبت كند.
براى زنان، ارتباط، مسئله بسيار مهمى است و تصور يك زن از خودش، به احساسات و كيفيت ارتباط او با ديگران بستگى دارد. زنان، بيش از آن كه بخواهند به هدف برسند و راه حلى بيابند، دوست دارند از احساسات خود با ديگران صحبت كنند. درد دل كردن با ديگران، بيش از هر چيز ديگرى، باعث رضايت خاطر زنان است و اگر زن زندگى‏تان را دوست داريد و مى‏خواهيد محبت خود را به او ابراز كنيد و هر چه بيشتر عشق و علاقه بينتان را مستحكم كنيد، به اين مطلب توجه كنيد كه وقتى زن زندگى‏تان با شما صحبت مى‏كند و از مطلبى ناراحت و يا نگران است، به گونه‏اى با او همراهى كنيد و به او بگوييد كه ناراحتى و نگرانى او براى شما هم مهم است؛ حتى اگر با موضوع نگرانى همسرتان مخالف هستيد، مى‏توانيد در آن لحظه سكوت كنيد و فقط با گوش دادن و راه حل ندادن، به او آرامش دهيد.

10. كاملاً به او توجه كنيد.
موقعى كه با همسرتان صحبت مى‏كنيد، به او نگاه كنيد و با نگاه و دستانتان، به او نشان دهيد كه تمام توجهتان به اوست. وقتى همسرتان با شما صحبت مى‏كند، هرگز روزنامه و مجله نخوانيد و يا تلويزيون تماشا نكنيد و به كار ديگرى مشغول نباشيد و براى مدتى، توجه كامل به همسرتان داشته باشيد.

11. فقط با يك جمله، قلب او را تسخير كنيد.
همان گونه كه مردان مى‏توانند با جمله دوستت دارم، قلب همسر خود را تسخير سازند و او را صاحب حسى خوشايند كنند، زنان نيز مى‏توانند با گفتن جملات مردانه‏اى، مثل «من در كنار تو آرامش مى‏يابم» يا «خيلى خوشحالم كه مى‏توانم به تو تكيه كنم»، مرد را سرشار از عشق و محبت كنند و او را بيش از پيش، به خود علاقه‏مند سازند.

ز. روحانى - ماه نامه پرسمان - ش49

گره‌ را با دندان باز نكنيم. . .

گره‌ را با دندان باز نكنيم. . .
دليل مراجعه نكردن بسياري از زوج‌ها به مشاور، ترس از گفته‌ها و راه‌حل‌هايي است كه مشاور به آنها ارائه مي‌كند.
همه ما يكي از اصلي‌‌ترين دلايل مراجعه به مشاور خانواده را، وجود يا شروع اختلاف در زندگي مشترك مي‌دانيم و تا زماني كه كارد به استخوان نرسد به‌مشاوره فكر نمي‌كنيم. عجيب‌تر اينكه گاهي حتي تيغ تيز مشكلات، گوشت و پوست مان را پاره پاره مي‌كند اما باز هم از مشاور، روان شناس و روانپزشك كمك نمي‌گيريم.
شايد مي‌ترسيم كه ديگران به ما انگ ديوانگي، افسردگي، شكست و... بزنند و همين ترس مسخره باعث مي‌شود همين‌طور ادامه بدهيم تا به آخر خط برسيم. هرچند در اغلب موارد دليل مراجعه زوج‌ها به مشاور، بروز اختلاف در زندگي آنهاست اما مشورت با مشاور، روان شناس و روانپزشك نبايد فقط محدود به زمان بروز اختلاف شود.
در واقع مشاور مي‌تواند مانند يك دوست همواره همراه مان باشد و ما را براي زندگي بهتر و نه لزوما حل اختلاف، ياري كند. در اين مقاله با مشاوره و زمان مناسب آن، دلايل و ضرورت‌هاي كمك گرفتن از مشاور بيشتر آشنا مي‌شويم.
با شما موافق‌ام كه هزينه مراجعه به مشاور در مقايسه با درآمد بسياري از ما بالاست اما وقتي براي ادامه مسير زندگي اين قدر از نظر روحي- رواني خسته و افسرده‌ايم كه توان برداشتن حتي يك قدم ديگر را نداريم، چه كنيم؟ در اين شرايط كمك گرفتن از مشاور، روان شناس و روانپزشك كار عجيب و شيكي نيست كه بابت هزينه آن خودمان را سرزنش كنيم يا به‌دليل هزينه بالاي آن از مراجعه به مشاور امتناع كنيم.
متأسفانه در كشور ما برخلاف بسياري از كشورهاي جهان، اين هزينه‌ها لوكس و تجملي به‌نظر مي‌رسد و به همين دليل بسياري از مردم ما (به ويژه زوج‌هاي جوان) با وجود مشكلات فراوان به مراكز مشاوره مراجعه نمي‌كنند. اما فراموش نكنيم اگر هزينه كردن بتواند (كه حتما هم مي‌تواند) مشكلات زندگي مشترك مان را برطرف كند، بايد با كاستن از مخارج غيرضروري، هزينه مراجعه به مشاور را تأمين كنيم. بنابراين مراجعه به مشاور و كمك خواستن از او نه تنها كار لوكس و پرهزينه‌اي نيست، بلكه يكي از نيازهاي ضروري است. زوج‌هاي جوان بيش از هر گروه ديگري به اين مشورت نياز دارند.

مشاور ترسناك نيست
شايد اين حرف كمي عجيب به‌نظر برسد اما بررسي‌ها نشان مي‌دهد بعضي از زوج‌ها به‌دليل ترس از مشاور به مشاور مراجعه نمي‌كنند! اين افراد عقيده دارند گفته‌هاي مشاور و تعيين خط‌مشي مشخص براي آنها، آزادي عمل‌شان را سلب مي‌كند و همين سلب آرامش و آسايش ناشي از عمل به گفته‌هاي مشاور، زندگي زناشويي شان را بيش از پيش دچار مشكل مي‌كند.
ترديدي نيست كه با مراجعه به مشاور راهكارهاي جديدي از سوي مشاور براي رفع مشكلات زندگي ما ارائه مي‌شود اما اين راهكارها به هيچ‌وجه عاملي براي سلب آرامش و آسايش نيست. دليل آن هم اين است كه اولا اين راهكارها به صورت پيشنهاد مطرح مي‌شوند و ما مي‌توانيم با مشورت بيشتر و در ميان گذاشتن نظرات مان با مشاور، بهترين راه كار را انتخاب كنيم.
در ثاني اگر قرار بود زندگي ما با رفتارها و قوانيني كه در حال حاضر به آنها پايبند هستيم به خوبي ادامه يابد، مشكلي در زندگي مان به وجود نمي‌آمد كه براي رفع آن از مشاور كمك بخواهيم. پس بايد تغيير كنيم. مشاور براساس اطلاعات و داده‌هاي ما، راهكارهاي رفع مشكل را ارائه مي‌كند، پس ترس از شكست مجدد، نا كارآمدي راهكارهاي مشاور، سلب آسايش و آرامش به‌دليل عمل به راهكارهاي مشاور، ترس و اضطرابي بي‌دليل است. براي آن كه پس از مراجعه به مشاور بهترين نتيجه را بگيريم، 2نكته را از ياد نبريم:
- مراجعه به مشاور باعث سلب آرامش و آسايش ما نمي‌شود، بلكه به زندگي و رفتارهاي نادرست ما جهت مي‌دهد و آنها را اصلاح مي‌كند.
- شكست مجدد پس از مراجعه به مشاور زماني رخ مي‌دهد كه مشكلات را به درستي با مشاور در ميان نگذاريم. اطلاعات نادرست يا ناقص ما مشاور را سردرگم مي‌كند. بدون ترس و خجالت همه آنچه را كه بايد بازگو كنيم، با مشاور در ميان بگذاريم.

او را كي ببينيم
بعضي از ما اين‌قدر تعلل مي‌كنيم تا كار به جاي باريك برسد و بعد سراغ دوا و درمان مي‌رويم. اين دست دست كردن و تعلل بي‌دليل براي حل مشكلات روحي- رواني بيشتر ديده مي‌شود؛ شايد چون پوسيدن و خرد شدن اعصاب مان را نمي‌بينيم! بنابراين لازم است تا به محض قرار گرفتن در هر يك از اين شرايط، در اولين فرصت از مشاور كمك بگيريم:
- تصميم به آغاز زندگي مشترك؛ حتي اگر هيچ مشكل خاصي احساس نمي‌كنيم
- در سال‌هاي نخست ازدواج؛ 5 تا 8 سال اول زندگي، حساس‌ترين دوره زندگي مشترك است.
- تولد نوزاد يا تصميم به انتخاب كودكي به‌عنوان فرزندخوانده
- پذيرش نقش پدر يا مادرخواندگي
- نازايي زن يا مرد
- ابتلا به بيماري‌هاي حاد و خاص اعم از جسمي يا روحي- رواني
- شروع دوران يائسگي
- خيانت يا ترك زندگي مشترك يكي از طرفين به هر دليل
- جدايي، اعم از جدايي قانوني (طلاق) يا جدايي عاطفي (طلاق عاطفي)
- مشكلات اقتصادي؛ به ويژه اگر تأثير شديدي برروند عادي زندگي گذاشته باشد
- مشكلات مختلف اعم از اختلاف در مسائل جنسي، تفاوت‌هاي فرهنگي، فردي و اجتماعي و هر نوع ناهماهنگي در زندگي مشترك

انتخاب مهم است
روان‌شناسان معتقدند شرط اول و مهم قبول حرف و راهنمايي كسي، اطمينان به او است. درباره مسائل درماني (اعم از روانپزشكي يا پزشكي) اطمينان مراجع به پزشك يا مشاور نكته بسيار حائز اهميتي است و تأثير بسزايي در روند درمان بيمار دارد. بنابراين بايد مشاورمان را انتخاب كنيم. مشاور بايد در ما احساس امنيت، اعتماد و آرامش ايجاد كند؛ در غيراين صورت مطمئن باشيم كه از مشاوره نتيجه‌اي نخواهيم گرفت.
در اينكه همه مشاوران، روان‌شناسان و روانپزشكان به كارشان مسلط هستند، شكي نيست اما مهم برقراري ارتباط دو طرفه بين بيمار و درمانگر است. اين انتخاب مي‌تواند با كمك گرفتن از افراد مورد اطمينان مثل دوستان و اقوامي كه قبلا به مشاوري مراجعه كرده‌اند يا با كسب اطلاعات از مراجعان مشاور صورت بگيرد.

چند بار مراجعه كافي است؟
معمولا براي اغلب زوج‌ها، هفته‌اي يك بار وقت مشاوره تعيين مي‌شود. استاندارد دفعات مراجعه نيز بين 12 تا 20 جلسه و زمان معمول نيز بين يك تا يك و نيم ساعت در هر بار مراجعه است. اما اين زمان‌ها و دفعات قراردادي است و اصل، تشخيص مشاور است. تشخيص نحوه مراجعه (تك نفري يا دو نفري) نيز به عهده مشاور است. بنابراين پس از انتخاب مشاور و مراجعه، كاملا با مشاور و تصميم‌هاي او هماهنگ شويم تا بتوانيم به بهترين نتيجه در حداقل زمان ممكن برسيم.

چه مي‌گوييم و چه مي‌شنويم؟
هرچند هريك از مشاوران روش‌هاي خاصي براي خود دارند و گفت‌وگو با مراجعان را به شيوه خاص خود آغاز مي‌كنند اما يكي از شاخص‌ترين روش‌هاي شروع، پرسش و پاسخ ‌هاي رد و بدل شده بين مشاور و مراجع است. از شاخص‌ترين پرسش‌ها مي‌توان به اين موارد اشاره كرد:
- دليل انتخاب همسر؛ هدف از اين پرسش آگاهي از معيارهاي زن و شوهر براي انتخاب طرف مقابل است. اين آگاهي به مشاور كمك مي‌كند تا با روحيه ما بيشتر آشنا شود
- گفت‌وگو درباره مشكلي يا مشكلاتي كه زندگي زناشويي ما را دچار التهاب و تلاطم كرده است. دقت كنيم تا به درستي و به دور از هرگونه خجالت مسائل را با مشاور در ميان بگذاريم. در غير اين صورت با ندادن اطلاعات كافي يا دادن اطلاعات نادرست و ناقص، مشاور را گمراه مي‌كنيم.
- پرسش درباره ويژگي‌ها، نقص‌ها و‌خصوصيت‌هاي رفتاري خود و همسرمان
- نقاط ضعف و قوت زندگي مشترك ما
- پرسش درباره گذشته ما و همسر مان در دوران مجردي
- كسب اطلاعات درباره ساير روش‌هاي درماني كه پيش از اين انجام داده‌ايم. (اعم از درمان‌هاي دارويي يا روان درماني يا مشاوره‌اي)
و در نهايت اينكه مراجعه به مشاور، روانپزشك و روان‌شناس، نيمي از راه درمان و از ميان برداشتن مشكلات است. نيم ديگر، ما و رفتارهاي ماست كه مي‌تواند برنامه‌ها و راه كارهاي ارائه شده توسط مشاور را به نتيجه برساند. بنابراين زن، شوهر و مشاور 3 رأس يك مثلث هستند كه بايد با همكاري هم مثلث موفقيت را بسازند.

مهتاب خسرو شاهي - http://www.nioc.org.

تولد فرزند پايان زندگي مشترك نيست

تولد فرزند پايان زندگي مشترك نيست
بسياري از همسران در اوايل زندگي مشترك محبت و علاقه زيادي نسبت به يكديگر دارند. با گذشت زندگي و ورود فرزندان به جمع خانواده چه بسا اين علاقه و محبت افزايش هم پيدا كند اما واقعيت اين است كه در بسياري از موارد ابراز آن و توجه خاصي به يكديگر كاهش مي‌يابد كه اين براي زندگي مشترك مفيد نيست.
كارشناسان مسائل خانواده معتقدند كه واقعيت اين است كه در آغاز زندگي مشترك ساعات زيادي وجود دارد كه زوجين فارغ از كارهاي ديگر صرفا با يكديگر خلوت مي‌كنند. اين موضوع موجب توجه بيشتر به يكديگر و ابراز محبت و علاقه نيز مي‌شود اما پس از ورود فرزندان به دليل افزايش حجم مسئوليت‌ها و مشغوليت‌ها وقت خود را با فرزندان مي‌گذرانند و عموما يك يا نهايتا دو ساعت آن هم پس از خوابيدن فرزندان وقت براي خود دارند كه در آن زمان نيز خسته از امور روزانه به استراحت مي‌پردازند و توجه و زمان خاصي براي با هم بودن ندارند.
همين امر موجب كاهش ابراز علاقه و بعضا توجه به يكديگر مي‌شود.
اما مي‌توان سعي كرد تا شادابي روابط هم چنان حفظ شود و زوجين توجهي را كه از يكديگر طلب مي‌كنند به واقع نيز حق آنهاست دريافت كنند تا با انگيزه و رضايت بيشتري به كارها و مسئوليت‌هاي روزانه بپردازند.
چگونه؟

وقت خاصي براي يكديگر بگذاريد
مهم نيست كه هر دوي شما شاغل هستيد يا خير اما مطمئن باشيد چنانچه با برنامه‌ريزي و زمان‌بندي صحيح به كارهايتان برسيد خواهيد توانست حداقل يك ساعت در شبانه‌روز براي همسرتان وقت بگذاريد. راجع به مسائل و اتفاقات در طول روز با يكديگر صحبت كرده و به مشورت و همدلي با هم بپردازيد تا در پايان روز با احساس سبكي و علاقه بيشتر به خواب برويد. در ضمن از نيازها و احتياجات يكديگر نيز مطلع مي‌شويد تا در صورت بروز رفتارها و گفتارهاي حاكي از ناراحتي و خستگي با قضاوت نادرست و سوءتفاهم روبه رو نشويد و همسرتان را بيشتر و بهتر درك كنيد.

همه جاي خانه سراي كودكمان نيست
قرار نيست كه اسباب بازي‌ها و امور و لباس‌هاي مخصوص كودك در تمام جاهاي منزل پراكنده باشد. بايد هر چيزي سرجايش باشد و بتوان در منزل به مطالعه يا استراحت هم پرداخت. در برخي از موارد چنان تمام خانه در اختيار كودك است كه والدين وقتي براي امور مورد علاقه خود نمي‌يابند و صرفا مشغول رسيدگي به فرزندان مي‌شوند. وقتي پدر خسته از كار روزانه به منزل مي‌رسد اما هيچ استقبالي از او نمي‌شود در همه جا وسايل فرزندان است و حتي در آشپزخانه نيز چيزي سرجايش نيست و همه چيز به هم ريخته است. در چنين فضايي امكان آرامش و توجه همسران به يكديگر وجود نخواهد داشت.

قدرداني و ابراز كلمات محبت‌آميز در حضور فرزندان
بسياري از همسران تصور مي‌كنند اگر در حضور فرزندان از زحمات يكديگر تشكر كنند يا يك جمله محبت آميز به همسرشان بگويند در حالي كه دست او را در دست مي‌فشرند كار بدي انجام داده‌اند. درصورتي كه اين طور نيست.
فرزندان بايد در خانواده قدرداني و سپاسگزاري و محبت را بياموزند. وقتي والدين به يكديگر محبت نكنند نمي‌توان انتظار داشت كه فرزندان راه محبت و قدرداني از ديگران را نيز بياموزند. وقتي فرزندان احساس كنند كه والدينشان يكديگر را دوست داشته و به هم اعتماد دارند احساس امنيت بيشتري در منزل كرده و خانه را محيطي امن براي زندگي مي‌يابند.
لازم به ذكر است چنانچه هيچ محبتي را بين والدين احساس نكنند حس ناامني وجودشان را گرفته و آمار نشان داده اين فرزندان بيشتر به دنبال محبت در خارج از منزل و ميان غريبه‌ها مي‌گردند.

امور مربوط به فرزندان مهمترين امور نيست
بسيار خوب است كه والدين با محبت و دلسوزي به فرزندان رسيدگي كنند. اما نكته‌اي كه صاحب نظران نيز به آن اشاره دارند اين است كه قرار نيست تمام صحبت‌ها و فعاليت‌ها پيرامون مسائل فرزندان باشد.
بايد تمام افراد در خانواده حق و حقوقي داشته باشند و در مورد مسائل و نيازها و احساسات تمام اعضاي خانواده صحبت و هم فكري شود.
همچنين در مورد مخارج نيز بايد همگان حق داشته باشند. قرار نيست كه همواره والدين كار كنند تا هزينه‌هاي مربوط به فرزندان را بپردازند.
قرار نيست كه مرتب مادر يا پدر از خواسته‌هاي خود و هزينه‌هاي خود بگذرند تا فرزندان خرج كنند.
مادر يا پدر نيز حق دارند كه هر ماهه بودجه‌اي مختص خود داشته باشند و آن را صرف نيازهاي لازم خود كنند.
بدين ترتيب احساس شادي و رضايت بيشتري در خانواده ايجاد مي‌شود و نيازهاي والدين قرباني نيازها و يا خواسته‌هاي به حق يا بعضا نابجاي فرزندان نمي‌شود.

در فعاليت‌هاي گروهي شركت كنيد
لازم نيست كه مرتب مادر با فرزندان يا پدر با فرزندان بيرون يا به دنبال كارها باشند. بهتر است در صورت امكان همه افراد خانواده با هم باشند و اين امر به خصوص در مورد تفريحات و گردش‌هاي دسته جمعي مهمتر مي‌باشد.
بهتر است در تعطيلات با دوستان يا آشناياني كه هماهنگي بيشتري ازنظر روحي با خانواده دارند دسته جمعي برنامه‌هاي گردش و تفريح گذاشته شود تا تمام افراد خانواده در موقعيت‌هاي اجتماعي و دسته جمعي شركت كنند و به تبادل افكار و نظرات بپردازند. بررسي‌ها نشان داده خانواده‌هايي كه ارتباطات جمعي و اجتماعي بيشتري دارند از نظر امور داخلي نيز موفق‌تر عمل مي‌كنند و شادابي بيشتري دارند.
در ضمن فرزندان نيز راضي‌تر خواهند بود. زيرا آنها نيز نيازمندند تا به جز والدين با افراد قابل اعتماد ديگري ارتباط سالم داشته باشند.

نوآوري را فراموش نكنيد
براي خارج كردن زندگي از يك نواختي بهتر است با استفاده از رنگ‌هاي مختلف در گوشه و كنار منزل به خانه روح جديدي بدهيد يا حداقل با تغيير جاي وسايل و به عبارتي تغيير دكوراسيون فضاي خانه را تغيير دهيد. گاهي اوقات قراردادن يك گلدان گل يا يك ظرف زيبا با رنگ شاد مي‌تواند موجب روحيه بهتر در اعضاي خانواده شود.
سعي كنيد هر چند وقت يك بار وسايلي را كه در انباري گذاشته‌ايد با وسايل در حال استفاده داخل منزل عوض كنيد تا احساس بهتري پيدا كنيد و نهايتا اين كه سعي كنيد در زمان حال زندگي كرده و از هر لحظه زندگي استفاده كرده و آن را زيباتر و لذت بخش‌تر نماييد!

پويا فخرآبادي - www.al-shia.com

چگونگي رفع اختلافات خانوادگى

چگونگي رفع اختلافات خانوادگى
اختلافات و مشاجرات و دعواهاى متداوم، براى پيكر خانواده، بيماري است و لازم است بيمارى را هم از نظر پيشگيرى مورد بحث قرار دهيم و هم از نظر درمان.
گفتار پيش بر محور پيشگيرى اختلافات دور مى زد. اكنون مي خواهيم شمه اى نيز درباره كيفيت رفع اختلاف و درمان سخن بگوييم؛ توجه به وظايف و مسؤوليت هاى خود و طرف مقابل و محدود كردن توقعات به آنچه وظيفه ديگرى است، نه تنها عامل جلوگيرى از بروز اختلاف، بلكه عامل رفع اختلاف نيز هست.
مبارزه با هواى نفس و خودخواهى و غرور و خودپسندى، نه تنها جلو بروز اختلاف را مى گيرد، بلكه مى تواند اختلافات موجود را هم به صلح و آشتي و تفاهم تبديل كند.
گاهي چنين است كه هر يك از طرفين، از ديگرى انتقاداتي دارد و هيچ يك نيز حاضر به پذيرفتن انتقادات ديگري و برداشتن گامى در جهت تفاهم و توافق نيست.
گاهي چنين است كه يكى از زن و شوهر، از انجام وظيفه خود تخلف مي ورزد، يا زن از اطاعت همسر در محدوده امور زناشويى سرباز مي زند و حاضر نيست طبق گفته قرآن در برابر همسر خويش (قانت) باشد و يا در غياب او حافظ مال و ناموسش باشد. و يا مرد، از دادن نفقه و حسن معاشرت، خوددارى مى كند.
گاهي نيز چنين است كه هر يك از طرفين با سعه صدر، به تذكرات و انتقادات ديگرى توجه مى كند و با صداقت و صميميت، مسائل و مشكلات را حل مى كنند و نيازى به هيچ گونه توصيه و اقدامى از هيچ ناحيه اى نيست.
يكي از حالاتى كه شديداً مورد توجه قرآن مجيد است و بايد براي آن چاره انديشى شود، حالت (نشوز) زنان در زندگى خانوادگي است. اين حالت، نقطه مقابل (قنوت) است. گفتيم: زن (قانت) زني است كه در محدوده زناشويى، در برابر شوهر، مطيع و متواضع است. بنابراين، زن (ناشزه) زنى است كه در همان محدوده، به عصيان و سركشى روي مى آورد.
قرآن مجيد، از مردان خواسته است كه سعى كنند طبيبانه، در صدد علاج برآيند و گرمى و جذابيت را به كانون خانواده بر گردانند و در اين راه، استفاده از چند تاكتيك را تجويز و توصيه كرده است.
در اين باره مى گويد:
وَالهتي تَخِافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِى المَضِاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ؛(15).
زناني كه از نافرمانى آنها بيم داريد، موعظه كنيد و آنها را در بسترها ترك كنيد و بزنيد.
در حقيقت، قرآن مجيد توصيه فرموده است كه از تاكتيك هاي سه گانه موعظه و بى اعتنايى به آنها در بستر خواب و زدن استفاده شود.
به كار بردن اين تاكتيك ها تدريجى است. در درجه اول بايد مرد سعى كند از راه ارشاد و موعظه، زن را به راه آورد؛ اگر اين تاكتيك مؤثر واقع نشد به تاكتيك دوم و سوم، روى مى آورد.
مقصود از رها كردن زن در بستر خواب كه دومين تاكتيك است و در صورت عدم تأثير موعظه و اندرز، به كار گرفته مى شود، چيست.
يك احتمال، ترك همخوابگى است و احتمال دوم، اين است كه بدون ترك همخوابگى، مرد در بستر نسبت به زن بى اعتنايى كند و او را مورد بى مهرى قرار دهد؛ البته احتمال دوم با توجه به كلمه (مضاجع) قوي تر است.
طبيعي است كه اين تاكتيك ها همه مقدمه آشتى و جذب و انجذاب است و نبايد به صورتى عمل شود كه به جاى جذب و انجذاب، دافعه و گريز، حاكم گردد.
زبان موعظه بايد زبانى شيرين و لحن آن بايد لحني دل نشين باشد. موعظه كننده، حتماً بايد ثابت كند كه دلسوز و امين و خيرخواه است و تسليم هواى نفس و اغراض و مقاصد شيطاني نيست.
مردي كه از اول او را موظف كرده اند كه واعظ باشد، چگونه قابل قبول است كه بلافاصله از او بخواهند كه به (قهر تمام عيار!) روى آورد و اقدام به ترك همخوابگي كند!.
مگر در زندگى زناشويى قاعده صحيح اين نيست كه مرد مظهر احسان باشد!
آيا بهترين نوع احسان اين نيست كه اگر زن مرتكب خطا و جهالتي بشود، مرد با گذشت و بزرگوارى در صدد اصلاح او بر آيد! آيا راه اصلاح، دورى كردن و فاصله گرفتن در حدى است كه راه آشتى و الفت باز بماند يا بستن اين راه!.
بهتر است براى اين كه مرد بداند تا چه حد وظيفه او در قبال همسر و تحكيم روابط همسرى سنگين است، به سخنى از امام صادق(ع) توجه كنيم.
از آن بزرگوار پرسيدند: حق زن بر مرد چيست كه اگر مرد آن حق را به جاي آورد، مظهر احسان باشد.
فرمود:
يشْبِعُها وَيكْسُوها وَإنْ جَهِلَتْ غَفَرَلَها؛(16).
او را سير مى گرداند و بدنش را مى پوشاند و اگر جهالتى كند، او را مورد گذشت قرار مى دهد.
زني كه در برابر شوهر به نشوز روى آورده، گرفتار نوعى جهالت شده است. جهالت را نبايد با جهالت پاسخ داد. مهم اين است كه اشخاصى كه به جهالت روى آورده اند، اصلاح بشوند و راه اصلاح اين نيست كه جهالت را با جهالت پاسخ دهيم. چنين رويه اى هم براي زندگى خانوادگى مضر است و هم براى زندگى اجتماعى. شيريني زندگى خانوادگى و اجتماعى، در تجاذب است نه تدافع. جهالت را با جهالت پاسخ دادن، تدافع است؛ اما پاسخ جهالت با وعظ و ارشاد وحدِاقل قهر - كه همان بي اعتنايى در بستر خواب است - زمينه ساز تجاذب است و اميد مي رود كه با به كار گرفتن اين گونه تاكتيك ها بار ديگر پيوند الفت و وحدت، استحكام يابد و دفع و گريز و نفرت، از كانون خانواده رخت بربندد.
با اين توضيحاتى كه داده شد، در مورد تاكتيك سوم نيز معلوم است كه هدف، اعمال قدرت و درهم كوبيدن جسم نحيف و اندام لطيف زن نيست.
شايد انسان با يك نظر ابتدايى در مورد سومين تاكتيكي كه در قرآن توصيه شده است، فكر كند كه اسلام خواسته است دست مرد را باز بگذارد تا هرگونه بخواهد درباره زن اعمال قدرت كند و با كتك و مشت و سيلي و لگد او را در برابر خود تسليم نمايد، در حالى كه هرگز چنين نيست.
بديهي است كه زدن مراتبى دارد. از يك پس گردنى بسيار معمولي و بى درد و رنج گرفته تا مرحله اى كه شخص از حركت بيفتد، ولي نميرد، همه زدن محسوب مى شود. تنها آن وقتى كه شخص بر اثر زدن، قلب و پيكرش از كار بيفتد، ديگر زدن نه، بلكه كشتن گفته مي شود!.
نكته مهم اين است كه حد و مرز زدن را چه كسى بايد مشخص كند آيا مرد حق دارد درباره حد و مرز زدن خودش تصميم بگيرد و پيكر نحيف زن مظلومى كه گفتيم: اسلام، (ريحانه) خلقت و گل زيبا و با طراوت بوستان هستى اش مى داند، آن چنان در زير ضربات شلاق و مشت و لگد و سيلى و چوب درهم بكوبد كه پژمرده و ناتوان و رنجور گردد!.
آيا زدن در چه موردى تجويز شده و آن جا كه تجويز شده، چگونه زدني مراد است! چه كسى بايد حد آن را تعيين كند! شوهر يا مقام ديگرى!.
ما قبلاً گفته ايم كه وجوب اطاعت زن از شوهر و به اصطلاح قرآنى (قنوت) زن، صرفاً در محدوده زناشويى است و شوهر حق اين كه او را به جاروكشي و كهنه شويى و آشپزى و لباسشويى و اين گونه كارها وادار كند ندارد. اينها چيزهايى است كه از راه تفاهم و صميميت و همكارى و همفكرى و گذشت و ايثار بايد به وسيله خود زن و شوهر حل شود و بنابراين، شوهر در اين گونه امور، حتى حق مؤاخذه زن را هم ندارد، تا چه رسد به اين كه بخواهد قلدرى كند و با ضرب و جرح، او را تسليم اراده خود سازد.
مرد بايد بداند كه كلفت يا كنيز به خانه نياورده، بلكه همسر، همكار، همفكر و يار و مددكار به خانه آورده است و از او بايد فقط انتظار (قنوت) و (حفظ) داشته باشد.
بنابراين، تاكتيك هاى سه گانه در محدوده خاص نشوز زن و ترك قنوت است و ربطي به مسائل و امورى كه معمولاً در محيط خانواده، زنان به خاطر همكاري و همفكرى و همدلى انجام مى دهند ندارد. اين، پاسخِ سؤال اول.
اما پاسخ سؤال دوم؛ يعنى: حد و مرز زدن تا كجاست.
خوشبختانه، در اين مورد، اين مرد نيست كه هرگونه بخواهد عمل مى كند، بلكه اسلام، اين قدر او را در اين راه محدود كرده كه اگر بگويم: اين گونه زدن ها به نوازش كردن شبيه تر است تا تنبيه بدنى، گزاف نگفته ام.
زدني كه اسلام تجويزكرده، زدنى است دوستانه و آشتى انگيز، نه قهر انگيز و رنج و رنجش آور.
وقتي مرد در برابر جهالت زن، حق جهالت كردن ندارد و موظف است كه مظهر احسان باشد، پرواضح است كه دست او براى زدن بسته شده و حق اعمال زور و قدرت مردانه خود را در اين مورد ندارد و بهتر است زور و قدرت خويش را براى جبهه هاى جنگ و دفاع از استقلال ميهن و مكتب نگاه دارى كند.
فقهاي ما مى گويند:
مرد حق ندارد زن خود را طورى بزند كه جاى آن بشكند، يا زخم و جراحت ايجاد شود و حتى رنگ پوست كبود و سرخ بشود.
لازمه اين مطلب اين است كه: اگر مردى زن خود را طورى بزند كه استخوان بشكند يا جاى آن مجروح شود يا كبود و سرخ گردد، بايد قصاص شود يا ديه آن را طبق دستور اسلام به زن بپردازد.
از امام باقر(ع) روايت شده است كه: (إنَّهُ الضَرْبُ بِالسِواكِ‏(17)؛ مقصود، زدن با مسواك است.).
معلوم است كه وقتى مرد براى زدن همسر، از حربه اى چون مسواك بتواند استفاده كند، تا چه اندازه حق اعمال قدرت پيدا مى كند!.
در قرآن راجع به زدن زن داستان شيرينى داريم:
ايوب در آن حالت رنجورى و دردمندى به واسطه شكوه همسرش خشمگين شد و او را كه يگانه پرستار مهربانش بود، از خود راند و سوگند ياد كرد كه اگر بهبود يابد، صد ضربه شلاق به او بزند؛ اما هنگامى كه بهبود يافت، خداوند به او دستور داد:
وَخُذْ بِيدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَلاتَحْنَثْ؛(18).
يك دسته گياه بردار و او را بزن و با سوگند خود مخالفت نكن.
معلوم است كه اين گونه زدن، به نوازش كردن شبيه تر است تا آزردن و ناراحت كردن!.
بدين ترتيب، بايد در برابر عظمت قرآن و رهبران اسلام سرتعظيم فرود آوريم كه در مسأله زدن زنان، عاملى باز دارنده هستند، نه عامل تحريك كننده!.
زني كه مى بيند شوهرش در برابر جهالت او، موعظه و ارشاد مى كند و عكس العمل او در برابر اين جهالت، در صورت عدم تأثير موعظه، يك بى اعتنايى در بستر خواب است و در عين داشتن قدرت، به هيچ وجه حاضر به آزردن جسمى او نيست و همچون ايوب، صبر و بردباري پيشه مى كند، چگونه واكنشى نشان مى دهد!.
يقيناً اگر قابل اصلاح است، با همين تاكتيك ها اصلاح مى شود، و اگر قابل اصلاح نيست، آزردن جسم او نيز دردى را دوا نمى كند و بايد فكر ديگرى كرد.
يكي از نويسندگان مصرى، در توجيه مسأله زدن زن گفته است: (بعضى دچار بيمارى مازوشيسم - كه در مقابل بيمارى ساديسم است - هستند. كسى كه بيمارى ساديسم دارد، از آزار ديگران لذت جنسى مى برد و كسى كه بيمارى مازوشيسم دارد، از آزار خويش!).
وي مى گويد: (با توجه به اين كه بعضى از زنان به يك بيماري خفيف مازوشيسم مبتلا هستند، قرآن كريم تجويز كرده است كه وقتى موعظه و بى اعتنايى در بستر خواب مؤثر واقع نشد، او را بزنند.).
از وي بايد سؤال كرد: اگر مرد به اين بيمارى مبتلا شد، چه بايد كرد! اگر يكى از اينها گرفتار ساديسم شدند، تكليف چيست!.
وانگهى، در صورتى اين خود آزارى زن مى تواند به حال او مفيد باشد كه واقعا مرد، حقِ آزردن جسمى او را داشته باشد، درحالى كه او حتي حق اين كه طورى او را بزند كه جاى آن سرخ شود نيز ندارد.
به علاوه، اگر زن بيمار است، بايد درمان شود و معلوم است كه زدن، درمان بيماري او نيست، بلكه تشديد بيمارى است!.
گمان من اين است كه تأثير عاطفى و اخلاقى اين گونه تغييرات، به مراتب بيشتر از اين است كه صريحاً دستور نزدن داده بشود؛ تا تو خواننده گرامى، چگونه بينديشى! اما اگر مرد نتواند با اين گونه تاكتيك ها زن را به راه آورد، چه بايد كرد! اگر خود مرد نيز مقصر باشد و زن هم نتواند با تذكرات، او را متنبه سازد، چاره چيست!.
خلاصه، اگر محبت، جاى خود را به عداوت و گذشت، جاى خود را به شدت عمل و وحدت، جاى خود را به كثرت داد، چه كنيم!.

شقاق به جاى وفاق و سازگارى.
آيا جامعه در برابر متلاشى شدن خانواده ها مى تواند بى تفاوت بماند! آيا محاكم خانوادگى وظيفه دارند گسيختن پيوند زناشويي و دادن اجازه نامه طلاق را اولين يا آخرين اقدام خود قرار دهند.
اگر توجه كنيم كه اسلام، طلاق را به عنوان يك (حلال منفور!) معرفي كرده است به هيچ وجه موافق متلاشى شدن خانواده ها نيست، جواب همه سؤالات فوق روشن مى شود.
خوشبختانه، باز خود قرآن، كليد حل معما را به دست ما داده و در اين مورد فرموده است:
وَإنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَينهما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أهْلِهِ وَحَكَماً مِنْ أهْلِها إنْ يريدا إصْلاحاً يوَفِّقِ اللّهُ بَينَهُما؛(19).
اگر بيم داريد كه در ميان آنها عداوت و دشمنى واقع شود، يك داور از بستگان شوهر و يك داور از بستگان زن، مأمور حل اختلافات كنيد؛ اگر مايل به اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرارمى كند.
در اين دستورالعمل قرآنى سه نكته، جلب توجه مى كند:
1. داوران بايد از بستگان زن و شوهر باشند تا هم از مسائل خانوادگى آنها اطلاع بيشترى داشته باشند و هم طرح پاره اى از مسائل نزد آنها، به شؤونات خانوادگى صدمه و لطمه اى نزند و زن و شوهر بتوانند سفره دل خود را پيش آنها بگشايند و داوران خانوادگى را در راه حل اختلاف، يارى كنند.
در اين جا تكليف دادگاه هاى خانواده نيز روشن مى شود؛ اين گونه دادگاه ها، در چنين مواردى وظيفه دارند براى حل اختلافات، به داوران خانوادگى متوسل شوند تا در كار خود موفقيت بيشتري داشته باشند.
پيوند عاطفى موجود ميان زن و بستگان و همچنين شوهر و بستگان، نقش مهم و مؤثرى مى تواند داشته باشد.
اسلام خواسته است براى التيام دادن ميان زن و شوهر و استوار داشتن بنيان مقدس خانواده، از همه اين جنبه ها استفاده كند و با به ميان كشيدن پاى بستگان زن و شوهر، از همه احتمالات و امكانات، براى رام كردن دو قلب و دو روحى كه از يكديگر گريزان گشته و احياناً نسبت به هم نفرتى پيدا كرده اند، استفاده كند.
با توجه به اين كه اسلام، در تقويت عواطف خويشاوندى نيز نقش مؤثرى دارد، بهتر مى توانيم به اهميت داورى هاي خانوادگى پى ببريم.
گاهي زن نسبت به برادر يا خواهر يا يكى از بستگان خود علاقه شديدي دارد و مرد نيز در بين بستگان، فردى را بيشتر دوست مي دارد،اين گونه افراد، خوب مى توانند ميان زن و شوهر آشتي بدهند.
ريش سفيدهاى خانواده ها، هنوز هم در جامعه ما، سخت مورد احترامند. اسلام هم مى خواهد كه اين گونه افراد در ميان فاميل، نقش پيامبر در ميان امت را داشته باشند. به يقين، اينها مي توانند از تجارب و نفوذ كلام خود بهره گيرند و پيوند زناشويي را از پاره شدن حفظ كنند.
2. درست است كه داوران خانوادگى از نفوذ كلام و تجارب خود در راه حل اختلافات، استفاده مى كنند؛ اما خواست خود زن و شوهر، از هر چيزى مؤثرتر است. وقتى كار زن يا شوهر يا هر دو به مرحله اى رسيده است كه اگر طرف مقابل، خلق و خوى و جمال و كمال و صفاى حوران يا فرشتگان هم پيدا كند، باز احساس علاقه و دلبستگى نمى كند، چه مي شود كرد!.
گاه است كه هر يك از طرفينِ اختلاف، طرف مقابل را با شرايطي حاضر است بپذيرد، اين جاست كه داوران خانوادگى مى توانند ميان آنها ايجاد توافق كنند؛ در حقيقت، زمينه آشتي فراهم است، فقط داوران خانوادگى بايد سعى كنند، زمينه موجود را تقويت نمايند و مورد استفاده قرار دهند.
در اين جا خدا هم كمك مى كند؛ زيرا قرآن كريم مى فرمايد: (اگر زن و شوهر طالب اصلاح باشند، خداوند ميان آنها توافق برقرار مي كند.).
اما گاهى هم هست كه يكى از آنها ديگرى راحاضر نيست به هيچ وجه بپذيرد، اين جا ديگر از داوران كاري ساخته نيست و خدا نيز دخالتى نمى كند.
3. از آن جا كه ممكن است ريش سفيدها و بزرگترها به جاى كوشش در ايجاد تفاهم و توافق سعى كنند به اجبار و تهديد، آنها را رام و مقيد سازند و مخصوصاً چنين احتمالى در مورد بستگان بسيار قوي است، قرآن، رسيدن به آشتى و توافق را منوط به خواست هر دو آنها ساخته و براى هيچ كدام امتيازى قايل نشده و از هيچ يك نيز سلب اختيار نكرده است.
اين خود زن و شوهرند كه بايد طالب اصلاح و آشتى باشند. اصلاح و آشتي تحميلى چه دردى را دوا مى كند!.
همان طورى كه در بستن پيمان زناشويى، زن و شوهر بايد آزادي كامل داشته باشند، در آشتى و خاتمه دادن به جنگ و دعوا و دشمنى نيز بايد خودشان، آزادى كامل داشته باشند.
همان طورى كه در بستن پيوند زناشويى، بستگانِ زن و مرد، نقش كدخدا منشى دارند و هيچ كس حق تحميل نظر و عقيده و سليقه خود بر آنها ندارد، در اين مرحله نيز آنها بايد كدخدامنشانه عمل كنند و به هيچ وجه در كار آنها دخالت نداشته و از آنها سلب آزادى ننمايند.
چنين برخوردى با مسأله، يك برخورد صددر صد قرآنى و اسلامى است و اگر همه اين تدبيرها بى نتيجه ماند، راهى جز طلاق و متاركه، باقى نمى ماند.

پى ‏نوشت‏ها :

1. محمد حسين طباطبايى، تفسير الميزان، ج‏4، ص‏373.
2. همان جا.
3. همان جا.
4. براى شناخت هر چه بهتر قهرمان هاى زنان به دو كتاب: زنان قهرمان و زنان نامدار در تاريخ اسلام، به همين قلم، مراجعه فرماييد.
5. تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
6. تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
7. تفسيرالميزان، ج‏4، ص‏373.
8. نساء (4) آيه 34.
9. همان جا.
10. نساء (4) آيه 34.
11. نساء (4) آيه 19.
12. نساء (4) آيه 19.
13. نساء (4) آيه 21.
14. نساء (4) آيه 18.
15. نساء (4) آيه 34.
16. روضة المتّقين، ج‏8، ص‏369.
17. تفسير الميزان، ج‏4، ص‏371.
18. ص 38 آيه 44.
19. نساء (4) آيه 35

دكتر احمد بهشتى - خانواده در قرآن - ص 101

اختلافات خانوادگى و چگونگى رفع آنها

اختلافات خانوادگى و چگونگى رفع آنها
اگر كسى هميشه سالم باشد و گه گاه به زكامى، تب و سردردى مبتلا نشود، قدر سلامت نمى داند و در حفظ آن نمى كوشد.
اگر انسانى به خطر نيفتد، قدر آسايش و آرامش را نمى داند و داستان او داستان غلامى است كه وقتى سوار كشتى شد، شروع به داد و فرياد كرد و سرنشينان كشتى را ناراحت ساخت. حكيمي دستور داد كه: او را به دريا بيفكنند و چون در آستانه غرق شدن و خفگي قرار گرفت دستور داد بيرونش كشند. از آن پس بى سروصدا و آرام در گوشه كشتى خزيد و دم بر نياورد!.
فراز و نشيب هاى زندگى و بيمارى ها و تندرستى ها و غم وشادى ها براى جامعه و فرد، سازنده است. خانواده هم نمي تواند يك نواخت باشد. آن خانواده اى كه همواره توفان زده اختلافات و كشمكش هاست، نه محيط جذب و انجذاب، بلكه محيط دفع و اندفاع است و (عدمش به ز وجود!) و آن خانواده اى كه در آن هيچ گونه انتقاد و بحث و مشاجره اى وجود ندارد، محيط تفاهم كامل نيست و حتماً طرفين قضيه، هر چه عقده دارند، در دل نگاه مى دارند و دردها و رنج ها را بروز نمى دهند و در موارد اعتراض و انتقاد، مهر سكوت بر لب مى زنند و گلايه ها و شكوه ها را همچون آتشى زير خاكستر پنهان مي سازند، تا كى شعله كشد و همه چيز را در كام خود بسوزاند!.
بعضي از دانشمندان روان شناس معتقدند كه اگر در محيط خانواده، گه گاه جرّ وبحثي ميان زن و شوهر باشد، مفيد است و زندگى را از يك نواختي نجات مى دهد و عقده اى در دل كسى باقى نمى ماند و زمينه براى تفاهم و همفكرى و هماهنگى بيشتر فراهم مي شود و طرفين، بهتر مى توانند با همزيستى مسالمت آميز و بلكه عشق آميز، زندگى كنند و يكديگر را درك نمايند.
واقعيت نيز همين است، سخن از اين است كه دو انسان، يكديگر را درك كنند. مسلماً هيچ انسانى فاقد نقطه هاى ضعف روحى و عاطفى و اخلاقى نيست. اگر بناست دو انسان به درك كامل يكديگر برسند، حق اين است كه همه نقطه هاى مثبت و منفى و جنبه هاي قوت و ضعف يك شخصيت، به ظهور و بروز برسد تا براى ديگري معلوم شود كه اين انسان، چند درصد قابل اعتماد و دوست داشتنى و جذب شدنى است.
بنابراين، پوشاندن عقده ها وگله ها و گلايه ها و اعتراض ها و انتقادها، حل مشكل نمي كند، بلكه مولد اشكال است. بهتر اين است كه شخصيت هر كسى آن گونه كه هست، براى ديگرى عريان و آشكار گردد و آن ديگري نيز، در برابر هر چه قبول ندارد، بى تحملى خود را عريان و آشكار سازد تا تلاقى نظرها و سليقه ها پيش آيد و حد گذشت و سخت گيرى هر يك ظاهر گردد و هر كدام بتواند خود را آن گونه كه براى همزيستى لازم است، بسازد.
خواننده گرامى توجه دارد كه ما مسأله را دو جانبه مطرح مى كنيم نه يك جانبه. نمى خواهيم به يكى بى اندازه ميدان بدهيم و ديگرى را خفه و خاموش كنيم.
مي خواهيم بگوييم: محيط خانواده، نبايد محيط قلدرى و حاكميت مطلق مرد يا زن باشد. بايد هركس بتواند در برابر نقطه هاى ضعف ديگرى اظهار نظر و انتقاد و اعتراض كند و ديگري نيز حق دفاع داشته باشد؛ اما هر دو بايد توجه داشته باشند كه اين را مقدمه درگيرى ها و انتقامجويى هاى طولاني قرار ندهند، بلكه زمينه ساز تفاهم ها و آشتى هاى بهتر و عميق تر و همه جانبه تر باشد.
لطف زندگى در جنگ و كشمكش طولانى نيست، بلكه در صفا و صميميت طولانى است. زن و مرد بايد خود، راز آسايش و آرامش را درك كنند و با توقعات غير معقول، زندگى را به كام خود و ديگرى تلخ ننمايند.
جالب اين است كه بسيارى از زن ها و شوهرها، در ضمن جر و بحث هاي طولانى توجه دارند كه بايد آشتى كنند و در عين حال، آن چنان تاخت و تاز مى كنند كه گويى هرگز نبايد به يكديگر روى آورند. شايد فرخى شاعر به همين درد گرفتار بوده كه مي گويد:
آشتى كردم با او پس از جنگ دراز
هم بدين شرط كه ديگر نكند با من ناز.
زن ها بايد بدانند كه اگر جهاد مرد در سنگرها و جبهه ها و حمله ها و دفاع هاي هوايى و زمينى و دريايى است، جهاد آنها در سنگر مقدس خانواده، كوشش و تلاش در راه هر چه بهتر شوهردارى كردن است؛ زيرا امام موسى كاظم(ع) فرمود:
جِهادُ المَرْأَةِ حُسْنُ التبَعُّلِ؛(1).
جهاد زن، نيكوشوهردارى است.
در عين حال، اگر روزى ايجاب كرد اين حق براى او محفوظ است كه براي دفاع از مكتب و مبارزه با ظلم و استكبار، سلاح بر كف گيرد و جان بازي كند.
زن ها فكر نكنند امروز بيدار شده اند و براى دفاع از حقوق خويش حرف هاى تازه اى مى زنند كه گذشتگان نزده اند، بلكه درصدر اسلام هم زنان مسلمان و روشنفكرى بودند كه خدمت پيامبرْ مى رسيدند و حرف هاى خود را مى زدند و جواب مى گرفتند.
اسماء دختر يزيد، خدمت پيامبر آمد و خود را نماينده زنان ديگر معرفى كرد و مطالب و اشكالات خود را اين گونه توضيح داد:
خداوند تو را به پيامبرى مبعوث كرد و ما ايمان آورديم. ما زن ها در خانه ها نشسته ايم و خواسته هاى شما مردان را برآورده مى كنيم و فرزند مى زاييم و شما مردان به نماز جمعه و جماعت و عيادت بيماران و تشييع جنازه و حج پياپى و بالاتر از همه جهاد در راه خدا، بر ما برترى يافته ايد. در غيبت شما اموالتان را حفظ مى كنيم و لباستان را آماده مى سازيم و فرزندانتان را تربيت مى كنيم؛ آيا در اجر با شما شريك نيستيم.
پيامبر رو به اصحاب كرد و فرمود:
آيا هرگز در مسائل و مشكلات دينى، سخنى بهتر از اين از زنى شنيده بوديد!.اصحاب عرض كردند: گمان نمى كرديم زنى اين گونه سخن بگويد. سپس رهبر عالى قدر اسلام متوجه او شد و فرمود:
برو به زن ها بگو: اگر شما در برابر همسرانتان، وظيفه همسرى را خوب انجام دهيد و در پى خشنود ساختن آنها باشيد و در راه جلب موافقت آنها كوشش كنيد، با همه اينها برابرى مى كند. اسماء در حالي كه تكبير و تهليل مى گفت، خوش حال از پيش پيامبر رفت.(2).
اين حقيقت را هم مردها بايد توجه كنند، هم خود زن ها كه در وجود زنان آنچه اصالت دارد
قهرمانيگري درميدان هاى جنگ و سياست و ورزش و... نيست، بلكه آنان از ديدگاه اسلام (ريحانه) زندگى هستند و همچون گل هاى زيبا لطافت و طراوت دارند و اين لطافت و طراوت را نمى شود به دست توفان هاي متداوم اختلاف و مشاجره و ضرب و جرح، سپرد كه: جاى گل در گلدان و در محفل انس و صفاست.
به سخن اميرمؤمنان(ع) بينديشيم كه فرمود:
إنَّ المَرْأةَ رَيحاَنَة وَلَيسَتْ بِقَهْرَمانَةٍ؛(3).
زن در گلزار زندگى، گل است، نه قهرمان.
اشاره كرديم كه اگر ضرورت ايجاب كرد، همين كه لطافت و طراوت گل را دارد، در جاى خود قهرمانيگرى هم مى كند و همچون جميله پوپاشاى الجزايرى و صدها زن مجاهد و فداكار ديگر، در عرصه مبارزات رهايى بخش، قدم به پيش مى گذارد و افتخارآفريني مى كند.(4).
اما پرواضح است كه هرگز نبايد اصل را فداى فرع كرد و هرگز مردى نبايد به دليل قدرت جسمى و بعضى جنبه هاى ديگر، از ارزش و اعتبار گلى كه در بوستان خلقت، به نام زن و همسر و مادر و شريك زندگي با يك دنيا طراوت و لطافت روييده و شكفته است، بكاهد و او را اسير مشت و سيلى و لگد و حربه هاى شكننده و جراحت بار كند.
به راستى كه آيين اسلام، دقيقاً به ويژگى هاي زن توجه دارد و به مردان هشدار مى دهد كه مبادا اين گوهر لطيفي كه وسيله دلگرمى و دلخوشى و صفاى زندگى شماست و بي او هيچ و پوچيد، تضييع كنيد و رسالت آسماني او را در تحكيم و استوارماندن خانواده، فراموش نماييد.
همه اين ويژگى ها در سخن جاودانه و حكيمانه پيامبر اسلامْ نهفته است كه فرمود:
إنَّما المَرأةُ لَعِبَة مَنِ اتَّخَذَها فَلايضَيعها؛(5).
زن در محيط خانواده وسيله دلخوشى است. مبادا كسى كه او را مي گيرد، ضايعش كند.
شرم آور است دستى كه بايد به نشان هماهنگى و صفا و صميميت، در دست و گردن ديگرى باشد، سيلى هاى گيج كننده و مشت هاى كوبنده و شكننده بزند!.
احمقانه است كه دستى در برابر شريك زندگى خود گاهى مظهر قهر و خشم و زنندگى و كوبندگى و شكنندگى باشد و گاهى در دست و در گردن او - ولابد براى ارضاى يك جانبه غريزه جنسي خود! - به لطف و نوازش بپردازد!.
پيامبر خدا از اين گونه مردم تعجب مى كند و مى فرمايد:
كَيفَ تُعانَقُ المَرْأةُ بِيدٍ ضُرِبَتْ بِها!(6).
چگونه دستى كه زن را زده است، به گردن اوحلقه مى شود!.
يا مى فرمايد:
أيضْرِبُ أحَدُكُمُ المَرْأةَ ثُمَّ يظَلُّ مُعانِقَها!(7).
آيا همسر خود را مى زنيد و بعد با او دست به گردن مى شويد!.
مگر نه قرآن مجيد مى فرمايد:
فَإنْ أطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عََلَيهِنَّ سَبيلاً؛(8).
اگر زن ها شما را اطاعت كنند، براى اذيت آنها بهانه جويى نكنيد.
بايد حدود وظايف و مسؤوليت هاى هر يك مشخص شود، تا اگر تخلف كرد، قابل مؤاخذه و تعقيب و حتى تنبيه باشد.
اكثر اختلافات خانوادگى، مخصوصاً اگر از جانب مرد باشد، نتيجه توقعات و انتظاراتي است كه از حدود وظايف و مسؤوليت هاى هر يك خارج است.
اگر انسان به پرونده هاى دادگاه ها نظرى بيفكند، متوجه مى شود كه بيشترِ شكايات زنان از مردان، به خاطر ندادن نفقه و تخلف از وظايف شوهرى است و به ندرت اتفاق مى افتد كه مردى از زنى شكايت داشته باشد كه وظايف لازم خود را انجام نداده است.
زن چه وظايفى دارد حدود اين وظايف چيست قرآن در يك جمله با معرفى زنان صالح، حد و مرز وظايف آنها را مشخص كرده و مي فرمايد:
فَالصّالِحِاتُ قِانِتِات حِافِظِات لِلْغَيبِ؛(9).
زنان صالح، در برابرشوهران مطيع و متواضعند و در غياب آنها حافظ مال و ناموس آنهايند.
زن شايسته از نظر قرآن، زنى است كه در برابر شوهر (قانت) يعني در آنچه مربوط به وظايف (زناشويى) است و نه چيزهاى ديگر، مطيع و متواضع است. چنين زنى در غياب شوهر، بستر و خانه و ثروت او را در معرض دستبرد خائنان قرار نمى دهد.
اگر در خارج از اين محدوده، مرد از زن توقعاتى دارد و زن نمى خواهد يا نمى تواند برآورده سازد، نبايد تحميل و اجبار كرد. در اين جا مرد حق قدرت نمايى و شكايت كردن و پرونده سازى ندارد. چرا با توقعات بى جا انسانى را پريشان و محيط زندگي را صحنه نبرد و كشمكش سازيم! اگر هر كسى به وظيفه خود عمل كند و هر كسى مواظب باشد كه توقعات خود را در حدى كه وظيفه و تكليف ايجاب مى كند، محدود سازد، زندگى، آرامش بخش خواهد بود؛ آن وقت است كه هر كسى قدر گذشت و فداكارى و ايثار ديگران را مي داند و از جان و دل سپاسگزار است.
ما مي گوييم: زن فداكارى كند؛ مادرى كند؛ در زندگى مشترك خانوادگى هر چه در توان دارد، به كار بيندازد و هرچه بهتر، مايه دلگرمى و سربلندى و اطمينان و آسايش شوهر باشد؛ اما مي گوييم: مرد هم بايد بداند كه اينها در قلمرو وظيفه و تكليف و مسؤوليت زن نيست. قرآن وظيفه او را محدود كرده است به آنچه گفتيم. بنابراين، اگر زن فداكارى مى كند، خود را طلبكار او نداند و اجرش را ضايع نكند و اگر فداكارى نكرد، جار و جنجال راه نيندازد و با قهر و غضب و تهديد و ضرب و جرح و پرونده سازى، او را به آنچه وظيفه اش نيست، مجبور نسازد.مرد بايد بداند كه در اين زندگى مشترك و در اين پيوند مقدس، كتاب آسماني اسلام دو وظيفه بر دوش او نهاده و حق هم همين است:

1. انفاق هزينه زندگى زن در حد متعارف و معمول.
قرآن كريم مى فرمايد:
الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ وَبِما أنْفَقُوا؛(10).
مردان تكيه گاه زنانند. به خاطر اين كه خدا بعضى را بر بعضي برترى داده و به خاطراين كه مردان انفاق مى كنند.
واژه (قوّام) در زبان عربى مبالغه (قيم) است و قيم به كسى گفته مى شود كه به رفع حوايج زندگى ديگرى قيام مي كند و از آن جا كه هم در جامعه و هم در خانواده، به واسطه نيرومندى بيشتر، مسؤوليت هاى سنگين ترى بر عهده مردان گذاشته شده است قوام و قيم شده اند

2. حسن معاشرت و رفتار.
قرآن مجيد به مردان چنين دستور مى دهد:
وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ؛(11).
با زنان، به (خوبى) معاشرت كنيد.
قبلاً گفته ايم كه: مقصود از (معروف) پسنديده و نيكوست و هدف اين است كه در جامعه اسلامى، نيكى ها معروف و شناخته و بدى ها، منكر و ناشناخته باشد.
در نظام زندگى اجتماعى و خانوادگى، همه بايد نفع برسانند. معروف و پسنديده، در اين نظام اين است كه هرعضوى همان طور كه نفع مى رساند، نفع هم بگيرد و اصالت و استقلال هيچ كس فداي اصالت و استقلال ديگرى نشود.
هنگامي كه قرآن از بعضى از سنت هاى ناپسنديده عربى در مورد زنان، از قبيل به ارث گرفتن آنها و زير فشار گذاشتن آنها براى آن كه از مهريه خود چشم بپوشند، سخن مى گويد، خاطر نشان مى فرمايد كه:
بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ.(12)
يعنى، شما زنان و مردان همه اعضاى يك پيكريد و همه به يكديگر نياز داريد و هيچ يك از شما نمى تواند اصالت و استقلال و فرديت ديگرى را فداى اصالت و استقلال و فرديت خود سازد.
وَكَيفَ تَأخُذُونَهُ وَقد أفضى بَعْضُكُم إلى بعض وَأخَذنَ مِنْكُم مِيثاقاً غليظاً؛(13).
وچگونه آن را مى گيريد، در صورتى كه شما به يكديگر رسيده (ويگانه شده ايد) و زنان از شما پيماني استوار گرفته اند (و نبايد به يكديگر ضرر بزنيد).
اكنون، هم چارچوب وظايف مرد مشخص است و هم چارچوب وظايف زن. ما باز درباره اين كه معاشرت مرد در محيط خانواده با همسر چگونه بايد باشد و نيز وظايف متقابل آنها به تفصيل بحث مى كنيم. اين جا مي خواهيم ملاك ها و معيارها را مشخص كنيم تا جلوِ آن گونه اختلافاتى كه زاييده توقعات بى جاست گرفته شود و هركس به وظايف خود آشنا باشد و تخلف نكند و نيز با وظايف ديگري آشنا باشد و توقع اضافى نداشته باشد.
قبل از اين كه درباره كيفيت رفع اختلاف و روش به راه آوردن زن و شوهر براى اداى وظايف خويش، سخن بگوييم، تذكر يك نكته قرآنى به همه مردان را لازم مى دانيم و آن اين است كه: حسن معاشرت با زنان، به قدرى دامنه اش وسيع است كه حتي اگر در دل نسبت به همسر خويش احساس كراهتى هم بكنند، نبايد در رفتارِ آنها تأثيرى بگذارد.
قرآن در اين باره مى فرمايد:
فَإنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أنْ تَكْرَهُوا شَيئاً وَيجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيراً كَثيراً؛(14).
اگر همسرانتان مورد كراهت شما باشند، بايد توجه داشته باشيد كه ممكن است چيزى را نپسنديد و خدا در همان چيز، خير فراوان قرار دهد.
اين جاست كه خدا در چنين مواردى توصيه به حسن معاشرت كرده و وعده خير فراوان مى دهد.

تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما

تاثير ماه تولد بر رفتار كودكان شما
اگر شما هم جزو پدر و مادرهايي هستيد كه به تازگي بچه‌دار شده‌ايد، و دلتان مي‌خواهد بدانيد كه اين نوزاد كوچولوي شما در روزهاي آينده چه رفتاري از خودش نشان مي‌دهد.
مطلب امروز ما را بخوانيد تا ببينيد ستارگان درباره استعداد و شخصيت کودک دلبند شما چه مي‌گويند:

فروردين (برج حمل)
قوچ: کودک شمايک متحرک بي‌توقف است. او طرفدار فعاليت و تخليه انرژي خود است. بنابراين بايستي به او اجازه دهيد که در سالن‌هاي ورزشي کودکان بازي کند وحتي از فنرهاي پرشي نيز استفاده كند و لذت ببرد. به دفعات او را به پارک ببريد يا درفضاي باز خانه، او را براي فعاليت‌هايش هدايت کنيد. از رنگ‌هاي روشن براي دکور اتاق خوابش استفاده کنيد. بدانيد كه کوچولوي تندخوي شما، کودکي مستقل است که حتي دوست دارد شيشه شير را بدون کمک مادر دردست بگيرد، دور ميز بدود و شيرش را نوش جان کند. پس اين رفتار او را تشويق کنيد ولي هيچ‌وقت ازسرپرستي و مراقبت از او آن هم در نزديکي‌اش غافل نشويد.

ارديبهشت (برج ثور)
گاو نر: تا به حال با اين بچه‌ها مواجه شده‌ايد؟ آنها واقعا کله شق هستند. کودکان اين ماه احتمالا در برابر هرگونه تغييري مقاومت مي‌کنند و امنيت متدوال روابط را ترجيح مي‌دهند. البته شما با درپيش‌گرفتن تدابيري مي‌توانيد براي تغييراتي او را آماده کنيد. مثلا شمارش معکوس تا اينکه زمان کتاب خواندن به وقت خوابيدن برسد يا تغيير دربرنامه‌هاي معمول مثل ديدار سرزده از مادر بزرگ، مطمئن باشيدكه کودک شما در همه اين موارد آرام خواهد بود. او جاي خواب وخوراک دنج را دوست دارد. حتي ممکن است روي نوع پوشش تخت‌خوابش با مهرباني پافشاري کند. درضمن فراموش نكنيد کودکان متولد اين ماه واقعا شيفته حيوانات هستند، بنابراين تعجب نکنيد اگراو طالب اين است که مدام با سگ وگربه‌ها بازي كند.

خرداد (برج جوزا)
دو پيکر: کودک اين ماه بي‌درنگ متبرک خوانده مي‌شود. او براي درگيري فکري‌اش معمولا نياز به انگيزه‌اي براي ادامه کارها دارد. چندين مرتبه درروز برايش کتاب بخوانيد و حتما اشيا کوچکي مثل جغجغه و اسباب بازي‌هاي پرسروصداي زيادي براي بازيش تدارک ببينيد. ازکنجکاوي طبيعي او راضي باشيد. بدانيد كه عروسک بازي يا خيمه‌شب بازي و خواندن داستان در کتاب خانه وگردش‌هاي پي درپي به سوپرمارکت يا ماهي فروشي نا آرامي را از او دور مي‌کند. اين کوچولوي پرحرف شما ممکن است دربين بچه‌هاي گروه سني خودش زودترحرف زدن را شروع كند. پس اگرحرف‌هاي نامفهومي از او مي‌شنويد به آن‌ها هم توجه کنيد! كودك شما هميشه چيزهاي سخت و جالبي براي گفتن دارد كه شما را غافلگير خواهد كرد.

تير (برج سرطان)
خرچنگ: فرزند شيرين، دلربا و حساس شما پيوند محکمي با مادرش برقرار مي‌كند و حتي ممکن است در اولين نشانه‌هاي جدايي با اشک‌هايش اين پيوند را محکم‌تر كند. در حاليكه آغوشي گرم و نوازش‌هايي آرام، تشويش و نگراني او را از بين مي‌برد. تا جايي كه مي‌توانيد از نورهاي آرام و رنگي در اتاقش استفاده كنيد تا آنجا را به راستي محلي آرام بداند.
او طبيعتا موجودي خانه‌دار است و از بازي کردن در خانه با شما لذت مي‌برد. برايش اسباب‌بازي‌هايي تهيه کنيد که بتواند با آنها در کار خانه به شما ياري رساند مثل جاروي کوچک يا خاک‌انداز و سري لوازم آشپزخانه، مهرباني ذاتي‌اش را پرورش دهيد و به او نشان دهيد که چطور با هم‌سالانش مهربان باشد و در سن‌هاي بالاتر آداب معاشرت به او بياموزيد.

مرداد (برج اسد)
شير: فرزند دلرباي شما سرشار از سرور و شادي است. اوسعي مي‌‌کند مرکز توجه باشد. بنابراين انتظار وراجي زياد، احمقانه خنديدن و سرصدا را از او داشته باشيد. در اين کارها اورا تشويق کنيد، اما مراقب باشيدکه بيش از حد تحسينش نکنيد. فرزند شما براي اينکه بداند چطور بايستي در كارهاي جمعي سهيم باشد نياز به آموزش دارد (بخصوص با خواهر وبرادرانش) پس به او كمك كنيد تا مشاركت را ياد بگيرد. بدانيد كه بيشتر مواقع شيرهاي کوچک هنرمند هستند. بنابراين اين ذوق و استعدادش را کشف کنيد، به او مدادهاي رنگي بدهيديا اينكه نقاشي با انگشتان، ساخت قالب‌هاي سفال را در سنين پايين آموزش دهيد. برايش داستاني بسازيد و آن را بازي کنيد تا تصوير واضحي در ذهن داشته باشد.

شهريور (برج سنبله)
خوشه: کودک مصمم، مبتکر و کوشاي شما هميشه درزندگي خواهان و البته نگران پيشرفت کردن است بنابراين اسباب بازي‌هايي به او بدهيد که حسي از پيشرفت و به کمال رسيدن را تلقين مي‌کند، شما با اين کار هدف گرايي‌اش را ازسرخود وا مي‌کنيد. کودکان اين ماه ذاتا عاشق ناخنک زدن به غذا هستند پس ذائقه او را با دادن غذاهاي متنوع و سالم گسترش دهيد. کودکاني که زير اين علامت به دنيا آمده‌اند، از بي‌نظمي بيزارند. پس اتاق و محيط بازي‌اش را مرتب نگهداريد. با تعويض به موقع پوشکش نق نقوبودن را از او دور کنيد و هميشه براي تعويض لباسهاي اوآماده باشيد.

مهر (برج ميزان)
ترازو: چه موجود دلربايي به اين دنيا آورده‌ايد!!! کودکان ماه ميزان به لطف خدا و قدرت ذاتيشان درجذب اطرافيان‌شان، به راستي فوق‌العاده هستند. به کودکان اجتماعي اين ماه فرصت‌هاي زيادي بدهيد تا در جمع همسالان خود حضور داشته باشندو فعاليت کنند مثل کلاسهاي کودکان. آن‌ها قبل از اينکه پيش دبستان را آغاز کنند افرادي معروف و اجتماعي مي‌شوند. جشن بزرگي براي اولين سال تولدشان برگزار کنيد، اما بدانيد احتمالا لباس مناسب پوشيدن را پس مي‌زنند! فراموش نكنيد كه متولدين اين ماه شيفته اين هستندکه دوستشان داشته باشند.

آبان (برج عقرب)
عقرب: کودک تيزبين، زيرک و پرهيجان شما موجودي بي‌کم وکاست وجدي است. گاهي فوق‌العاده هيجان‌انگيز است. حتي درزمان کودکي او احساس شما را مي‌خواند و پاسخ مي‌دهد، بنابراين عصبانيت و نااميديتان را کنترل کنيد. چون او کودکي باهوش و مصمم است و راه خود را ادامه خواهد داد. پس شما بايستي در اين مسير صبور باشيد. کودکان عقرب در جمع‌هاي بزرگ بسيار خجالتي هستند، سعي کنيد که با او تماس‌هاي چشمي برقرار کنيد، تا بداند در حمايت شما قراردارد. براي ارضاي حس کاوشگري ذاتي‌اش خانه را با وسايل جالب و جذاب بياراييد. او عاشق اسباب بازيهايي با ساختار متفاوت و قفسه‌هايي پر از کتاب است؛ آنها را فراموش نكنيد.

آذر (برج کماندار)
کماندار: کمانداران کوچک، به‌درستي کاوشگراني خوشبين، خون گرم و راضي هستند. براي دلشادکردنشان آنها رادرکالسکه بگذاريد و به گردش برويد. بعضي وقتها درحيات خلوت خانه با هم پرسه بزنيد يا ازهمسايه‌ها ديداري داشته باشيد. آنها براي سلامتي فکروجسم نيازمند تمريناتي هستند؛ اما خيلي زود هم خسته مي‌شوند. براي جلب توجه‌شان داستان‌هاي زيادي درباره ماجراهاي هيجان‌انگيز درسرزمين‌هاي دور تعريف کنيد و قول دهيد که روزي همه آنها را خواهند ديد.

دي (برج جدي)
بز: متولدين اين ماه با وجدان، مسئوليت‌پذير و حساس هستند. براي آنها آنچه ديگران درباره‌شان فکر مي‌کنند خيلي اهميت دارد. آنها از ابتدا به علاقه و اطميناني مضاعف نيازمند هستند. قبل از اينکه با او در جمع دوستان خودنمايي کنيد، او را در محيط خصوصي خانه براي کاري جديد آماده کنيد. اگر دربرداشتن گام‌هاي اوليه سکندري خورد يادتان نرود بايستي با آموزش ضرب‌المثل‌هاي قديمي او را از سرخوردگي دور کنيد، اگر موفق نبوديد دوباره و دوباره سعي کنيد. وقتي در حال يادگيري کاري است مثل صحبت کردن يا شعر گفتن بي‌هيچ ترديدي او را تشويق کنيد.

بهمن (برج دلو)
دلو: فرزندان دلو طبيعتا سرکش هستند. آنها آنچه را که دوست دارند انجام خواهند داد. دروقت غذا براي اينکه آرامش داشته باشد، اسباب بازي‌هاي زيادي فراهم آورده وخيلي زود کابينت‌ها را قفل کنيد. اگركودك شما متولد اين ماه است اجازه دهيد آزادانه در محوطه چمن و زمين بازي گردش کند. بدانيد كه وقتي کشفياتش را دربغل گرفته است، يعني او اجازه مي‌خواهد، مجموعه سنگها و ديگر گنجينه‌هاي کوچکش را که پيدا کرده است داشته باشد. بدانيد كه با پيروي از تصميم او درپوشيدن لباس يا کجا و با چي و چه جوري خوابيدنش، يعني ازفرديت او حمايت کردن. آنها مرتبا بازي‌ها وکتاب‌ها و اسباب بازي جديد را طلب مي‌کنند. کودکاني که در زير اين علامت متولد شده‌اند اغلب زودتر از برنامه زمان بندي شده پيش مي‌روند.

اسفند (برج حوت)
ماهي: فرزندان برج حوت احساساتي و مهيج هستند. آنها عميقا نکات ريز پيرامون خود را احساس مي‌کنند. براي شکوفايي آنها خانه‌اي امن و گرم و راحت کافي است. در زمان گردش در اطراف يا تميز کردن خانه، او را از خود دور نكنيد در واقع او را به قلب خود بچسبانيد. براي آرامش او کافي است که موزيک کلاسيک پخش کنيد يا لالايي آرام با محتوايي آرام‌بخش بخوانيد. از صداهاي بلند و مزاحم پرهيز کنيد. آنها عاشق بازي‌هايي چون دالي بازي هستند. اگر تعجب نمي‌کنيد بايد بگوييم که آنها حمام کردن را مي‌پرستند پس بايد دستاني پر از اسباب بازي‌هاي آبي داشته باشيد.

همشهری آنلاین

ما به هم محتاجيم

ما به هم محتاجيم
براي همه ما اتفاق افتاده كه رابطه كاري يا دوستانه‌اي را با شوق و شور شروع كرده‌ايم اما بعد از مدتي، اين رابطه شيرين و گرم به دلايل مختلف سرد شده و در نهايت به جدايي رسيده است. اين شرايط در زندگي مشترك هم مي‌تواند به راحتي اتفاق بيفتد؛ با بي‌توجهي ما به نكاتي كه بسيار ساده به نظر مي‌رسند اما در واقع بسيار مهم‌اند. از نگاه شاعرانه، زن و مرد، زندگي را با عشق و علاقه شروع مي‌كنند اما نمي‌توانند يا گاهي نمي‌خواهند گل عشقشان را آبياري كنند تا مانند روزهاي اول آشنايي و ازدواج به همان طراوت و شادابي بماند. در رابطه دوستانه يا كاري شايد بتوان به راحتي از كنار ماجرا گذشت و به دنبال دوست و همكار بهتري گشت ـ هر چند اين هم اصلا ساده نيست ـ اما در زندگي زناشويي نمي‌توان و نبايد از كنار سردي روابط بي‌اهميت گذشت و زندگي را مثل 2 هم‌اتاقي ادامه داد. بيدار كردن و بيدار نگه داشتن 3 حس و پاسخ گفتن به آنها مي‌تواند زندگي و رابطه بين زن و مرد را بار ديگر عمق و معنا ببخشد. اما اين 3 كليد چه چيزهايي هستند؟

نيازمند هم باشيم
اولين گام براي تصميم به ازدواج، حس نياز به داشتن و بودن فردي در كنار ماست. اين حس زماني بيشتر تقويت مي‌شود كه الگويي را كه براي انتخاب شريك زندگي، سال‌ها در ذهنمان داشته‌ايم و ساخته‌‌ايم، در زندگي حقيقي ببينيم. پس از آن حس علاقه به بودن در كنار او، به حس نياز به بودن در كنار او تبديل مي‌شود. پاسخگويي به اين نياز، مقدمه آغاز زندگي مشترك است.
اما پس از گذشت مدتي، اگر زن و مرد نخواهند يا به دليل نداشتن مهارت كافي نتوانند حس نياز منطقي به يكديگر و بودن در كنار هم را تقويت كنند، احساس‌هاي مثبت طرفين كمرنگ مي‌شود و زندگي رو به سردي و خاموشي مي‌‌رود. توجه كنيم منظور از اين «نياز به يكديگر»، فقط نياز به روابط زناشويي نيست بلكه بيشتر نيازهاي روحي-رواني مدنظر است.
بنابراين زن و مرد بايد با فراگيري مهارت‌هاي لازم، حس نياز به بودن در كنار هم و داشتن يكديگر را در طرف مقابل برانگيزند ـ همواره برانگيزند ـ تا زندگي آنها گرماي خود را حفظ كند. براي تداوم حس نياز به هم، اين نكات را به خاطر بسپاريم:
ـ نقاط ضعف و قوت يكديگر را بشناسيم و سعي كنيم نقاط ضعف را همراه هم از بين ببريم و توانايي‌ها و نقاط قوت همسرمان را به شكوفايي برسانيم. به اين ترتيب هر دوي ما براي از بين بردن ضعف‌ها و شكوفايي توانايي‌ها به هم نيازمنديم.
ـ در جست‌وجوي راه‌هاي مناسبي براي نشان دادن احساس‌هايمان به طرف مقابل باشيم. از نظر ساختار رواني، زن‌ها بيشتر از طريق شنيدن كلمات محبت‌آميز، نيازهاي عاطفي‌شان تأمين مي‌شود و مردها به عكس با رفتارهاي ظاهري همسرشان پي به علاقه او مي‌برند.
اين نكته را نشنيده بگيريد اما واقعا مردها به حس حسادت همسرشان نياز دارند؛ به شرط اينكه از حد تعادل خارج نشود. انتقال حس حسادت، نوعي ابراز علاقه‌ زن به مرد است كه همه مردها به آن نيازمند هستند!
ـ از او تعريف كنيم: تعريف واقعي، بجا و منطقي از همسرمان را فراموش نكنيم. اين تعريف‌ها، احساس دلگرمي خاصي به طرف مقابل مي‌دهد؛ طوري كه به تدريج او را به اين تعريف‌ها نيازمند كرده و روز به روز به كسي كه اين تحسين‌ها را از او دريافت كرده، وابسته‌تر مي‌كند. يادمان باشد همه ما به تشويق نياز داريم، حتي اگر گاهي كاري را آن‌طور كه بايد انجام نداده باشيم.
- او را آن‌طور كه هست باور كنيم و دوست داشته باشيم؛ وقتي طرف مقابل حس كند واقعا به او و ويژگي‌ها و رفتارهايش اعتقاد داريم، به حضور و وجود ما نيازمند مي‌شود و دوست دارد براي انجام هر كاري با او مشورت كنيم. اين مشورت حس نزديكي و وابستگي زن و مرد را افزايش مي‌دهد.
- همراه و همقدم باشيم: اگر مانند روزهاي اول آشنايي با برنامه‌ها، خواسته‌ها و نيازهاي او همراه و همقدم باشيم، هميشه در كنار هم و نيازمند به وجود هم باقي مي‌مانيم. شك نكنيد زماني كه همسرمان با بي‌اعتنايي روبه‌رو شود، كم‌كم از ما فاصله مي‌گيرد و در مواردي ممكن است ديگري را براي همراه و همقدم شدن انتخاب ‌كند. روزهاي اول آشنايي را به ياد بياوريم كه چطور او را تحسين مي‌كرديم و همه جا همراهش بوديم.
- مطلع و به‌روز باشيم: همه ما دوست داريم با افرادي هم‌صحبت شويم كه نكته‌اي را به اطلاعات و آگاهي‌مان بيفزايند و هم پا با پيشرفت‌هاي اطرافشان حركت كنند. اگر دوست داريم مثل مشاوري آگاه همواره كنار هم باشيم، تلاش كنيم از نظر فكري هر روز آگاهي و شعورمان را بالا ببريم. آگاه و مطلع بودن، ويژگي‌اي است كه ناخودآگاه ديگران را به سوي ما جذب مي‌كند.

همديگر را ببينيم
دروغ گفته‌ايم اگر بگوييم از اينكه ما را ببينند و به ما توجه كنند، لذت نمي‌بريم. تا حالا چند بار اتفاق افتاده تلاش ما براي ديده شدن - به روش صحيح و منطقي - بي‌نتيجه بماند؟ بعد از بي‌توجهي چه حسي داشته‌ايم؟
پاسخ گفتن به نياز «ديده شدن» در زندگي مشترك حساس‌تر از پاسخگويي به هر حس ديگري است. اگر همديگر را خوب ببينيم، به تغييرات بد و خوب هم واكنش نشان بدهيم، تغييرات ظاهري يكديگر و به تغييراتي كه همسران در دكوراسيون منزل يا داخل خودروي شخصي‌مان ايجاد كرده، حساس باشيم و آنها را ببينيم، رابطه صميمي‌اي بين ما ايجاد خواهد شد.
روان‌شناسان معتقدند يكي از اصلي‌ترين دلايل بي‌توجهي زوج‌ها به هم يا همان «نديدن و ناديده گرفتن يكديگر»، اهميت دادن بيش از حد ضروري به فرزندان است. در واقع زماني كه فرزند در كانون توجه پدر و مادر قرار مي‌گيرد، والدين سعي مي‌كنند فقط او و نيازهايش را ببينند و همين امر آنها را هر لحظه از يكديگر دورتر مي‌كند. براي آنكه همديگر را ببينيم، اين تمرين‌ها را به خاطر بسپاريم.
- كمي از فرزندسالاري كم كنيم؛ البته كه در اين روزگار فرزندان حاكمان بي‌قيد و شرط خانه شده‌اند. اگر كمي كمتر به اين ديكتاتورهاي كوچك اهميت بدهيم؛ همديگر را بهتر خواهيم ديد.
- براي همسرمان يادداشت بگذاريم؛ مثلا كنار آينه بنويسيم: «امروز ديدمت، موهايت خيلي قشنگ است؛ مي‌داني؟» يا «روز بدي داشتم نگران و دلتنگ بودم و تو 2بار زنگ زدي؛ حالم خيلي بهتر شد، ممنون.»
- بيرون از خانه قرار بگذاريم؛ روان‌شناسان توصيه مي‌كنند هفته‌اي يك بار زن و مرد بايد با هم بيرون بروند و دور از هر دغدغه‌اي با هم خلوت كنند. در اين خلوت‌ها، نيازها و كمبودهاي همديگر را به خوبي مي‌بينيم و انگار از نو با هم پيمان مي‌بنديم.
- در روزهاي عادي، كارهاي غيرعادي بكنيم. روز تولد و سالگرد ازدواج و عيد به جاي خود؛ اما يك روز معمولي را با يك كادوي غيرمعمول مي‌شود به يك روز خاص و به يك خاطره به‌يادماندني تبديل كرد. نه؟
- تشكر كردن را به هيچ‌وجه فراموش نكنيم و حتي براي محبت‌هاي به‌ظاهر كوچك، همديگر را ببينيم. به هر تغييري - چه تغييرات ظاهري همسرمان و چه منزل- حساس باشيم. حتي به تغيير رفتارهاي او مثل تغيير در ساعت رفت و ‌آمد همسرمان و... حساسيت نشان بدهيم تا او به خوبي متوجه شود كه به او توجه مي‌كنيم. فقط مواظب باشيم اين حساسيت‌ها به عاملي آزاردهنده در زندگي تبديل نشود و دست و پاي طرف مقابل را نبندد.

بخواهيم و نخواهيم
گاهي وقت‌ها با نخواستن‌هايمان و گاهي با خواستن‌ها، مي‌توانيم رابطه را محكم‌تر كنيم. اگر ياد بگيريم كه هريك از ما به عنوان زن و مرد توانايي‌ها و ويژگي‌هاي منحصربه‌فردي داريم، راحت‌تر مي‌توانيم چيزي را بخواهيم يا نخواهيم.
به اين مثال توجه كنيم: حتما اتفاق افتاده توان جابه‌جايي ميز و صندلي‌اي را نداشته‌ايم اما بدون كمك‌خواستن از همسرمان اين كار را انجام داده‌ايم. اين يعني من به تو و كمك تو نياز ندارم و بودن يا نبودن تو فرقي به حال من ندارد. درست است كه نبايد براي انجام هر كاري از زن يا شوهرمان كمك بگيريم اما در مواردي به عمد تلاش مي‌كنيم تا حضور طرف مقابل را ناديده بگيريم.
گاهي هم خواستن‌ها و احساس ناتواني بي‌دليل، طرف مقابل را خسته و دلزده مي‌كند، چرا كه نوعي حس «اجبار» براي اطاعت از طرف مقابل در زن يا شوهر ايجاد مي‌شود و همين حس ناخوشايند، او را از خانه گريزان مي‌كند. براي اينكه بازي خواستن و نخواستن را با مهارت اداره كنيم، 3 نكته را به‌خاطر بسپاريم:
- نگران نشان‌دادن نقطه ضعف‌ها و ناتوانايي‌هاي به‌جا و منطقي‌مان نباشيم. اگر واقعا نمي‌توانيم كاري را به تنهايي انجام بدهيم، از همسرمان كمك بخواهيم. اين خواستن شيرين، ارتباط ما را صميمي‌تر مي‌كند.
- اگر به چيزي يا كمكي نياز نداريم، همسرمان را اسير نكنيم.
- همفكري را فراموش نكنيم و از همسرمان بخواهيم نقاط ضعف و قوتمان را يادآوري كند.
- گاهي بگذاريم طرف مقابل بدون اينكه از او كمكي يا چيزي بخواهيم، كاري را انجام بدهد؛ به اين ترتيب، بعضي از احساس‌ها و نيازهاي ما بدون گفتن، ‌انتقال مي‌يابند.
و در نهايت اينكه بخش مهمي از زندگي مشترك را نيازها و خواسته‌هاي روحي - رواني ما تشكيل مي‌دهد؛ نيازها و خواسته‌هايي كه اگر برآورده نشود يا بيجا و ناقص برآورده شود، چرخ زندگي را پنچر خواهد كرد؛ ‌هرچند به ظاهر، زندگي روي4 چرخ خود درحال حركت باشد.

مهتاب خسروشاهي - http://www.nioc.org